- کراد ((کُ))
- جامه کهنه و پاره، کراده، کراره
معنی کراد - جستجوی لغت در جدول جو
- کراد
- جامۀ کهنه و پاره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کردان، کردها
پارسی تازی شده، جمع کرد، کردان جمع کرد (کردی)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آراج، نام فرشته ای، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
افق، حد
اکسیر
یخچال
خفه کننده، زره ساز آنکه زره سازد زره ساز زره گر
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
یونانی تازی گشته خراشگر
فسخ معاهده کردن
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
ابر تنک
چوب زیر در، آستانۀ در
نیزۀ کوتاه، حمله کردن
زردساز، زره ساز، زره گر
کناره، کران، کرانه، نهایت
کراشیدن، پریشانی، آشفتگی
واحد اندازه گیری کمان دایره
حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه
نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه
بی رواجی، بی رونقی، بی رواج، کساد
وسیله ای دارای دسته و تیغه برای بریدن
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کورنگ
گلۀ اسب، گروه اسبان، زرنگ، فسیله، نسیله
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کورنگ، کران،
میدان اسب دوانی، حلقه، جرگۀ مردم
میدان اسب دوانی، حلقه، جرگۀ مردم
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سلویٰ، بدبده، کرک، سمان، سمانه، ورتیج، وشم برای مثال سراینده سار و چکاوک ز سرو / چمان بر چمن ها کراک و تذرو (اسدی - لغت نامه - کراک)
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد، دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، آبدارک، گازرک
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد، دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، آبدارک، گازرک
کره ها، گوی ها، در علم نجوم سیاره ها، جمع واژۀ کره
ملخ، حشره ای بال دار، با پاهای بلند و چشم های بزرگ که به کمک پاهای عقبی خود می جهد
بیکدیگر حمله کردن