جدول جو
جدول جو

معنی کتلت - جستجوی لغت در جدول جو

کتلت
نوعی خوراک که با گوشت کوبیده یا چرخ شده، سیب زمینی، آرد و تخم مرغ تهیه می شود
تصویری از کتلت
تصویر کتلت
فرهنگ فارسی عمید
کتلت(کُ لِ)
قسمی خوراک که با گوشت کوبیده یا چرخ شده تهیه کنند و آن انواع مختلف دارد. (فرهنگ فارسی معین). گوشت کوبیده یا چرخ کرده و با لپۀ پخته مخلوط شده که به قطعات کرده و در روغن برشته شده باشد
لغت نامه دهخدا
کتلت
قسمی خوراک که با گوشت کوبیده یا چرخ شده تهیه کنند و آن انواع مختلف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
کتلت((کُ لِ))
خوراکی که با گوشت چرخ کرده و سیب زمینی و تخم مرغ درست می کنند
تصویری از کتلت
تصویر کتلت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالت
تصویر کالت
فیلم کالت (Cult film) اصطلاحی در صنعت سینما است که به فیلم هایی اشاره دارد که همچنان پس از انتشارشان، طرفداران پایبندی و وفاداری بالایی دارند. این فیلم ها ممکن است در زمان انتشار اولیه خود توجه کمی از سوی مخاطبان و منتقدان داشته باشند، اما به تدریج توسط گروه های کوچکی از طرفداران به محبوبیت رسیده و به یک اثر مورد تحسین در بین این جامعه تبدیل شوند.
ویژگی های فیلم های فرهنگی شامل موارد زیر می شود:
1. کارایی های خاص : این فیلم ها ممکن است دارای موضوعات، سبک نویسندگی و کارگردانی منحصر به فرد و یا عناصر خاصی از جمله دیالوگ های بی رحمانه، شخصیت های غیرمعمول یا مضامین تاریک باشند که جذابیت خاصی برای طرفداران دارند.
2. انگیزه های فرهنگی : این فیلم ها ممکن است به دلیل ارتباط عمیقی با یک زیرفرهنگ خاص، گروه اجتماعی یا ایدئولوژی مورد توجه قرار بگیرند و به نماد یا نماینده این انگیزه ها تبدیل شوند.
3. رویداد های فرهنگی : برخی از این فیلم ها به دلیل محبوبیت در رویدادهای فرهنگی، همچون جشنواره های فیلم مستقل یا نمایش های خاص، معروف می شوند و این باعث می شود که جامعه های کوچکتر از طرفداران این فیلم ها رشد کنند.
4. تأثیر ماندگار : این فیلم ها ممکن است به دلیل رونق دوباره آن ها در دوره های بعدی، به تأثیرگذاری و توجه طرفداران بیشتری برسند و به یک پدیده فرهنگی تبدیل شوند.
به عنوان مثال هایی از فیلم های فرهنگی می توان به `The Rocky Horror Picture Show`, `The Big Lebowski`, `Donnie Darko`, `Fight Club` و `Blade Runner` اشاره کرد که هر کدام از آن ها برای دارندگان خود طرفداری قوی و وفادار دارند و به عنوان آثاری با تأثیر فرهنگی و جامعه ای درازمدت شناخته می شوند.
