- کحال
- پزشک متخصص در بیماری های چشم، چشم پزشک، سرمه کننده
معنی کحال - جستجوی لغت در جدول جو
- کحال
- طبیب مخصوص در امراض چشم
- کحال ((کَ حّ))
- سرمه کننده، چشم پزشک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل کحال، علم بامراض چشم
نشدنی
کهتری
خوشحال، تندرست، سعادتمند، مناسب الحال
پالان دوز
زهر کشنده
از ریشه پارسی داخولگر کسی که با داهول یا داخول شکار کند باز ایستادن سر باز زدن
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
رحل ها، بارها، جمع واژۀ رحل
محل ها، جاها، جمع واژۀ محل
پیمانه کننده، کیل کننده، پیمانه گر
ویژگی چشم سرمه کشیده شده، سرمه کشیده
پالان دوز، سازندۀ پالان، بسیار سفر کننده
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کندی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کندی
نوعی ماهی خوراکی و استخوانی که در دریای خزر زیست می کند
ناشدنی، ناشو، غیرممکن، سخن بی سروته و ناممکن، زشت، نادرست
بیماری است که در سپرز بهم رسد
جمع فحل، گشن ها کویک نر خرما بن نر
ریسمانی که از لیف خرما سازند، طناب از لیف خرما
خواربار، گوشت، تنگی زندگی، نیاز بر آمده، نیرومندی
زفت
الکل بنگرید به الکل در عربی بصورت} الکحول {بمعنی الکل آمده، شلمیر آنرا مرادف کحل (داروی چشم) آورده
مونث اکحل زن سیاه چشم، میش سیاه چشم، شنگار از گیاهان زن سرمه کشیده
ازکلاله: خستگی ماندگی، مردن، بی رخنا (رخنا ارث بر از پهلوی) آنکه کوزه و کاسه گلی و سفالی سازد و فروشد کوزه گر کاسه گر فخار: (بی خطر باشد فلان با او چنانک پیش زرگر بی خطر باشد کلال)، (ناصر خسرو) یا چرخ کلال. چرخ کوزه گر چرخ فخاری: (هر کاسه ای که ساخت ندانم چرا شکست گردنده آسمان که چو چرخ کلال گشت)، (امیر خسرو) خستگی، ماندگی اعضا و خیره شدن چشم کوزه گر، کاسه گر، سفال پز
یکی از انواع ماهیها که در سالهای اخیر در بحر خزر به تکثیر آن پرداخته اند
تمام شدن، انجام یافتن پذیرفتن، کمال گرفتن، به حد تمامیت رسیدن
پیمانه کننده
ناممکن، ممتنع، امر نابودنی که بودن آن ممکن نباشد، نابودنی، امکان ناپذیر
بسیار سفر کننده، جمع رحاله