جدول جو
جدول جو

معنی کبوترلان - جستجوی لغت در جدول جو

کبوترلان
(کَ تَ)
لانۀ کبوتر. آشیانۀ کبوتر
لغت نامه دهخدا
کبوترلان
(کَ تَ)
دهی است از دهستان قیلاب، بخش اندیمشک شهرستان دزفول. سکنه 150 تن. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبوترخان
تصویر کبوترخان
محل آشیانه های کبوتران، جایی که کبوتران آشیانه می سازند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ تَ)
به رنگ کبوتر:
هست روی هوا کبوترفام
ز آتش ارزن فشان کنید امروز.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
از رستاق طبرش (تفرش) است. (از تاریخ قم ص 120 و 139)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان روضه چای است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دوک، (ازاشتینگاس)، دوک و مغزل، (ناظم الاطباء)، کشتارگاه، (از اشتینگاس)، قصابخانه، (ناظم الاطباء)،
فرمانروای قلعه، (از اشتینگاس)، کوتوال و حاکم قلعه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
که کبوتر باختن کار دارد. که در کار پرورش و پرواز دادن و باختن کبوتر اهتمام دارد. کسی که با کبوتران بازی می کند و در طیران و پرواز آنها گرو می بندد. (ناظم الاطباء) ، کبوتربان. (ناظم الاطباء). زجّال. (ملخص اللغات حسن خطیب) ، کنایه از محیل و مکار است، کنایه از رند پرکار است. (آنندراج) :
کی جواب نامه آید زان سراپا ناز من
کرد ضبط نامه بر شوخ کبوترباز من.
اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دهی است میان نیشابور و سرخس در 24 فرسنگی راه مروالرود به شبرقان. رجوع به نزهه القلوب مقاله سیم چ اروپا ص 175 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ نَ / نِ)
جایی که برای کبوتران اهلی سازند. کبوترخان. ورده. (از یادداشت مؤلف). آنجا که کبوتران خانه کنند. برج کبوتر. بنایی که به آشیانۀ کبوتر اختصاص دارد وآن معمولاً بصورت برجی باشد: و اندر وی کاخی و کبوترخانه ای ساخت. (تاریخ بخارای نرشخی ص 35).
کعبۀ ملک است صحن بارگاهش کز شرف
باغ رضوان را کبوترخانه اندر ساختند.
خاقانی.
و رجوع به کبوترخان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دهی از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد است که 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَرْ)
چون کبوتر. مانند کبوتر. کبوترآسا:
دیده ام سرچشمۀ خضر و کبوتروار آب
خورده و پس جرعه ریزی در دهان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دهی است از دهستان منگره بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد. سکنه 204 تن. محصول غلات، انار، انجیر، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
پرورنده و تربیت کننده کبوتران. نگهبان کبوتران، کبوترباز. (از ناظم الاطباء). رجوع به کبوترباز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
برج حمام. برج کبوتر. کفترخان. کبوترخانه. باروگونه ای که کنند و در آن لانه های کبوتران سازند. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح بنّایی سوراخها که در زیر حمام برای نقل حرارت سازند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کبوترخانه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ نَ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه در 24 هزارگزی جنوب تربت حیدریه و 20 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی تربت به زاهدان. جلگه ای و معتدل است 128 نفر سکنه دارد. آب از قنات. محصول: غلات، ابریشم، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
محلی که کبوتر در آن آشیان سازد. توضیح در بعضی نواحی برجها یی میساختند بنام مذکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبوترخانه
تصویر کبوترخانه
((~. نِ یا نَ))
کبوترخان، اتاقک یا برجی که کبوتر در آن آشیانه سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبوترباز
تصویر کبوترباز
کسی که به نگاه داری و پرورش کبوتران می پردازد، کنایه از حیله گر، مکار
فرهنگ فارسی معین