فیلمهایی که به لحاظ هنری به نوعی متفاوتند وبه واسطه ی همین ویژگی برجسته می شوند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کلت
تصویر کلت
نوعی اسلحۀ کمری که جای چند فشنگ دارد. سازندۀ آن ساموئل کلت، مخترع امریکایی (۱۸۱۴ ی ۱۸۶۲ میلادی) بود، که نخستین تفنگ را که چند فشنگ در آن جا می گرفت، ساخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتل
تصویر کتل
پشته، تل، تپۀ بلند
علم عزاداری
اسب یدک، جنیبت
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَ)
از دانه های خوردنی است در سرزمین هند، نظیر برنج و عدس و ماش. (الجماهر ص 46). اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامندو آن حب القلت است. کلتهی. (فهرست مخزن الادویه). گمان می کنم کلتهی صحیح است. (از حاشیه الجماهر ص 46)
لغت نامه دهخدا
(کُلْ لَ)
فرس فلّت و کلت، اسب تیزرو و شتاب. به تخفیف لام نیز آمده است. (از منتهی الارب) (آنندراج). فرس فلت و کلت، اسب تیزرو که فراهم آید و خود را جمع کند و برجهد. (ازاقرب الموارد). فرس فلت و کلت و فلت و کلت، اسب شتاب تیزرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بند کردن و بازداشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
برچفسیدن و لزج گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلزق و تلزج، درغلطیدن خر و چسبیدن خاک به وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
در تداول باغبانان، جوانه ای که از پای درختان میروید نزدیک یا محاذی زمین بی ریشه اما پاجوش آن باشد که از پای درخت برآید از زیر زمین و ریشه نیز دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
درشتی اندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ)
جمع واژۀ کتله. رجوع به کتله شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نی یَ)
دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه شهرستان خوی واقع است و 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَءْ زَ ءَ)
فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد.) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن. (آنندراج) ، ریختن چیزی را در ظروف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریختن در اناء. (آنندراج). ریختن چیزی را درخنور. (از ناظم الاطباء) ، تاختن اسب را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، انداختن چیزی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). انداختن چیزی را و عبارت صاغانی چنین است: ’کلت به، رمی به’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
بانگ شوات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
کتکتی (ک ک تا) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بازیی است. (منتهی الارب) (آنندراج). یکنوع بازی مر تازیان را. غیر منصرف است. (ناظم الاطباء). و رجوع به کتکتی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ لَ کَ مَ)
دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه شهرستان قوچان. جلگه ای و سردسیر. سکنه 244 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بادام و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
رجوع به کتله در معنی پاره ای از گوشت شود
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ لَ / لِ)
لغت عامیانه بمعنی کوتوله. رجوع به کوتوله شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
در تداول عامیانه، آوندی از مس یا چدن دارای دسته و لوله طبخ چای را. (از ناظم الاطباء). کتری. رجوع به کتری شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. سردسیر. سکنه 364 تن. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کت ّ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شروع غلیان نبیذ و جز آن قبل از شدت یافتن. (از اقرب الموارد). رجوع به کت شود، برانگیخته شدن مرد از خشم، بانگ کردن کره شتر، بانگ کردن مرد از شدت خشم مانند کره شتر، نرم و آهسته رفتن کسی یا گام نزدیک گذاشتن در تند رفتن. (از ناظم الاطباء). و رجوع به کت ّ شود
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
مأخوذ از تازی کتبه بمعنی نوشتن:
باز رو سوی غلام و کتبتش
کو سوی شر می نویسد نامه خوش.
مولوی.
و رجوع به کتبه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ)
کلّت. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کلّت شود
لغت نامه دهخدا
باز داشتن زندانی کردن لیز خوردن لغزیدن، ستبری اندام کوتل مغولی ترکی پالاد (جنیبت) من رهی پیرو سست پای شدم نتوان راه کرد بی پالاد (فرالاروی) به آرش دره و هم چنین به آرش تپه بلند پارسی است در فرانسوی کتو همین آرش را دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتلت
تصویر لتلت
پوسته پوسته درخت، ساییده، کوفته، آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتله
تصویر کتله
توده، همرایان کتله در فارسی: خشخاش تیغی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیت
تصویر کتیت
آوای جوش جوش دیگ، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتل
تصویر کتل
((کُ تَ))
اسب یدک، اسب جنیبت، تل و پشته بلند خاک
فرهنگ فارسی معین
بلندی، پز، پژ، پشته، تپه، تل، عقبه، کوه، گردنه، گریوه، توق، اسب زین کرده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی بین نکا و بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کفش چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت عرضی و پهنای هر چیز
فرهنگ گویش مازندرانی