بار کردن ناقه را. (از منتهی الارب). بار بستن بر ستور. (فرهنگ فارسی معین). کرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : جایی همی بینم خراب اندر میان او سحاب آتش زده گاه کراب از قوت برق و هطل. لامعی (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرب شود
بار کردن ناقه را. (از منتهی الارب). بار بستن بر ستور. (فرهنگ فارسی معین). کَرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : جایی همی بینم خراب اندر میان او سحاب آتش زده گاه کراب از قوت برق و هطل. لامعی (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرب شود
شیر خفتۀ جغرات شده. شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صافی. بدون کدورت، مشتبه. مخلوط. کدر و بنابر این از اضداد است. (المنجد) سرگشته. شوریده. عقل سست، گران جسم. گران جان از سیری شکم، یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب)
شیر خفتۀ جغرات شده. شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صافی. بدون کدورت، مشتبه. مخلوط. کدر و بنابر این از اضداد است. (المنجد) سرگشته. شوریده. عقل سست، گران جسم. گران جان از سیری شکم، یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب)
جمع واژۀ رکاب به معنی شتران که بدان سفر کرده شود. واحد ندارد یا واحد آن راحله است. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : زهی طلعتت بر فراز رکائب فروزان چو بر آسمان نجم ثاقب. ؟ مردان از کار بازماندند و اموال و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38) ، جمع واژۀ رکوبه. (یادداشت مؤلف) (اقرب الموارد). رجوع به رکوبه شود
جَمعِ واژۀ رِکاب به معنی شتران که بدان سفر کرده شود. واحد ندارد یا واحد آن راحله است. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : زهی طلعتت بر فراز رکائب فروزان چو بر آسمان نجم ثاقب. ؟ مردان از کار بازماندند و اموال و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38) ، جَمعِ واژۀ رکوبه. (یادداشت مؤلف) (اقرب الموارد). رجوع به رکوبه شود
جمع واژۀ کتیبه که به معنای لشکر است. (آنندراج) (غیاث اللغات). جمع واژۀ کتیبه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ثنا و ستاگوی او در بزم، بذل مواهب و در رزم قرع کتائب. (ترجمه تاریخ یمینی ص 447). و با مراکب و کتائب و عساکر ومطائب به آهستگی حرکت می کردند. (جهانگشای جوینی). هم به کتائب کتب بر در ملک حاجبی هم به مواکب کرم در ره دین مقدمی. (از ترجمه محاسن اصفهان حسین آوی ص 133). و رجوع به کتیبه شود
جَمعِ واژۀ کتیبه که به معنای لشکر است. (آنندراج) (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ کتیبه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ثنا و ستاگوی او در بزم، بذل مواهب و در رزم قرع کتائب. (ترجمه تاریخ یمینی ص 447). و با مراکب و کتائب و عساکر ومطائب به آهستگی حرکت می کردند. (جهانگشای جوینی). هم به کتائب کتب بر در ملک حاجبی هم به مواکب کرم در ره دین مقدمی. (از ترجمه محاسن اصفهان حسین آوی ص 133). و رجوع به کتیبه شود
جمع واژۀ غریبه. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد) ، دوران. مقابل قرائب، چیزهای نو و نادر. (آنندراج). چیزهای عجیب و شگفت آور و غیر مأنوس: پس از نماز پیشین از کار علف فارغ شدیم، امیر به خنده میگفت این حدیث برطریق غرائب و عجائب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622). شهری دید از غرائب مبانی و عجائب مغانی. (ترجمه تاریخ یمینی 1272 هجری قمری ص 412). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... وشنیدن غرائب. (گلستان سعدی). رجوع به غریبه شود
جَمعِ واژۀ غریبه. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد) ، دوران. مقابل قرائب، چیزهای نو و نادر. (آنندراج). چیزهای عجیب و شگفت آور و غیر مأنوس: پس از نماز پیشین از کار علف فارغ شدیم، امیر به خنده میگفت این حدیث برطریق غرائب و عجائب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622). شهری دید از غرائب مبانی و عجائب مغانی. (ترجمه تاریخ یمینی 1272 هجری قمری ص 412). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... وشنیدن غرائب. (گلستان سعدی). رجوع به غریبه شود
استخوانهای سینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانهای سینه، و این جمع تریبه است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات). جمع واژۀ تریبه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (دهار) (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یخرج من بین الصلب و الترائب. (قرآن 86 / 7). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل عذایر سجنجل ترائب. نصراﷲ غزنوی. از ترائب و بطن فاطمۀ زهرا (ع) امام حسن و امام حسین (ع) و محسن سقط و زینب کبری و ام کلثوم کبری. (تاریخ قم ص 198) ، جای قلاده از سینه، یا آنچه نزدیک دو ترقوه بود از آن، یا مابین دو پستان و دو ترقوه، یا چهار دنده است از جانب راست سینه و چهار دنده از جانب چپ آن، یا دو دست و دو پا و دو چشم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
استخوانهای سینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانهای سینه، و این جمع تریبه است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ تریبه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (دهار) (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یخرج من بین الصلب و الترائب. (قرآن 86 / 7). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل عذایر سجنجل ترائب. نصراﷲ غزنوی. از ترائب و بطن فاطمۀ زهرا (ع) امام حسن و امام حسین (ع) و محسن سقط و زینب کبری و ام کلثوم کبری. (تاریخ قم ص 198) ، جای قلاده از سینه، یا آنچه نزدیک دو ترقوه بود از آن، یا مابین دو پستان و دو ترقوه، یا چهار دنده است از جانب راست سینه و چهار دنده از جانب چپ آن، یا دو دست و دو پا و دو چشم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
جَمعِ واژۀ حَریبه. حَریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)