جدول جو
جدول جو

معنی کحی - جستجوی لغت در جدول جو

کحی
(رُ)
تباه کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، فاسد شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کحی
گاو زبان لسان الثور
تصویری از کحی
تصویر کحی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیی
تصویر کیی
پادشاهی، شاهی مثلاً کلاه کیی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلی
تصویر کلی
جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، آکله، داءالاسد، لوری، خوره
دف، دایره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کحیل
تصویر کحیل
ویژگی چشم سرمه کشیده شده، سرمه کشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوی
تصویر کوی
محله، برزن، شاهراه، راه فراخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسی
تصویر کسی
کس بودن، انسان بودن، باشخصیت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحی
تصویر وحی
آنچه از جانب خداوند بر پیغمبران الهام شود، آنچه از جانب غیرخدا به کسی الهام شود مثلاً وحی شیطان
وحی منزل: پیامی که از جانب خداوند به پیغمبر رسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپی
تصویر کپی
تصویری که به وسیلۀ دستگاه فتوکپی از نسخۀ اصلی گرفته می شود، آنچه عیناً از از نوشتۀ دیگر رونویسی می شود، تصویری که از روی تصویر دیگر ترسیم می شود، کنایه از کاملاً شبیه کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپی
تصویر کپی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، گپی، قرد، برای مثال شیری که پیل بشکند از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رود ستان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبی
تصویر کبی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کری
تصویر کری
کرایه، مزد، اجرت، پولی که مستاجر بابت اجارۀ خانه، مغازه یا دواب بدهد، کرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کحلی
تصویر کحلی
سرمه ای رنگ، به رنگ سرمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمی
تصویر کمی
کم بودن مثلاً کمی درآمد، به مقدار کم، اندکی
کنایه از پستی، فرومایگی، حقارت
نقصان، کاستی
کمین، کمترین، کم ارزش ترین، فرومایه ترین
فرهنگ فارسی عمید
(کُ حَ)
حشیشی است که به فارسی گاوزبان و به عربی لسان الثور خوانند. (برهان) (آنندراج). لسان الثور. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به گاوزبان شود، ابوخلسا. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ابوخلسا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لسان الثور. (آنندراج) (منتهی الارب). کحیلاء. رجوع به کحیلا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
از نساء خوارج که در ولایه ابن عامر در بصره با دیگر خوارج خروج کرد. (البیان و التبیین ج 1 ص 283)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
کحیل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کحیل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کحیله. سرمه دار. (از غیاث اللغات). چشم باسرمه. (منتهی الارب). چشم سرمه کشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکحول. بسرمه. بسرمه کرده. (یادداشت مؤلف) :
تا غزل خوان را بباید وقت خواندن در غزل
نعت از زلف سیاه و وصف از چشم کحیل.
فرخی.
چشم جادوی تو بیواسطۀ کحل کحیل
طاق ابروی تو بیواسطۀ وسمه وسیم.
سعدی.
نه وسمه است آن به دلبندی خضیب است
نه سرمه است آن به جادویی کحیل است.
سعدی.
، چشم سرمه گون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، کحلی ̍ و کحائل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که سرمه ای به چشم خود کشیده باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کُ حَ)
نفت یا قطران که بر شتران گرگین مالند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قطران. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
عزیز پاشا در قاهره بسال 1856 میلادی متولد شد. کتابهای زیر از اوست: اثبات الحقوق مدنیه و اثبات التخلص منها، رساله فی الیمین، شرح قانون التجاره المصری. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ص 1548 شود
لغت نامه دهخدا
پس آفتاب بر آمدن چاشتگاه یا صلات (صلوه) ضحی. نماز چاشت، آفتاب خورشید. چاشتگاه، بی رمگان: زنی که پیرامون زهارش موی نروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحی
تصویر رحی
سنگ آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحی
تصویر صحی
منسوب به صحت، در خور بودن از نظر صحت بهداشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحی
تصویر سحی
خراشیدن، رندیدن، گل برکندن، مهر کردن نامه، ستردن موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکی
تصویر حکی
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحی
تصویر جحی
نام لوده ای است بذله سنج نام مردی خریش (خریش: مضحک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحیلا
تصویر کحیلا
گاو زبان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحیل
تصویر کحیل
زفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبی
تصویر کبی
میمون (مطلقا) بوزینه قرده: (در آن وادی نگاه کردم همه وادی پر از قرده و خنازیر بود یعنی پر از کپی و خوک ترسیدم از آن حال) (تفسیر ابو اتلفنج)، میمون سیاه (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوی
تصویر کوی
محله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کژی
تصویر کژی
اشتباه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمی
تصویر کمی
نقص، قدری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کپی
تصویر کپی
روگرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلی
تصویر کلی
بسیار، همادی، همه گیر، فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره