- کباث
- میوه درخت اراک میوه چوج
معنی کباث - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر نوتار
چنگک، چنگال باز
گوشت بریان شده بر روی آتش، قطعه گوشتی که به سیخ می کشند و روی آتش بریان کنند
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
فرانسوی خوکچه هندی از جانوران
ترازو یی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ از شاهین آن آویزند قپان: (یکی دیبا فرو ریزد بر زمه یکی دینار بر سنجد بکپان) (عنصری)
ریسمانی که از لیف خرما سازند، طناب از لیف خرما
طناب از لیف خرما
جمع کبش، میش تکلان
بزرگسر، فربه منگنه
بس بزرگ و کلان، بسیار بزرگ، طناب از لیف خرما
جگر درد درد جگر ترنج از گیاهان نارنج
شتر بسیار، گوسپند بسیار، خاک، گل و لای، توده ریگ پارسی است بر گرفته از بابلی بریانی سکارو تواهه
بلند بر آمده زهاب، ماهتاب چوبسوزه چوب خوشبویی که دود کنند
تره گندنا تره باشد چون خنجر ز سهم هیبت شمشیر شاه و خنجر مرگ مخالفانش نیارند گندنا دیدن (امیر معزی) زبوده پراسه باقسام تره اطلاق شود، گونه ای تره وحشی که دارا بویی تند شبیه سیر میباشد کرات کوچوک پراسه. یا کرات ابو شوشه. یا کرات اسپانیا. گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند. یا کرات رومی. گونه ای تره که بدان تره فرنگی گویند. یا کرات نبطی. گونه ای تره که خود رو است و بان تره خاور نیز گویند
دم اسب از گیاهان
آهسته رو کند: اسپ
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
پاره گوشتی که به سیخ بکشند و روی آتش بریان کنند و گونه های مختلف دارد، برگ، کوبیده و غیره
آخال، آخالدان، تراشه سونش