جدول جو
جدول جو

معنی کتکی - جستجوی لغت در جدول جو

کتکی
بار بسیار حجیم و سنگین یابو و قاطر که حیوان جز به تمهید شلاق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاکی
تصویر کاکی
(پسرانه)
نام پدر ماکان دیلمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کمکی
تصویر کمکی
اندکی، کم بودن، مختصر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکی
تصویر متکی
کسی که به دیگری تکیه و اعتماد کند، تکیه کننده، تکیه داده و استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرکی
تصویر کرکی
درنا، پرنده ای آبچر، وحشی و حلال گوشت با پاهای بلند، گردن دراز و دم کوتاه که هنگام پرواز در آسمان دسته دسته به شکل مثلث حرکت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
ظرف فلزی لوله دار شبیه قوری که بالای آن دسته دارد و برای جوشاندن آب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(کُ تُ)
کتابفروش. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نگاهدارندۀ کتاب. حافظ کتاب. (از اقرب الموارد) ، کتاب شناس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ)
کپک ساز، کپک فروش. (یادداشت مؤلف). رجوع به کپک ساز شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان کولیوند در 38 هزارگزی خرم آباد. سکنۀ آن 300 تن. محصول آن حبوبات وغلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. ساکنین آن از طایفۀ کولیوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای نه گانه بخش خورموج شهرستان بوشهر که حدود و مشخصات آن به قرار زیر است: از شمال و باختر رود خانه مند که این دهستان را از دهستان چغاپور جدا میسازد، از خاور دهستان شنبه و ارتفاعات درویشی و دیر، از جنوب دهستان بردخون، این دهستان در مرکز بخش واقع است و زمینش جلگه ای و هوایش گرم و مالاریائی است، آب آشامیدنی آن از چاه تأمین میشود و زراعت آن بطور کلی دیمی است، محصولاتش غلات، خرما و تنباکو است، شغل اهالی آن زراعت و باغبانی است و از 21 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 4200 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، مرکز دهستان قریه کاکی و قراء مهم آن عبارتند از: مسیله فخری، بنها، کنخک شمالی و جنوبی مخدان، هلالی، بادوله، راه فرعی بوشهر به اهرم و خورموج و کنگان از وسط دهستان کشیده شده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
نام پدر ماکان سردار معروف طبرستانی که در جنگ با تاش فراش سپهسالار خراسان بعهد سامانیان در حدود ری بقتل رسید، در ایام عمال و گماشتگان و کارکنان ماکان بن کاکی و اسفاربن شیرویه الدیلمیین و مرداویج بن زیار جیلی و برادر او وشمگیر بدویست دینار برسیده بهر هزار درهم دویست دینار میرسانیدند، (تاریخ قم ص 143)، رجوع به ماکان کاکی شود
محمد بن احمد سنجاری قوام الدین سکاکی از فقهای حنفی است، در قاهره سکونت داشت و هم بدانجا وفات یافت، از تألیفات اوست: ’معراج الدرایه’ و ’عیون المذهب’ که در کتاب اخیر اقوال ائمۀ اربعه را جمعآوری کرده است، (الاعلام زرکلی ج 3 ص 976)
لغت نامه دهخدا
کاکو، خالو، (آنندراج)، خال، دائی، برادر مادر، خاله، خواهر مادر، عمه، خواهر پدر، (ناظم الاطباء)، رجوع به کاکو شود
لغت نامه دهخدا
(کَ جَ)
بطور. کج. بصورت کج. (یادداشت مؤلف). کج گونه. یک بری. حالتی غیر از حالت استقامت و راستی
لغت نامه دهخدا
(کَ پِ)
نوعی دینار و تومان که در عهد مغول و تیموریان و صفویان متداول بود. (فرهنگ فارسی معین). قسمی مسکوک بوده است. (یادداشت مؤلف) : اوقافی که بر آن بنا مقرر نموده تخمیناً پانصد تومان رایج کپکی باشد. (دولتشاه ذیل ترجمه احوال ترجمه امیر علیشیر). و اقطاع بایسنقر بهادر به عهد شاهرخ سلطان ششصد تومان کپکی بوده. (دولتشاه ذیل ترجمه احوال قاسم انوار). مهم خواجه احمد رابه مبلغ سی تومان کپکی قطع کرد. (دستور الوزراء)
لغت نامه دهخدا
(حِ تِکْ کی ی)
رفتار مرد کوتاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
قوری فلزی. قسمی قوری برای چای یا جوشانیدن آب و غیره. قهوه جوش. (یادداشت مؤلف). ظرف مسین دارای لوله و دسته که در آن آب و مایعات دیگر ریزند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
پرگوئی، پرحرفی، پرچانگی کردن، (دزی ج 2 ص 435) (فرهنگ نفیسی)، قدقد کردن، آواز برآوردن مرغ در موقع تخم گذاشتن، صدا کردن مرغ در موقعی که جوجه هایش را جمع میکند، (دزی ج 2 ص 435) (فرهنگ نفیسی)، خواندن مرغ جوجگان را به گرد خود به آواز
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشکی
تصویر کشکی
منسوب به کشک، بیهوده مزخرف: کشکی میگوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلکی
تصویر کلکی
از روی حقه و مکر: (کلکی است)، شخص هرزه. منسوب به کلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کجکی
تصویر کجکی
بطور کج و معوج: (کجکی راه میرود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتکن
تصویر کتکن
مخفی، چاه کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرکی
تصویر کرکی
کلنگ از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپکی
تصویر کپکی
نوعی دینار و تومان که در عهد مغول تیمور یان و صفویان متداول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبی
تصویر کتبی
مقابل شفاهی، امتحان کتبی
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از} کتل {انگلیسی غوری غوری بزرگ ظرف مسین دارا لوله و دسته دار که در آن آب و مایعات دیگر ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکی
تصویر کاکی
تازی گشته خرمالو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکی
تصویر متکی
تکیه کننده، کسی که بدیگری اعتماد دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتبی
تصویر کتبی
((کَ))
نوشتاری، نوشته شده، مقابل شفاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکی
تصویر متکی
((مُ تَّ))
تکیه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوکی
تصویر کوکی
دارای کوک به عنوان وسیله تنظیم مثل ماشین، ساعت، عروسک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کپکی
تصویر کپکی
((کَ پِ))
نوعی دینار و تومان که در عهد مغول، تیموریان و صفویان متداول بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشکی
تصویر کشکی
((کَ))
کنایه از بی پایه، بی اساس، خیالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرکی
تصویر کرکی
((کُ))
کلنگ، درنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاکی
تصویر کاکی
گرده نان، قرص نان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکی
تصویر متکی
استوار
فرهنگ واژه فارسی سره