- کرال ((کِ))
- نوعی شنا که به پشت یا سینه روی آب می خوابند و دست ها را از بالای سر در آب فرو می برند
معنی کرال - جستجوی لغت در جدول جو
- کرال
- سریع ترین نوع شنا که به پشت یا سینه صورت می گیرد و شناگر دست ها را از بالای سر در آب فرومی برد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کهتری
افق، حد
سبزی فروش گندنا فروش تره فروش
چوب زیر در، آستانۀ در
کناره، کران، کرانه، نهایت
کراشیدن، پریشانی، آشفتگی
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
پیمانه کننده، کیل کننده، پیمانه گر
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کورنگ
گلۀ اسب، گروه اسبان، زرنگ، فسیله، نسیله
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کندی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کندی
پزشک متخصص در بیماری های چشم، چشم پزشک، سرمه کننده
نوعی ماهی خوراکی و استخوانی که در دریای خزر زیست می کند
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سلویٰ، بدبده، کرک، سمان، سمانه، ورتیج، وشم برای مثال سراینده سار و چکاوک ز سرو / چمان بر چمن ها کراک و تذرو (اسدی - لغت نامه - کراک)
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد، دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، آبدارک، گازرک
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد، دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، آبدارک، گازرک
کره ها، گوی ها، در علم نجوم سیاره ها، جمع واژۀ کره
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
ریسمانی که از لیف خرما سازند، طناب از لیف خرما
خواربار، گوشت، تنگی زندگی، نیاز بر آمده، نیرومندی
مرز
یکی از گونه های درخت کبر است که در هند و پنجاب فراوان روید کلیر
طبیب مخصوص در امراض چشم
خار باله از ماهیان، بر گبوی کوهستانی از گیاهان
کمان پنبه زنی، الک موبیز
نهایت، کران
طرف، لب، لبه، حاشیه، جانب
بخشنده، جمع کریم، نواخن ها بزرگواری ها ورچ ها، جمع کریم بزرگوار ان بلند همتان: (او چو ذوق راستی دید از کرام بی تکبر راستی را شد غلام) (مثنوی)
فرانسوی کمر زبانزد زمین شناسی
کرک، بلدر چین: (چنان اندیشد او از دشمن خویش که باز تیز چنگال از کراکا) (دقیقی رودکی) توضیح: در فرهنگها بمعنی عکه (کشکرک) و نیز دم جنبانک آورده اند
پاچه گاو و گوسفند
آشفتگی، سرگردانی