- کجی
- خمیدگی، پیچ، انحنا
معنی کجی - جستجوی لغت در جدول جو
- کجی
- Crookedness
- کجی
- torção
- کجی
- Krümmung
- کجی
- krzywizna
- کجی
- кривизна
- کجی
- кривизна
- کجی
- torcedura
- کجی
- courbure
- کجی
- inclinazione
- کجی
- kromming
- کجی
- टेढ़ापन
- کجی
- kelengkungan
- کجی
- اعوجاجٌ
- کجی
- עִיוּת
- کجی
- eğrilik
- کجی
- ความคดเคี้ยว
- کجی
- ٹیڑھاپن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جامه ای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد، برگستوان
منسوب به کج، جامه ای بود که در درون آن بجای پنبه ابریشم (کج) می آکندند و در روز جنگ می پوشید ند کج آکند
کجین: (ز آتش تیغ غضب گر شعله بر چرخ افکند نقره خنگ چرخ خاکستر شود بانه کجیم) (کاتبی ترشیزی)
آنکه لباسها کهنه فروشد کهنه فروش: (و خیاطان و کجینه فروشان در آن بازار می نشینند و بازار برونق است) (تاریخ یزد)
منسوب به کج، جامه کهنه
بسیار، همادی، همه گیر، فراگیر
روگرفت
نقص، قدری
اشتباه
قایق
محله