نرم و سست دویدن یا کوتاهی کردن در دویدن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، کبن جامه، درون رویه درنوردیدن جامه را پس بردوختن، کبن هدیۀ کسی، بازداشتن هدیۀ او را، برگرداندن نیکی خود را از همسایۀ خود سوی غیر آنها، کبن از چیزی، بددل شدن و بازگردیدن از آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناپیدا کردن و محو ساختن (چیزی را). (ازمنتهی الارب). غایب کردن (چیزی را). (از اقرب الموارد) (زوزنی). و زدن به سنگ. (زوزنی) ، داخل شدن ثنایا از بالا و پایین در حفرۀ دهن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، کبن دلو، درنوشتگی لب دلو، کبن آهو، دوسیدن آهو بر زمین. (منتهی الارب). چسبیدن آهو بزمین. (از اقرب الموارد) ، فربه شدن. (از منتهی الارب)
نرم و سست دویدن یا کوتاهی کردن در دویدن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، کبن جامه، درون رویه درنوردیدن جامه را پس بردوختن، کبن هدیۀ کسی، بازداشتن هدیۀ او را، برگرداندن نیکی خود را از همسایۀ خود سوی غیر آنها، کبن از چیزی، بددل شدن و بازگردیدن از آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناپیدا کردن و محو ساختن (چیزی را). (ازمنتهی الارب). غایب کردن (چیزی را). (از اقرب الموارد) (زوزنی). و زدن به سنگ. (زوزنی) ، داخل شدن ثنایا از بالا و پایین در حفرۀ دهن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، کبن دلو، درنوشتگی لب دلو، کبن آهو، دوسیدن آهو بر زمین. (منتهی الارب). چسبیدن آهو بزمین. (از اقرب الموارد) ، فربه شدن. (از منتهی الارب)
نام شخصی یونانی معاصر خشایارشا که در معبد دلف نفوذ داشت و غیبگوی این معبد را واداشت که به نفع کل امن وبضرر دمارات پسر آریستون پادشاه اسپارت سخن گوید و در نتیجه دمارات از پادشاهی افتاد و فرار کرد و به نزد پارسیها رفت و با خشاریاشا به یونان بازگشت. رجوع به تاریخ ایران باستان چ 1 ج 1 صص 665- 667 شود
نام شخصی یونانی معاصر خشایارشا که در معبد دلف نفوذ داشت و غیبگوی این معبد را واداشت که به نفع کل امن وبضرر دمارات پسر آریستون پادشاه اسپارت سخن گوید و در نتیجه دمارات از پادشاهی افتاد و فرار کرد و به نزد پارسیها رفت و با خشاریاشا به یونان بازگشت. رجوع به تاریخ ایران باستان چ 1 ج 1 صص 665- 667 شود
پرنده ای به اندازۀ کبوتر با بدن گرد، سر کوچک، دم کوتاه و پرهای خاکستری رنگ که برای استفاده از گوشتش شکار می شود کف دست کبک دری: در علم زیست شناسی، نوعی کبک درشت که در کوه یا درۀ کوه به سر می برد، در موسیقی از آهنگ های موسیقی
پرنده ای به اندازۀ کبوتر با بدن گرد، سر کوچک، دم کوتاه و پرهای خاکستری رنگ که برای استفاده از گوشتش شکار می شود کف دست کبک دری: در علم زیست شناسی، نوعی کبک درشت که در کوه یا درۀ کوه به سر می برد، در موسیقی از آهنگ های موسیقی
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند