جدول جو
جدول جو

معنی کایزوا - جستجوی لغت در جدول جو

کایزوا
مازریون بود و آن دارویی است که در استسقا به کاردارند. (اوبهی). به فارسی مازریون است. (فهرست مخزن الادویه). کانی رو. رجوع به مازریون و ماذریون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامروا
تصویر کامروا
(پسرانه)
آنکه خواسته و آرزویش رسیده است، موفق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کایوس
تصویر کایوس
(پسرانه)
کیوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایزون
تصویر ایزون
گل همیشه بهار، همیشک، ابرون
فرهنگ فارسی عمید
نخی که از پشم یا کرک می ریسند و به وسیلۀ میل با آن معمولاً لباس های زمستانی می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارروا
تصویر کارروا
نافع و سودمند جهت پیشرفت کار، شایسته و سزاوار برای کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامروا
تصویر کامروا
کسی که به مراد و مقصود خود رسیده، کسی که به کام دل زندگی کند، کامیاب، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
گوشه گرفتن، گوشه گیر شدن، کناره گیری کردن، گوشه نشینی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز:
خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد
نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا.
؟
خدایگان جهان شادکام و کامروا
کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ.
فرخی.
دل من چون رعیتی است مطیع
عشق چون پادشاه کامرواست.
فرخی.
بدولت و سپه و ملک خویش کامروا
ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار.
فرخی.
جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا
لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز.
فرخی.
همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109).
شاه مسعود براهیم که در ملک جهان
خسرو نافذحکم و ملک کامرواست.
مسعودسعد.
- کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن:
از آن پس دژ و گنج ومردم تراست
برین نامور بوم کامت رواست.
فردوسی.
دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.
فرخی.
کامروا باد و نرم گشته مر او را
چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون.
فرخی.
دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار.
فرخی.
پاینده باد و کامروا باد و شاد باد
آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم.
فرخی.
دل آنجا گراید که کامش رواست
خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست.
اسدی.
بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه).
در روزگار کامروا باد و شادخوار
شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار.
مختاری
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش چنگی شهرستان خرم آباد، دارای 90تن سکنه، آب آن از سراب ناوکش و محصول عمده اش غله وحبوب و لبنیات است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کارْ، رَ)
نافع و سودمند وبکار و شایسته و سزاوار برای کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایزون
تصویر ایزون
گل همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
نخهای سست پشمین یا پنبه ای که زنان با قلاب یا میل بدان جامه بافند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پشمریسه کرکریسه قسمی نخ که از ابریشم یا کرک ریسند و بدان لباسهای زمستانی مانند بلوز ژاکت و غیره بافند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بمراد و مقصود رسیده آنکه بکام دل زندگی کند کامیاب مقابل نا کام: (نا کسان پیشگاه و کامروا فاضن دور مانده وین عجب است) (جامع الحکمتین)، عیاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایزوار
تصویر جایزوار
ممکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
گوشه گرفتن گوشه گیر شدن کناره گیری کردن، گوشه گیری گوشه نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامروا
تصویر کامروا
((رَ))
برخوردار، متمتع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاموا
تصویر کاموا
کانوا، نوعی نخ که از کرک یا ابریشم می ریسند و با آن لباس زمستانی می بافند، کاموا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارروا
تصویر کارروا
((رَ))
شایسته، سزاوار، نافع، سودمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
گوشه گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق
متضاد: ناکام، نامراد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
Recluse, Seclusion, Isolation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
isolement, ermite
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از آبادی های دهستان لاویج نور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
isolamento, eremita
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
isolatie, kluizenaar, afzondering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
aislamiento, ermitaño
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
Isolation, Einsiedler, Abgeschiedenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
isolamento, eremita, reclusão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
隔离 , 隐士 , 隐居
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
izolacja, pustelnik, odosobnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
ізоляція , відлюдник , усамітнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
изоляция , отшельник , уединение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انزوا
تصویر انزوا
การแยกตัว , ผู้โดดเดี่ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی