جدول جو
جدول جو

معنی کدون - جستجوی لغت در جدول جو

کدون(کُ)
جمع واژۀ کدن (ک / ک ) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمون
تصویر کمون
پنهان شدن، پوشیده شدن، مخفی شدن، در نهان بودن، در پزشکی دورۀ نهفتگی بیماری، فاصلۀ بین ورود عامل بیماری زا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کودن
تصویر کودن
کند فهم، کم عقل، احمق، کنایه از تنبل، یابو، اسب کندرو، فیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلون
تصویر کلون
چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در بر پشت آن نصب می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنون
تصویر کنون
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، حالیا، ایدر، الحال، اینک، ایدون، الآن، نون، حالا، ایمه، فی الحال، فعلاً، بالفعل، همینک، عجالتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدین
تصویر کدین
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷)
پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایسک، پکوک، کوبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمون
تصویر کمون
زیره، گیاهی علفی و یک ساله، با ساقه های سبز، برگ های بریدۀ باریک، گل های سفید کوچک و تخم های ریز و معطر که به عنوان چاشنی غذا و دارو مصرف می شود، قسمت زیرین چیزی، آنچه در زیر رویۀ کفش دوخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدوخ
تصویر کدوخ
حمام، گرمابه، گرم خانه، برای مثال پیشم آمد بامدادان آن نگارین از کدوخ / با دو رخ از باده لعل و با دو چشم از سحر شوخ (رودکی - لغت نامه - کدوخ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدون
تصویر مدون
فراهم آورده شده، جمع آوری شده، ویژگی اشعار و مطالبی که جمع آوری کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدود
تصویر کدود
رنجبر: مرد، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمون
تصویر کمون
پوشیده شدن، پنهان و پوشیده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کودن
تصویر کودن
کند فهم، کور ذهن، دیریاب، نادان، کج طبع، کم عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیون
تصویر کیون
جمع کین، هلش ها فروتنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدون
تصویر مدون
فراهم آورده شده، جمع آوری شده، تدوین شده
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی اکنون آمده یعنی این زمان و حال و الحال و الان و از این زمان میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند، کلیدان، چفت و بست پشت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدوبن
تصویر کدوبن
بوته کدو: (نشنیده ای بزیر چناری کدو بنی بر جست و بر دوید بر او بر بروز بیست) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدور
تصویر کدور
جمع کدر: (سحاب فضل تو آلودگان عصیان را باب توبه فرو شست تن ز گرد کدور) (سلمان) توضیح بهار عجم و بنقل آنند راج از او این کلمه را (مخفف کدورت) گرفته اند و گفته اند (مثل ضرورت و ضرور) و نیز نوشته اند: (در قاموس کدور مصدر گفته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادون
تصویر ادون
پست تر، نزدیک تر، کمینه تر، فرومایه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدین
تصویر کدین
کدنگ: (دل مومنان را ز وسواس امانی سر ناصبی را بحجت کدینی) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدون
تصویر عدون
کود دادن نیرو دادن با سرگین، زخم زدن به درخت، برکندن سنگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدون
تصویر تدون
سرشاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدون
تصویر بدون
بغیر، بجز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدوم
تصویر کدوم
گزنده نیشدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمون
تصویر کمون
((کُ مُ))
عمومی، مشترک، جامعه ای که همه افراد آن در همه دارایی ها شریکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنون
تصویر کنون
((کُ نُ))
اکنون، اینک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدوخ
تصویر کدوخ
((کَ))
حمام، گرمابه، جام و پیاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدین
تصویر کدین
((کَ دِ))
چوبی که رخت شویان با آن جامه را هنگام شستن می کوبیدند، کدینه، کدنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدون
تصویر بدون
((بِ نِ))
فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمون
تصویر کمون
((کُ))
پنهان داشتن، پوشیدگی، نهفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمون
تصویر کمون
((کَ مُّ))
زیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلون
تصویر کلون
((کُ))
قفل چوبی که سابقاً پشت در حیاط کار می گذاشتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودن
تصویر کودن
قاطر، فیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودن
تصویر کودن
احمق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنون
تصویر کنون
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره