جدول جو
جدول جو

معنی کای - جستجوی لغت در جدول جو

کای
اسم هندی بقر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
کای
کجا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاد
تصویر کاد
(پسرانه)
نام پسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کایوس
تصویر کایوس
(پسرانه)
کیوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاین
تصویر کاین
که این، برای مثال نصیحت گوش کن کاین در بسی به / از آن گوهر که در گنجینه داری (حافظ - ۸۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
(یِ نَ / نِ)
امر کردن باشد به شخصی که، چشم از من مگردان و با من باش، و به این معنی کایینه با دو یاء حطی هم به نظر آمده است. (برهان) ، چشم بود، گویند کاینه بدو دار، یعنی چشم از او بر مگردان (یادداشت مؤلف). ظاهراً مصحف کابنه است و (ببای موحده) نیز قافیۀ هر آینه و آینه تواند بود لیکن ازشعری منسوب به نظامی عروضی برمی آید که آن را به معنی چشم خانه به کار برده اند. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی قنابری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی قنابری است. (فهرست مخزن الادویه). کای پل. رجوع به کای پل شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی از بخش حومه شهرستان سنندج، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش عقیلی شهرستان شوشتر که دارای 500 تن سکنه، آب آن از کارون و محصول عمده اش غله و برنج است، ساکنان از طایفۀ بختیاری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یَ کَ)
دهی است از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه، دارای 120تن سکنه. آب آن از نهر جوجه کمر و چشمه و محصول عمده اش غله و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
مازریون بود و آن دارویی است که در استسقا به کاردارند. (اوبهی). به فارسی مازریون است. (فهرست مخزن الادویه). کانی رو. رجوع به مازریون و ماذریون شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
از قرای بخارا است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(یَ کَ)
منسوب به کایشکن که از قرای بخارا است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ءِی یَ)
دهی است از بخش داورزن شهرستان سبزوار، دارای 59 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
کائن. رجوع به کائن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش چنگی شهرستان خرم آباد، دارای 90تن سکنه، آب آن از سراب ناوکش و محصول عمده اش غله وحبوب و لبنیات است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ازقانونگزاران بزرگ روم بود که در زمان آدریانوس در آسیای صغیر تولد یافت و مجموع قوانین وی از آثار گرانبهای روم قدیم است، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ)، و نیز رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 2386 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مخفف که این (که + این) :
همی گفت کاین رسم گهبذ نهاد
از این دل بگردان که بس بد نهاد.
ابوشکور.
چنین گفت کاین پادشاهی مراست
بر این بر شما پاک یزدان گواست.
فردوسی.
گمانند کاین بیشه پرخون شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود.
فردوسی.
به دژخیم فرمود کاین را بکوی
ز دار اندرآویز و برتاب روی.
فردوسی.
گشاد از گوش با صد عذرچون نوش
شفاعت کرد کاین بستان و بفروش.
نظامی.
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما.
نظامی
لغت نامه دهخدا
از خطبای مشهور روم بود که چند بار به مقام تریبونوس نائل شد و به طرفداری طبقات پست با پاتریسیوس ها مخالفت کرد و در سال 121 میلادی در شورشی به قتل رسید، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاید
تصویر کاید
مکار حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بای
تصویر بای
ثروتمند، پولدار، متمول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاین
تصویر کاین
باشنده موجود حادث، جمع کاینین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاینه
تصویر کاینه
مونث کاین (کاین) :جمع کاینات (کائنات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاینات
تصویر کاینات
موجودات، بودنی ها، کائنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاینات
تصویر کاینات
((یِ))
جمع کاینه و کاین، کل هستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاین
تصویر کاین
((یِ))
موجود، موجود شونده
فرهنگ فارسی معین
((یْ))
وسیله ای برای پرواز انفرادی به وسیله بادبان یا بال هایی بسیار بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاید
تصویر کاید
((یِ))
مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رای
تصویر رای
رأی، ایده
فرهنگ واژه فارسی سره
آفریده ها، پدیده ها، محدثات، موجودات 2، دنیا، هستی
متضاد: مبدعات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کانون و محل مراجعه ی بازیگران در بازی های کودکانه
فرهنگ گویش مازندرانی
کاریاری ارابه ی کار بدون چشم داشت دستمزد
فرهنگ گویش مازندرانی
یاری دادن، یاری کردن در مزارع
فرهنگ گویش مازندرانی
کاگر قرضی کار در برابر کار و بدون دریافت مزدنوعی تعاون و
فرهنگ گویش مازندرانی