- کتل
- پشته، تل، تپۀ بلند
علم عزاداری
اسب یدک، جنیبت
معنی کتل - جستجوی لغت در جدول جو
- کتل
- باز داشتن زندانی کردن لیز خوردن لغزیدن، ستبری اندام کوتل مغولی ترکی پالاد (جنیبت) من رهی پیرو سست پای شدم نتوان راه کرد بی پالاد (فرالاروی) به آرش دره و هم چنین به آرش تپه بلند پارسی است در فرانسوی کتو همین آرش را دارد
- کتل ((کُ تَ))
- اسب یدک، اسب جنیبت، تل و پشته بلند خاک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی خوراک که با گوشت کوبیده یا چرخ شده، سیب زمینی، آرد و تخم مرغ تهیه می شود
توده، همرایان کتله در فارسی: خشخاش تیغی از گیاهان
قسمی خوراک که با گوشت کوبیده یا چرخ شده تهیه کنند و آن انواع مختلف دارد
کتلبه در فارسی لاتینی تازی گشته بنگرید به کاتالپا گیاهی است از تیره یاس شیپوری ها جزو رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که در نواحی استوا یی کره زمین میروید و بعضی گونه های درختی و درختچه یی شکل نیز دارد. گلها یش دارا تقسیمات 5 تایی و کامل و سفید یا آبی رنگ هستند درخت جوالدوز جوالدوزک قتالبه
کشتن
نسکها
مهمانسرا
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را، خوبی و آراستگی هر چیز
عطا، بلایه از هر چیزی
فریب دادن
گوسفند شاخ دار قوچ، جوان بلند قد، بی اندام بدهیکل درشت هیکل، امرد درشت اندام
ظرف فلزی که بدان آب کشند دلو جمع اسطال سطول
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
سرکش، تندخو، آزاردهنده
جغه یا پری که که پادشاهان، سرداران و دلیران در بزم بر دستار یا کلاه می زده اند، جغه
تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
بهره، نصیب، مثل، نظیر، کفالت، قطعه ای از نمد یا پلاس که بر گرد کوهان شتر می گذارند، کسی که بر ترک شخص سوار می شود
مکانی که در مقابل دریافت هزینه، به اشخاص جای خواب و خدمات دیگر از قبیل غذا و امثال آن ها ارائه می شود، مهمان خانه
سستی کردن، کاهلی، بی حالی، تنبلی
شانه، دوش، استخوان شانه، کول، سفت
نارس، نرسیده
کج، خمیده
گودال بزرگ، زمین شکافته، زمینی که آب آن را کنده و گود کرده باشد
کج، خمیده
گودال بزرگ، زمین شکافته، زمینی که آب آن را کنده و گود کرده باشد
نوعی گوسفند کوچک با دست و پای کوتاه
پنهان کردن، پنهان داشتن امری یا چیزی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
مهمان خانۀ بزرگ در خارج شهر و در محل هایی که مردم برای تفرج می روند، Motel
ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد می شود، چوب کلفت، چماق، چوب گازران
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
کشتن، شهادت یکی از امامان شیعه مثلاً روز قتل
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
دوش، کتف، کوله
کندن، کاویدن، گود کردن، شیار کردن زمین، کولیدن
گول، جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد، تالاب، حوض، برکه
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، اشوزشت، پش، آکو، پشک، پژ، بوم، هامه، کوکن، پسک، کلیک، کنگر، کلک، چوگک، کوف، شباویز، مرغ شب آویز، چغو، بیغوش، مرغ بهمن، بایقوش، مرغ شباویز، کوچ، بوف، مرغ حق
کندن، کاویدن، گود کردن، شیار کردن زمین، کولیدن
گول، جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد، تالاب، حوض، برکه
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، اشوزشت، پش، آکو، پشک، پژ، بوم، هامه، کوکن، پسک، کلیک، کنگر، کلک، چوگک، کوف، شباویز، مرغ شب آویز، چغو، بیغوش، مرغ بهمن، بایقوش، مرغ شباویز، کوچ، بوف، مرغ حق
داستان کوتاه عامیانه و موزون
کنایه از سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود
کنایه از سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود
هر نوع وسیلۀ محکم که برای ثابت نگه داشتن عضو آسیب دیده
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا