جدول جو
جدول جو

معنی کجی - جستجوی لغت در جدول جو

کجی
اسم ترکی معز است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و ظاهراً محرف یا صورتی از گچی باشد که نام ترکی بز است
لغت نامه دهخدا
کجی
(کَ)
دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه مازندران. (سفرنامۀ مازندران رابینو ص 116 و ترجمه آن ص 156)
لغت نامه دهخدا
کجی
(کَجْ جی)
ابومسلم ابراهیم بن عبدالله بن مسلم الکجی البصری (متوفی 292 هجری قمری) از حفاظ حدیث بود و او منسوب است به کج در خوزستان فارس، کتاب السنن از اوست. در بغداد وفات یافت. (الاعلام ج 1 ص 15)
لغت نامه دهخدا
کجی
(کَجْ جی)
نسبتی است به کج که از مردم باشد. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
کجی
(کُ)
مهره ای است به رنگ کبود که بر کلاه شیرخوارگان آویزند دفع مضرت چشم زخم را. نوعی مهرۀ کبود که از سرپوش و کلاه کودکان آویزند دفع چشم بد را و چشم زاغ (ازرق) را بدان مانند کنند. مهرۀ آبی و روشن براق. مهره به رنگ آسمان. جش. چش. و ظاهراً صورت دیگر آن کجه باشد. (یادداشت مؤلف).
- مثل کجی، چشمی که سیاهی آن به رنگ کبود روشن و شفاف است و کبودی آن ازکبودی چشم زاغ سبزتر است. چشمی که بجای سیاهی کبودی خوش آیند دارد. چشمی کبود و زیبا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کجی
خمیدگی، پیچ، انحنا
تصویری از کجی
تصویر کجی
فرهنگ لغت هوشیار
کجی
اعوجاج، انحراف، انحنا، خمیدگی، کژی، ناراستی، ناهمواری
متضاد: راستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کجی
أنت ملتويةٌ
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به عربی
کجی
Crookedness
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کجی
courbure
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کجی
टेढ़ापन
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به هندی
کجی
torção
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کجی
Krümmung
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به آلمانی
کجی
krzywizna
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به لهستانی
کجی
кривизна
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به روسی
کجی
кривизна
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کجی
torcedura
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کجی
kromming
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به هلندی
کجی
inclinazione
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کجی
kelengkungan
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کجی
ٹیڑھاپن
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به اردو
کجی
বাঁক
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به بنگالی
کجی
ความคดเคี้ยว
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به تایلندی
کجی
kalo
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کجی
曲がり
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کجی
歪斜
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به چینی
کجی
עִיוּת
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به عبری
کجی
구부러짐
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به کره ای
کجی
eğrilik
تصویری از کجی
تصویر کجی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کجین
تصویر کجین
جامه ای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد، برگستوان
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
منسوب به کج. هر چیز که از کج ساخته باشند. (ناظم الاطباء). از کژ (کج) که ابریشم فرومایه است، بر گستوانی باشد که درون آن بجای پنبه ابریشم کج آغنده باشند و در روز جنگ پوشند و اسب را نیز پوشانند. (برهان). کجیم. (از آنندراج). بر گستوان باشد که درون آن را به کج آغنده باشند و آنرا کجیم هم خوانند. (فرهنگ جهانگیری) :
ازجهان منسوخ شد رسم کج آغند و کجین
بعد از این کس را خیال کج نگردد در گمان.
سلمان ساوجی (از فرهنگ جهانگیری).
به اینها موافق شده بهر کین
جبه بکتر و خود و جوشن کجین.
نظام قاری.
دیدۀ زره برروی خود و برگستوان و بکتر و کجین دوختند. (دیوان نظام قاری ص 151) ، پوشش اسب. (از برهان). رجوع به کجیم شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
آرد و روغن را گویند. (برهان). آرد و روغن که حلوای بی شیرینی است. (یادداشت مؤلف) :
بر ابرش خوشرو مزعفر
بستیم کجین آرد و روغن.
بسحاق اطعمه (از فرهنگ جهانگیری ج 1 ص 715)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کجیم
تصویر کجیم
کجین: (ز آتش تیغ غضب گر شعله بر چرخ افکند نقره خنگ چرخ خاکستر شود بانه کجیم) (کاتبی ترشیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کج، جامه ای بود که در درون آن بجای پنبه ابریشم (کج) می آکندند و در روز جنگ می پوشید ند کج آکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کجیم
تصویر کجیم
((کَ جِ))
کجین، جامه جنگی که در آن کج یا ابریشم به کار رفته باشد
فرهنگ فارسی معین