گل و لای حوض که به تک نشسته یا جامۀ غوک و مانند آن که بر روی آب باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لجن. لای یا بزغسمه، ابر تنک. (منتهی الارب) (آنندراج). ابر رقیق. (از اقرب الموارد). کدری. رجوع به کدری شود، پاره ای از گل تراشه. (منتهی الارب). گل تراشۀ ضخیم. (از اقرب الموارد) ، کلوخ کلان. (آنندراج) (منتهی الارب) ، دستۀ دروده از زراعت. ج، کدر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
گل و لای حوض که به تک نشسته یا جامۀ غوک و مانند آن که بر روی آب باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لجن. لای یا بزغسمه، ابر تنک. (منتهی الارب) (آنندراج). ابر رقیق. (از اقرب الموارد). کُدری. رجوع به کدری شود، پاره ای از گل تراشه. (منتهی الارب). گل تراشۀ ضخیم. (از اقرب الموارد) ، کلوخ کلان. (آنندراج) (منتهی الارب) ، دستۀ دروده از زراعت. ج، کَدَر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
معرب از کلمه گدا و گدایی فارسی. سؤال. دریوزه. دریوزه گری. (یادداشت مؤلف) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی. منوچهری. نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی دارم. مسعودسعد. گفتم چنین که حکم کنی تو مصادره است مرد حکیم کدیه کند نی مصادره. سوزنی. زآن سوی کدیه برد آز مرا تا نباشد به کس نیاز مرا. سنائی. نی نی چو به کدیه دل نهاده ست گو خیز و بیا که در گشاده ست. نظامی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی عاجزی کدیه تند. مولوی. مردم هنگامه افزونتر شود کدیه و توزیع نیکوتر رود. مولوی. شیخ روزی چار کرت چون فقیر بهر کدیه رفت در قصر امیر. مولوی. - کدیه کردن، گدایی کردن. سؤال کردن: از شما کی کدیۀ زر می کنیم ما شما را کیمیاگر می کنیم. مولوی
معرب از کلمه گدا و گدایی فارسی. سؤال. دریوزه. دریوزه گری. (یادداشت مؤلف) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی. منوچهری. نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی دارم. مسعودسعد. گفتم چنین که حکم کنی تو مصادره است مرد حکیم کدیه کند نی مصادره. سوزنی. زآن سوی کدیه بُرد آز مرا تا نباشد به کس نیاز مرا. سنائی. نی نی چو به کدیه دل نهاده ست گو خیز و بیا که در گشاده ست. نظامی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی عاجزی کدیه تند. مولوی. مردم هنگامه افزونتر شود کدیه و توزیع نیکوتر رود. مولوی. شیخ روزی چار کرت چون فقیر بهر کدیه رفت در قصر امیر. مولوی. - کدیه کردن، گدایی کردن. سؤال کردن: از شما کی کدیۀ زر می کنیم ما شما را کیمیاگر می کنیم. مولوی
تیرگی. کدوره. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تیرگی رنگ. (ناظم الاطباء). والکدره فی اللون و الکدوره فی الماء و العین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کدر شود
تیرگی. کدوره. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تیرگی رنگ. (ناظم الاطباء). والکدره فی اللون و الکدوره فی الماء و العین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَدَر شود
بر زمین نشاندن سرما کشت را و دیر برآوردن زمین گیاه را بجهت سرماخوردگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازگردانیدن برودت کشت را در زمین. (از اقرب الموارد)
بر زمین نشاندن سرما کشت را و دیر برآوردن زمین گیاه را بجهت سرماخوردگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازگردانیدن برودت کشت را در زمین. (از اقرب الموارد)
پیه و گوشت. یقال لرجل انه لحسن الکدنه. (منتهی الارب). کثرت پیه و گوشت و گفته اند خود پیه و گوشت هنگامی که زیاد باشد. (از اقرب الموارد). امراءه ذات کدنه، دارای گوشت. (اقرب الموارد) ، قوم مرد. (منتهی الارب) (آنندراج)
پیه و گوشت. یقال لرجل انه لحسن الکدنه. (منتهی الارب). کثرت پیه و گوشت و گفته اند خود پیه و گوشت هنگامی که زیاد باشد. (از اقرب الموارد). امراءه ذات کدنه، دارای گوشت. (اقرب الموارد) ، قوم مرد. (منتهی الارب) (آنندراج)
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)