رستنی باشد بسیار خوشبوی و آن را کادی گویند. شراب آن حصبه و جدری را نافع است تا به حدی که کسی را که آبله بیرون می آید قدری شراب کادی بیاشامد اگر عدد آن پنج باشد به شش نرسد. (برهان) (آنندراج). و آن را به هندی کیورا گویند که گلی است تندبو برگش دندانه های تیز دارد چون اره و در دکن و گوالیار بسیار می باشد. (آنندراج) : و اگر آب گذر نکند و حرارت همی فروزد به شربتهای دیگر چون شراب کدر و قرص کافور بازگردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بأس تو شهابی است که در کام شیاطین با حرقتش آتش چو شراب کدرآید. انوری. بهر دفع تبش آبله را مصلحت است از طبیبان که شراب کدر آمیخته اند. خاقانی. از برون آبله را چاره شراب کدرست چون درون آبله دارید کدر باز دهید. خاقانی
رستنی باشد بسیار خوشبوی و آن را کادی گویند. شراب آن حصبه و جدری را نافع است تا به حدی که کسی را که آبله بیرون می آید قدری شراب کادی بیاشامد اگر عدد آن پنج باشد به شش نرسد. (برهان) (آنندراج). و آن را به هندی کیورا گویند که گلی است تندبو برگش دندانه های تیز دارد چون اره و در دکن و گوالیار بسیار می باشد. (آنندراج) : و اگر آب گذر نکند و حرارت همی فروزد به شربتهای دیگر چون شراب کدر و قرص کافور بازگردد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بأس تو شهابی است که در کام شیاطین با حرقتش آتش چو شراب کدرآید. انوری. بهر دفع تبش آبله را مصلحت است از طبیبان که شراب کدر آمیخته اند. خاقانی. از برون آبله را چاره شراب کدرست چون درون آبله دارید کدر باز دهید. خاقانی
تیره. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج). تیره گون. (اقرب الموارد) : نام و القاب ملک با لقب و نام ملوک لعل با سنگ و صفا با کدرآمیخته اند. خاقانی. آن به گهر هم کدر وهم صفی هم محک و هم زر و هم صیرفی. نظامی. لباس سوسن خیلی ساده زرد کدر برنگ موهایش بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 13) ، گرفته. آزرده. دلگیر. آشفته. ملول. پریشان. مشوش. (ناظم الاطباء) ، تار. تاریک. ظلمانی. (ناظم الاطباء). تیره. (یادداشت مؤلف) ، ناصاف. (ناظم الاطباء). دردآلود. (یادداشت مؤلف) : بت درون کوزه چون آب کدر نفس شومت چشمۀ آن ای مصر. مولوی
تیره. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج). تیره گون. (اقرب الموارد) : نام و القاب ملک با لقب و نام ملوک لعل با سنگ و صفا با کدرآمیخته اند. خاقانی. آن به گهر هم کدر وهم صفی هم محک و هم زر و هم صیرفی. نظامی. لباس سوسن خیلی ساده زرد کدر برنگ موهایش بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 13) ، گرفته. آزرده. دلگیر. آشفته. ملول. پریشان. مشوش. (ناظم الاطباء) ، تار. تاریک. ظلمانی. (ناظم الاطباء). تیره. (یادداشت مؤلف) ، ناصاف. (ناظم الاطباء). دردآلود. (یادداشت مؤلف) : بت درون کوزه چون آب کدر نفس شومت چشمۀ آن ای مصر. مولوی