- کدخدا
- بزرگ ده و محله، دهدار، صاحب و بزرگ خانه، شوهر، مرد زن دار، رئیس قبیله، پادشاه،
برای مثال که خود چون شد او بر جهان کدخدای / نخستین به کوه اندرون ساخت جای (فردوسی - ۱/۲۱)
معنی کدخدا - جستجوی لغت در جدول جو
- کدخدا
- صاحب خانه، بزرگ ده و محله، دهدار
- کدخدا ((کَ خُ))
- بزرگ ده، رییس، مرد زن گرفته و عروسی کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کدخدا. توضیح بمعنی پادشاه: (کیومرث شد بر جهان کدخدا نخستین بکوه اندرون ساخت جای)
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی
پارسی تازی گشته کدخدا
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی
به منش و روش کدخدایان رفتار کردن، حل کردن دعوای دو تن به روش مسالمت آمیز و حکمیت
آنکه مانند کدخدایان رفتار می کند
اجرا کردن کدخدا یی توضیح بمعنی شوهر بودن سمت زوجیت داشتن: (کدخدا یی کرد نتوانی برین ناکس عروس زانکه کس را نامدست از خلق ازو کد بانوی) (ناصر خسرو)
مرد خانه بودن آقای خانه بودن مقابل کد بانو یی، تصدی امور ده دهبانی دهداری، ریاست قبیله یا عشیره، ریاست صنف (صفویه)، ریاست محله، نگهبانی شهر اداره امور شهر، تصدی اداره یا سازمانی دولتی، پیشکاری بزرگان، وزارت، پادشاهی سلطنت، شوهر بودن زوجیت، داماد بودن دامادی، مجامعت آرمش
چون کدخدا یان رفتار کردن، حل دعاوی مردم بطریق حکمیت دوستانه: (همه اختفات مربوط بارزش اموال شرکت... بصورت کدخدا منشی حل شد)
آنکه چون کدخدا یان رفتار کند، با وقار متکبر، آنکه اختفات مردم را حل کند
قرار دادن، داماد کردن: (عریضه اخص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا میکرد طوی الوشی ارسال داشته بود) (عالم آرا)
مرد زن نگرفته، مرد بی زن
داماد، کسی که تازه خانه دار شده
مردبی زن مقابل کتخداکدخدا
کسی که تازه خانه دار شده
کسی کع تازه صاحب خانه شده، تازه داماد