- کتخ
- کشک قروت، نان خورشی که از شیر و دوغ ترش و نمک سازند شیراز: (مدام تا که بخاصیت اهل صفرا را موافق است همه عمر ناردان و کتخ. ) (عمید لوبکی رشیدی)
معنی کتخ - جستجوی لغت در جدول جو
- کتخ ((کَ تَ))
- کشک، قرقروت
- کتخ
- کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، پینوک، قروت، تیکوز، کتغ، پینو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نسکها
مبهوت، متحیر
بی حس، برای مثال سر چاه چنین مباش کرخ / زان که چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی- مجمع الفرس - کرخ) ، با حالت سستی و بی حالی
شانه، دوش، استخوان شانه، کول، سفت
نوعی گوسفند کوچک با دست و پای کوتاه
پنهان کردن، پنهان داشتن امری یا چیزی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
قصر، کوشک، ساختمان بزرگ دارای چندین اتاق
ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد می شود، چوب کلفت، چماق، چوب گازران
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه
پشته، تل، تپۀ بلند
علم عزاداری
اسب یدک، جنیبت
علم عزاداری
اسب یدک، جنیبت
ریسمانی که خوشه های انگور را به آن می آویزند تا خشک شود
برنج پختۀ بی روغن که آب آن را با آبکش نگرفته باشند، دم پخت، دم پختک
کتاب ها، نوشته ها، اوراق چاپ شده جلد شده، جمع واژۀ کتاب
کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن
کتب اربعه: چهار کتاب آسمانی، شامل صحف ابراهیم، تورات، انجیل و قرآن
سست بندی سستی بند ها (بند مفصل)
قصر، خانه های چندین طبقه رویهم و بر افراشته را گویند، کوشک بلند
پست فرومایه: مرد، خوار و رام، گرگ، رسوا، کاردان
شمرده، میانه میانه هر چیزی، اندازه، کجاوه کوچک، کوهان بلند، دیوار دیوار بستان، مستانه: رفتار مست افزار یست که برای توده کرده خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها بکار میرود بدین ترتیب که دو مرد رو بروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش میکشند
جمع کاتب، مجموعه های خطی یا چاپی
از حس و شعور افتاده بی حس بی شعور سست و بی ادراک: (سر چاهی چنین مباش کرخ ز انکه چاهی است بر سر دوزخ) (آذری طوسی)، خواب رفته (عضو بدن و غیره)
پلوئی که آبکش نکنند، برنج پخته نرم که آب آنرا با آبکش نگرفته باشند
مرغ سنگخواره غف پنبه غوزه پنبه
کاسه ریم چرک، دود گرفتگی دود زدگی
پنهان داشتن پارسی تازی گشته کتم هم آوای نرم در تازی (وسمه) نیز گویند و هم چنین (ورق النبیل) کپودک خرجینک معین کتم را تازی میداند پنهان داشتن پوشیده داشتن، پوشیدگی اختفا. یا کتم عدم. جهان نیستی (که در پرده اختفا ست)
باز داشتن زندانی کردن لیز خوردن لغزیدن، ستبری اندام کوتل مغولی ترکی پالاد (جنیبت) من رهی پیرو سست پای شدم نتوان راه کرد بی پالاد (فرالاروی) به آرش دره و هم چنین به آرش تپه بلند پارسی است در فرانسوی کتو همین آرش را دارد
چوبدستی قلندران، چوب ستبر برای زدن مجرم، تنبیه بدنی کوتک ترکی لت لگ ستل کوب نوعی گوسفند که دست و پای او کوتاه است و سابقا آنرا از بحرین میاورد ند نقد: (فرق صحابه نبی کی رسدت کز ابلهی کور صفت طلب کنی نرمی قاقم از کتک) (عمید لوبکی) چو بدست (قلندر ان و جز آنان)، چوب گازر (در یزد مستعمل است)، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن)
شانه گاه، دوش، سردوش و جایگاه شانه
کشک قروت، نان خورشی که از شیر و دوغ ترش و نمک سازند شیراز: (مدام تا که بخاصیت اهل صفرا را موافق است همه عمر ناردان و کتخ. ) (عمید لوبکی رشیدی)
یکی از گونه های انگدان است که بنام قنا کف عروس کلح نیز خوانده میشود
ریسمانی که خوشه های انگور کشمش را بر بالای آن گذارند تا هوا خورد و خشک شود و آن جز آونگ است: (دختر رز برهنه آونگان مانده چون کشمش از فراز کشخ)، (نزاری قهستانی)
خانه باشد که آنرا از چوب و نی و علف سازند و نیز خانه بی روزن را هم گویند
چرک گوشه های چشم پیخ: شگفت نیست اگر کیغ چشم من سرخ است بلی چو سرخ بود اشک سرخ باشد کیغ. (ابوشعیب)