نوعی از بیماری سگ بچه و هو داء یأخذ الجراء خاصه یصیبها منه قی ٔ و سعال حتی یکوی بین عینیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) شیر با خرما که بدان دختررا فربه نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نوعی از بیماری سگ بچه و هو داء یأخذ الجراء خاصه یصیبها منه قی ٔ و سعال حتی یکوی بین عینیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) شیر با خرما که بدان دختررا فربه نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
گلوگرفته شدن به استخوان. (منتهی الارب). درماندن در گلو طعام وجز آن. (از اقرب الموارد) ، تباه گردیدن معده شتر بچه از ناگوارد: کدی الفصیل. (منتهی الارب). نوشیدن بچه شتر شیر را و فاسد شدن درونش. (از اقرب الموارد) ، کدی زده گردیدن بچه سگ. (منتهی الارب). به بیماری کدی مبتلا شدن بچه سگ و قی کردن و سرفه نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گلوگرفته شدن به استخوان. (منتهی الارب). درماندن در گلو طعام وجز آن. (از اقرب الموارد) ، تباه گردیدن معده شتر بچه از ناگوارد: کدی الفصیل. (منتهی الارب). نوشیدن بچه شتر شیر را و فاسد شدن درونش. (از اقرب الموارد) ، کدی زده گردیدن بچه سگ. (منتهی الارب). به بیماری کدی مبتلا شدن بچه سگ و قی کردن و سرفه نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کم خیر گردیدن یا کم ساختن دهش را، بند کردن و مشغول داشتن کسی یا چیزی را، خراشیدن روی کسی را، تباه گشتن کشته. (زرع). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کنده شدن ناخن انگشتان از کندن زمین. (منتهی الارب)
کم خیر گردیدن یا کم ساختن دهش را، بند کردن و مشغول داشتن کسی یا چیزی را، خراشیدن روی کسی را، تباه گشتن کشته. (زرع). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کنده شدن ناخن انگشتان از کندن زمین. (منتهی الارب)
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷) پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایسک، پکوک، کوبن
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مِثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷) پُتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایِسک، پَکوک، کوبَن
معرب از کلمه گدا و گدایی فارسی. سؤال. دریوزه. دریوزه گری. (یادداشت مؤلف) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی. منوچهری. نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی دارم. مسعودسعد. گفتم چنین که حکم کنی تو مصادره است مرد حکیم کدیه کند نی مصادره. سوزنی. زآن سوی کدیه برد آز مرا تا نباشد به کس نیاز مرا. سنائی. نی نی چو به کدیه دل نهاده ست گو خیز و بیا که در گشاده ست. نظامی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی عاجزی کدیه تند. مولوی. مردم هنگامه افزونتر شود کدیه و توزیع نیکوتر رود. مولوی. شیخ روزی چار کرت چون فقیر بهر کدیه رفت در قصر امیر. مولوی. - کدیه کردن، گدایی کردن. سؤال کردن: از شما کی کدیۀ زر می کنیم ما شما را کیمیاگر می کنیم. مولوی
معرب از کلمه گدا و گدایی فارسی. سؤال. دریوزه. دریوزه گری. (یادداشت مؤلف) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی. منوچهری. نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی دارم. مسعودسعد. گفتم چنین که حکم کنی تو مصادره است مرد حکیم کدیه کند نی مصادره. سوزنی. زآن سوی کدیه بُرد آز مرا تا نباشد به کس نیاز مرا. سنائی. نی نی چو به کدیه دل نهاده ست گو خیز و بیا که در گشاده ست. نظامی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی عاجزی کدیه تند. مولوی. مردم هنگامه افزونتر شود کدیه و توزیع نیکوتر رود. مولوی. شیخ روزی چار کرت چون فقیر بهر کدیه رفت در قصر امیر. مولوی. - کدیه کردن، گدایی کردن. سؤال کردن: از شما کی کدیۀ زر می کنیم ما شما را کیمیاگر می کنیم. مولوی
خاک ریزه و سرگین پاره و جز آن که بر آن دردی روغن زیت انداخته زره و مانند آن را جلا دهند به وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریزۀ خاک که بر آن دردی زیت اندازند و زره ها را به آن جلا دهندو گفته اند ریزۀ خاک بر زمین. (از اقرب الموارد)
خاک ریزه و سرگین پاره و جز آن که بر آن دردی روغن زیت انداخته زره و مانند آن را جلا دهند به وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ریزۀ خاک که بر آن دردی زیت اندازند و زره ها را به آن جلا دهندو گفته اند ریزۀ خاک بر زمین. (از اقرب الموارد)
صاحب خانه بودن کدخدا یی، ریش سفیدی قوم ریاست طایفه، زراعت برزیگری: (ماه بماه میکند شاه فلک کدیور عالم فاقه مرده را توشه دهد توانگر) (مائده سازد از بر بر صفت توانگر ان برزگر کند بگاو از قبل کدیور)
صاحب خانه بودن کدخدا یی، ریش سفیدی قوم ریاست طایفه، زراعت برزیگری: (ماه بماه میکند شاه فلک کدیور عالم فاقه مرده را توشه دهد توانگر) (مائده سازد از بر بر صفت توانگر ان برزگر کند بگاو از قبل کدیور)
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)