جدول جو
جدول جو

معنی کبودزنی - جستجوی لغت در جدول جو

کبودزنی(کَ زَ)
خال کوبی. وشم. رجوع به خال کوبی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبودان
تصویر کبودان
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غرمج، بوغنج، سیسارون، سنز، سیاه تخمه، شونیز، سنیز، کرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بودنی
تصویر بودنی
درخور بودن، آنچه وجود داشته باشد، قضا و قدر، سرنوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن، لکه ای که بر اثر ضربه بر روی پوست ایجاد می شود
خال که با نیل و سوزن بر پوست بدن ایجاد کنند، خال کوبی، خالکوبی، وشم
کبودی زدن: خال کوبی کردن، برای مثال بر تن و دست و کتف ها بی گزند / از سر سوزن کبودی ها زدند (مولوی - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
(کُ نَ)
به فارسی اسم شهدانج است. (فهرست مخزن الادویه). ظاهراً مصحف کنودانه باشد از: کنو (= کنف) + دانه. رجوع به کبودان و کنودانه شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به کاودان که از قراء طبرستان است، (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
وشم. توشیم. (یادداشت مؤلف). خالکوبی
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش شهریار، شهرستان تهران. جلگه ای، معتدل. سکنه 248 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 174)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
صاحب برهان و به تبع او صاحب آنندراج گوید: تخمی باشد که سیاه دانه خوانند. و در فرهنگ جهانگیری نیز سیاه دانه دانسته شده است و در فهرست مخزن الادویه، اسم عربی شاهدانه مذکور گردیده است اما کلمه مصحف کنودان است بمعنی شاهدانه. رجوع به کنودان و کبودانه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است در میان دریاچۀ اورمیه که بر جزیره ای قرار داشته است. و اما اندر دریای ارمینیه (صحیح اورمیه) یک جزیره است بر او یک ده است آنرا کبودان خوانند جایی با نعمت و مردم بسیار. (حدودالعالم چ ستوده، ص 23). ابی دلف در سفرنامه گوید: کوهی است میان دریاچۀ اورمیه در آن قریه هایی وجوددارد که محل سکونت و توقف دریانوردان و کشتی های دریاچه است. (سفرنامۀ ابودلف در ایران ترجمه ابوالفضل طباطبائی ص 48). پرفسور مینورسکی در توضیح عبارت سفرنامه افزاید: کبوذان (کبودان) نام خود دریاچه است. ولی مسعودی معتقد است که نام دریاچه، از نام قلعۀ قریه گرفته شده است. عبارت ما، به جملۀ مسعودی (کتاب التنبیه ص 75) نزدیک است وی می نویسد: ’و بحیره کبودان... لایتکون ذی روح فیها و هی مضافه الی قریه جزیرهفی وسطها تعرف بکبوذان یسکنها ملاحوا المراکب التی یرکب فیها فی هذه البحیره و تصب الیها انهار کثیره’، در دریاچۀ کبوذان جانداری وجود ندارد و آن ضمیمۀ قریه ای است واقع در میان جزیره ای که کبودان نامیده می شود و ملوانانی که با کشتی در این دریاچه رفت و آمد می کنند در آن قریه سکونت دارند و رودخانه های بسیار بدانجا می ریزد. (تعلیقات مینورسکی بر سفرنامۀ ابودلف در ایران ترجمه ابوالفضل طباطبائی ص 107 و 108)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
قابل ربودن. لایق ربودن. شایستۀ بردن و گرفتن
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
آنچه بودن را نشاید. که وجودیافتنی و هست شدنی نیست. مقابل بودنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن ازرقی، خال سیاه که بر اندام پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودنی
تصویر بودنی
لایق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودنی
تصویر بودنی
((دَ))
پیشامد، ماجرا، سرنوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
((کَ))
کبود بودن، خال سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبودان
تصویر کبودان
((کَ))
سیاه دانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
آکاتالیپسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
Obtuseness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
obtusion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
Begriffsstutzigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
tępotę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
тупость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
тупість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
obtusidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
obtusidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
ottusità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
stompzinnigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
जड़ता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
kebodohan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
둔감함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
אטימות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
迟钝
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
鈍感さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کودنی
تصویر کودنی
anlayışsızlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی