جدول جو
جدول جو

معنی کح - جستجوی لغت در جدول جو

کح
(کُح ح)
خالص. لغه فی قح ّ (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قح ّ. (اقرب الموارد). عربی کح، عربی خالص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قح شود
لغت نامه دهخدا
کح
گاو زبان کحی، مرز نگوش آذان الفار، خردل صحرایی
تصویری از کح
تصویر کح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کحلی
تصویر کحلی
سرمه ای رنگ، به رنگ سرمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کحیل
تصویر کحیل
ویژگی چشم سرمه کشیده شده، سرمه کشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کحال
تصویر کحال
پزشک متخصص در بیماری های چشم، چشم پزشک، سرمه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کحل
تصویر کحل
سرمه، داروی چشم
فرهنگ فارسی عمید
(کُحْ حَ)
مؤنث کح ّ. رجوع به کح شود.
- ام ّ کحّه، زنی که در شأن او فرایض نازل شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ حَ)
حشیشی است که به فارسی گاوزبان و به عربی لسان الثور خوانند. (برهان) (آنندراج). لسان الثور. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به گاوزبان شود، ابوخلسا. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ابوخلسا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
کحیل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کحیل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
از نساء خوارج که در ولایه ابن عامر در بصره با دیگر خوارج خروج کرد. (البیان و التبیین ج 1 ص 283)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لسان الثور. (آنندراج) (منتهی الارب). کحیلاء. رجوع به کحیلا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کحیله. سرمه دار. (از غیاث اللغات). چشم باسرمه. (منتهی الارب). چشم سرمه کشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکحول. بسرمه. بسرمه کرده. (یادداشت مؤلف) :
تا غزل خوان را بباید وقت خواندن در غزل
نعت از زلف سیاه و وصف از چشم کحیل.
فرخی.
چشم جادوی تو بیواسطۀ کحل کحیل
طاق ابروی تو بیواسطۀ وسمه وسیم.
سعدی.
نه وسمه است آن به دلبندی خضیب است
نه سرمه است آن به جادویی کحیل است.
سعدی.
، چشم سرمه گون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، کحلی ̍ و کحائل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که سرمه ای به چشم خود کشیده باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
عزیز پاشا در قاهره بسال 1856 میلادی متولد شد. کتابهای زیر از اوست: اثبات الحقوق مدنیه و اثبات التخلص منها، رساله فی الیمین، شرح قانون التجاره المصری. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ص 1548 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ حَ)
نفت یا قطران که بر شتران گرگین مالند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قطران. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
تباه کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، فاسد شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ شُ دَ)
در تداول عامه، بسیار سرفه زدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کحه شود
لغت نامه دهخدا
(کُحْ حَ / حِ)
در تداول عامه سرفه است. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کحال
تصویر کحال
طبیب مخصوص در امراض چشم
فرهنگ لغت هوشیار
سرمه، سنگ سرمه خشکسال چشم پنام مهره افسون سرمه کشیده سرمه کشیدن چشم را. سرمه گون شدن چشم بسرشت سیاه شدن رستنگاه پلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحله
تصویر کحله
چشم پنام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحیلا
تصویر کحیلا
گاو زبان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحیل
تصویر کحیل
زفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحی
تصویر کحی
گاو زبان لسان الثور
فرهنگ لغت هوشیار
الکل بنگرید به الکل در عربی بصورت} الکحول {بمعنی الکل آمده، شلمیر آنرا مرادف کحل (داروی چشم) آورده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام تیره کحن ها میباشد. گیاهی است پایا که دارای برخی گونه های درختچه یی شکل است. برگها یش متناوب و گلها یش آبی است که در انتهای ساقه قرار دارند. این گیاه در اکثر نواحی بحرالرومی و شمال افریقا میروید و از برگها یش چوشانده ای که خاصیت لینت دارد تهیه میکنند. بهمین مناسبت گیاه مزبور را بنام سنای شهری نیز میخوانند سنای بلدی سنای شهری عینون غسله کحلی کحء سلیس زرقا مینای آسمانی غنوم سریجه
فرهنگ لغت هوشیار
ملساز (مل الکل) کهلی درفارسی سرمه ای از رنگ ها منسوب به کحل سرمه یی سرمه رنگ: (سوسن سرین ز بیرم کحلی کند همی نسیرین دهان ز در منضد کند همی) (منوچهری) یا کحلی پرند. تاریکی شب. یا کحلی چرخ. سیاهی شب، آسمان اول. یا کحلی روز. تاریکی شب. یا کحلی شب. تاریکی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحلان
تصویر کحلان
مینای اسمانی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اکحل زن سیاه چشم، میش سیاه چشم، شنگار از گیاهان زن سرمه کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحل فارسی
تصویر کحل فارسی
انزروت کنجده از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحل الجواهر
تصویر کحل الجواهر
سرمه آمیحته به مروارید سوده که برای روشنایی دیده بچشم کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحالی
تصویر کحالی
شغل و عمل کحال، علم بامراض چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحل دان
تصویر کحل دان
((کُ حْ لْ))
سرمه دان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کحال
تصویر کحال
((کَ حّ))
سرمه کننده، چشم پزشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کحل
تصویر کحل
((کُ))
سنگ سرمه، سرمه چشم، هرچه در چشم کشند برای شفای چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کحل الجواهر
تصویر کحل الجواهر
((کُ لُ لْ جَ هِ))
سرمه آمیخته با مروارید ساییده شده
فرهنگ فارسی معین