بازی که سر و بدن خود را بلند کند چون شکار خود را بیند، مردی که از پی زنان بلند شود. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 250) ، آزمند طعمه و شکار. (ناظم الاطباء). اشتینگاس نوشته به کنغال و کنفال و کیفال مراجعه شود
بازی که سر و بدن خود را بلند کند چون شکار خود را بیند، مردی که از پی زنان بلند شود. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 250) ، آزمند طعمه و شکار. (ناظم الاطباء). اشتینگاس نوشته به کنغال و کنفال و کیفال مراجعه شود
بلندشونده. در اصل متعالی بود اسم فاعل از تعالی که ناقص واوی است از تفاعل در حالت رفعی ضمه بر یاء ثقیل بود ساقط کردند بعد اجتماع ساکنین شد میان یا و تنوین. یاء را حذف کردند و درآخر وقف کردند تنوین هم ساقط گردید، متعال باقی ماند. (غیاث) (آنندراج). بلند و رفیع و بالا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : عالم را خاک کف دو پای تو کرده ست عزوجل ایزد مهیمن متعال. منوچهری (دیوان چ 2 ص 168). بزرگ بارخدائی که ایزد متعال یگانه کرد به توفیقش از جمیع الناس. منوچهری. آن آب حیات است که جاوید بماند نفسی که از او داد کریم متعالش. ناصرخسرو. در ملک ایمن از زوال، در ذات و نعمت متعال. (کشف الاسرار). و رجوع به تعالی و متعالی شود
بلندشونده. در اصل متعالی بود اسم فاعل از تعالی که ناقص واوی است از تفاعل در حالت رفعی ضمه بر یاء ثقیل بود ساقط کردند بعد اجتماع ساکنین شد میان یا و تنوین. یاء را حذف کردند و درآخر وقف کردند تنوین هم ساقط گردید، متعال باقی ماند. (غیاث) (آنندراج). بلند و رفیع و بالا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : عالم را خاک کف دو پای تو کرده ست عزوجل ایزد مهیمن متعال. منوچهری (دیوان چ 2 ص 168). بزرگ بارخدائی که ایزد متعال یگانه کرد به توفیقش از جمیع الناس. منوچهری. آن آب حیات است که جاوید بماند نفسی که از او داد کریم متعالش. ناصرخسرو. در ملک ایمن از زوال، در ذات و نعمت متعال. (کشف الاسرار). و رجوع به تعالی و متعالی شود
فعل امر است از تعالی یعنی بیا. (از منتهی الارب). کلمه امر مشتق از تعالی یعنی بیا. (آنندراج). فعل امر از تعالی و اصل آن در موردی است که مردی در بالا باشد و کسی را که در پایین است بخواند پس گوید تعال. و بر اثر کثرت استعمال معنی بیا به خود گرفته بی آنکه موضع دعوت شونده مورد توجه باشد، پائین یابالا و یا مساوی... (از اقرب الموارد) : بل چو هزیمت شدم از پیش دیو گفت مرابختم از اینجا تعال. ناصرخسرو (دیوان ص 252). به عالی فلک برکند سر سخن ز بس فخر چون منش گویم تعال. ناصرخسرو (دیوان ص 256). هین رها کن بدگمانی و ضلال سر قدم کن چون که فرمودت تعال. مولوی. بانگشان درمیرسد زان خوش خصال کای ز ما غافل هلا زوتر تعال. مولوی. یا بریدالحمی حماک اﷲ مرحبا مرحبا تعال تعال. حافظ. رجوع به تعالی شود
فعل امر است از تعالی یعنی بیا. (از منتهی الارب). کلمه امر مشتق از تعالی یعنی بیا. (آنندراج). فعل امر از تعالی و اصل آن در موردی است که مردی در بالا باشد و کسی را که در پایین است بخواند پس گوید تعال. و بر اثر کثرت استعمال معنی بیا به خود گرفته بی آنکه موضع دعوت شونده مورد توجه باشد، پائین یابالا و یا مساوی... (از اقرب الموارد) : بل چو هزیمت شدم از پیش دیو گفت مرابختم از اینجا تعال. ناصرخسرو (دیوان ص 252). به عالی فلک برکند سر سخن ز بس فخر چون منْش گویم تعال. ناصرخسرو (دیوان ص 256). هین رها کن بدگمانی و ضلال سر قدم کن چون که فرمودت تعال. مولوی. بانگشان درمیرسد زان خوش خصال کای ز ما غافل هلا زوتر تعال. مولوی. یا بریدالحمی حماک اﷲ مرحبا مرحبا تعال تعال. حافظ. رجوع به تعالی شود