- کباش (کِ)
جمع واژۀ کبش. رجوع به کبش شود، پهلوانان. ابطال. (از اقرب الموارد)
معنی کباش - جستجوی لغت در جدول جو
- کباش
نوعی قرنفل است که سر آن بزرگ باشد. (فهرست مخزن الادویه)
- کباش
جمع کبش، میش تکلان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشت بریان شده بر روی آتش، قطعه گوشتی که به سیخ می کشند و روی آتش بریان کنند
(اَ)
لغت نامه دهخدا
ثوب اکباش، جامه ای که رشته اش دوباره ریسند. (ناظم الاطباء). جامۀ هیچکاره. (ناظم الاطباء).
(عِ)
لغت نامه دهخدا
آهو که نخستین شاخ برآورده باشد. (منتهی الارب). آهو که ابتدای برآمدن شاخش باشد پیش از آنکه بلند گردد. (از اقرب الموارد)
از قلاش ترکی کلاهبردار ترفندگر، اییار، لوند، میخواره، تهیدست عنکبوت کسی که از کسان به اصرار و ابرام چیز ستاند، آنکه پول در آورد از کسان بسماجت
نوعی تنگ گرد و پهن و گردن کوتاه باندام کاسه پشت که آنرا از سفال یا چوب سازند: (گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است)، کاسه چوبین کشکول گدایی
شتر بسیار، گوسپند بسیار، خاک، گل و لای، توده ریگ پارسی است بر گرفته از بابلی بریانی سکارو تواهه
ترازو یی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ از شاهین آن آویزند قپان: (یکی دیبا فرو ریزد بر زمه یکی دینار بر سنجد بکپان) (عنصری)
