جدول جو
جدول جو

معنی کبهستمان - جستجوی لغت در جدول جو

کبهستمان
(کَ هََ تِ)
نام طبقۀ چهارم زمین بنا بر تداول عامه در هند قدیم. (از تحقیق ماللهند ص 113)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهستان
تصویر بهستان
(پسرانه)
نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهستان
تصویر کهستان
کوهستان، جایی که در آن کوه بسیار باشد، کوهسار
فرهنگ فارسی عمید
(کُ هَِ)
مخفف کوهستان است. (برهان) (آنندراج). رجوع به کوهستان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ تِ مَ)
نام طبقۀ چهارم زمین در کتاب بشن پران از کتب هند قدیم. (تحقیق ماللهند ص 113)
لغت نامه دهخدا
(بِ هَِ)
موضعی در گیل خواران (فرح آباد مازندران). (فرهنگ فارسی معین) ، کار سخت و مشکل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، سنگ بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لشکر. ج، بهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
قبل از این سمرقند را نیز می گفته اند. (برهان). سمرقند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
یکی از دهستانهای بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است. این دهستان در قسمت غربی رود خانه چالوس قرار دارد. از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و در حدود 4600 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارت است از: فشکور، دلیر، ناتر، تویر، هریجان و ولی آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
معروف است که کوهسار باشد، یعنی جایی که درآنجا کوه بسیار است. (برهان). جایی که کوه بسیار باشد و آن را کهستان نیز گویند و عرب قهستان کرده و دراغلب ولایات قهستان نام ولایتی است، چنانکه در خراسان قاین و قهستان و در عراق قهستان قریب به قم... (آنندراج). هر جای احاطه شده از کوه و بیشه. (ناظم الاطباء). (از: کوه + ستان، پسوند مکان). مخفف آن کهستان، قهستان (معرب). (حاشیۀ برهان چ معین). زمینی که کوه در آن بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین) :
پلنگان را به کوهستان پناه است
نهنگان را به دریا جایگاه است.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 246).
برنده ره بیابان در بیابان
به کوهستان ارمن شد شتابان.
نظامی (خسرو و شیرین ایضاً ص 56).
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی.
سعدی.
و رجوع به کهستان شود.
، هر جائی که عبور از آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ)
نام ولایتی است از خراسان که آن را کهستان هم می گویند و معرب آن قهستان است و به تعریب اشتهار دارد. (برهان). قهستان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). این ناحیه که در قسمت جنوب خراسان کنونی است، شامل بیرجند و طبس و قاین و گناباد و تون و ترشیز و خواف بوده و از سوی مغرب به کویرلوت و از سوی جنوب به سیستان محدود می شده است. رجوع به قهستان و سرزمینهای خلافت شرقی صص 377-388 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ هَِ)
در دو شاهد زیر ظاهراً ناحیتی در قفقاز:
چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی
آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم.
خاقانی.
از آن سوی کهستان منزلی چند
که باشد فرضۀ دریای دربند.
نظامی
نام ناحیتی به شمال هند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهستان
تصویر کهستان
زمینی که در آن کوه بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
جائی که کوه بسیار باشد و آنرا کهستان هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوهستان
تصویر کوهستان
((هِ))
زمینی که در آن کوه بسیار باشد
فرهنگ فارسی معین
جبل، کوه، کوهسار، کهسار، کهستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شلوار کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی