جدول جو
جدول جو

معنی کبن - جستجوی لغت در جدول جو

کبن
(کُ بُن ن)
کبنّه. مرد زشتخوی ناکس گرفته. (آنندراج). مرد درشتخوی ناکس گرفته. (منتهی الارب). مرد لئیم. (از اقرب الموارد) ، مرد سخت زفت که از زفتی چشم برنمی دارد. (از منتهی الارب) (آنندراج). آنکه چشم برنمی دارد از بخل. یقال: رجل کبن و کبنه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کبن
(رَ غَ)
نرم و سست دویدن یا کوتاهی کردن در دویدن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، کبن جامه، درون رویه درنوردیدن جامه را پس بردوختن، کبن هدیۀ کسی، بازداشتن هدیۀ او را، برگرداندن نیکی خود را از همسایۀ خود سوی غیر آنها، کبن از چیزی، بددل شدن و بازگردیدن از آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، ناپیدا کردن و محو ساختن (چیزی را). (ازمنتهی الارب). غایب کردن (چیزی را). (از اقرب الموارد) (زوزنی). و زدن به سنگ. (زوزنی) ، داخل شدن ثنایا از بالا و پایین در حفرۀ دهن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، کبن دلو، درنوشتگی لب دلو، کبن آهو، دوسیدن آهو بر زمین. (منتهی الارب). چسبیدن آهو بزمین. (از اقرب الموارد) ، فربه شدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کبن
(کَ)
لب دلو و گفته اند آنچه از جلد که نزدیک لب دلو در نوردیده و دوخته شده است. (ز اقرب الموارد). کبن الدلو، لب دلو در نوردیدۀ دوخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کبن
(کُ بُ)
نام شخصی یونانی معاصر خشایارشا که در معبد دلف نفوذ داشت و غیبگوی این معبد را واداشت که به نفع کل امن وبضرر دمارات پسر آریستون پادشاه اسپارت سخن گوید و در نتیجه دمارات از پادشاهی افتاد و فرار کرد و به نزد پارسیها رفت و با خشاریاشا به یونان بازگشت. رجوع به تاریخ ایران باستان چ 1 ج 1 صص 665- 667 شود
لغت نامه دهخدا
کبن
تو گذاشتن در درزیگری، رویگردانی، پنهان کردن، خودداری: از بد گویی، خودداری: از ارمغان دادن، ناپیدا کردن زدودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربن
تصویر ربن
(پسرانه)
یکدست. یک اندازه (نگارش کردی: رهبهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کبر
تصویر کبر
بزرگ منشی، خودخواهی، خودنمایی، نخوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبن
تصویر جبن
ترسیدن، ترس، بیم، ضعف قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبن
تصویر لبن
شیر حیوان ماده، شیر زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبک
تصویر کبک
پرنده ای به اندازۀ کبوتر با بدن گرد، سر کوچک، دم کوتاه و پرهای خاکستری رنگ که برای استفاده از گوشتش شکار می شود
کف دست
کبک دری: در علم زیست شناسی، نوعی کبک درشت که در کوه یا درۀ کوه به سر می برد، در موسیقی از آهنگ های موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
درختچه ای خاردار، با برگ های پهن و گل های سفید که مصرف دارویی دارد و از غنچۀ آن ترشی تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کان
تصویر کان
معدن، کنایه از سرچشمه، منبع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبر
تصویر کبر
بزرگی، بزرگ سالی، مقابل صغر، در فقه سن بلوغ که در دختران نه سالگی و در پسران پانزده سالگی است
کبر سن: سال خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبد
تصویر کبد
سختی، رنج، دشواری، میانۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَ)
مکبن الفقار، محکم و استوار مهره های پشت. (منتهی الارب). کسی که مهره های پشت وی محکم و استوار باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فربه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ بُنْ نَ)
نان خشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ)
بازیی است مر عربان را. (منتهی الارب). بازیی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُبُنْ نَ)
رجوع به کبن (ک ب ن ن ) شود
لغت نامه دهخدا
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبن
تصویر شبن
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبن
تصویر تبن
شوره زار و زمین بی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبن
تصویر دبن
کنام آغل کاز کازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبن
تصویر حبن
بیماری تشنگی، علت استسقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبن
تصویر جبن
هراس خزرک بزدلی خرزهره ترس کم دلی بد دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبن
تصویر سبن
روپوشه روپوشه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه، پارچه بریده راندن، سپوختن، زدن، فروش سر درختی خانه تنگ جای تنگ، خانه دور افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربن
تصویر ربن
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبن
تصویر آبن
طعام خشک
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکبن
تصویر تکبن
فربه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبنه
تصویر کبنه
مونث کبن و نان خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن
تصویر ابن
پور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کبد
تصویر کبد
جگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کان
تصویر کان
معدن
فرهنگ واژه فارسی سره