جدول جو
جدول جو

معنی کاکائو - جستجوی لغت در جدول جو

کاکائو
درختی بومی مناطق گرمسیر با برگ های بیضی، چوب سرخ رنگ و میوه های دراز بیضی شکل به رنگ زرد یا سرخ و ناشکوفا، دانه های سرخ یا زرد موجود در میوۀ این درخت که بعد از خشک شدن قهوه ای می شوند، گردی که پس از بو دادن این دانه ها تولید می شود و در تهیۀ شکلات به کار می رود، کنایه از شکلات
تصویری از کاکائو
تصویر کاکائو
فرهنگ فارسی عمید
کاکائو
(ءُ)
درختی از امریکای جنوبی است و اکنون در مکزیکو و امریکای مرکزی و نقاط دیگر نیز کشت میشود. بر روی شاخه های کهنۀاین درخت ابتدا گلهایی زرد و سپس غلافی زرد رنگ میروید و در آن غلاف تعدادی تخم میباشد. تخمهای خشک شدۀ این درخت محصول تجارتی است و بنام کاکائو یا کوکوآ مشهور است. کاکائو معمولاً در تهیۀشوکلات بکار میرود. این تخم ها همواره روغن و چربی زرد و سفیدی از خود پس میدهند که پس از مدتی رنگ آنها سفید میگردد و بو و طعم شوکلات میدهد، این چربی در صنعت بکار قند شوکلات و پاره ای محصولات داروئی می خورد
لغت نامه دهخدا
کاکائو
اسپانیولی هنده بادام خرمک از گیاهان درختی است از تیره پنیر کیان که ارتفاعش بین 4 تا 10 متر است. برگها یش ساده و متقابل و گلهایش منظم و کوچک و قرمز رنگ و در همه فصول وجود دارند. کاکائو شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و 10 پرچم است. میوه اش سته و زرد رنگ است و باندازه یک خیار و محتوی 25 تا 40 دانه است. میوه های این گیاه را پس از چیدن انبار میکنند تا بپوسد و پس از آن دانه ها را جمع آوری میکنند و بمصرف میرسانند (از آن پودر کاکائو تهیه میشود)، دانه این گیاه که بنام کاکائو موسوم است محتوی آلکا اوئیدی بنام تئو برومین میباشد که مقوی قلب است و بعوه محتوی مقادیر زیاد مواد ازته و چربی میباشد. گرد کاکائو که ببازار عرضه میگردد بصورت مخلوط با شیر چای شکر یا آب مصرف میشود و از آن شوکوت نیز تهیه میکنند. دانه کاکائو در موقع خروج از میوه نرم و سفید رنگ است ولی پس از خشک شدن برنگ قرمز تیره در میاید. هر دانه بدرازی 2 تا 3 سانتیمتر و بعرض 5، 1 سانتیمتر است. مغز دانه کاکائو شامل 49 تا 54 درصد ماده چرب بنام کره کاکائو میباشد و 8 تا 10 درصد مواد نشاسته یی و 11 تا 18 درصد مواد ازته و 1 تا 3 درصد تئو برومین همراه با کافئین و 4 تا 6 درصد سلولز و 3 تا 4 درصد مواد معدنی است. تئو برومین عوه بر مغز دانه در پوست دانه و در میوه و در برگهای گیاه کاکائو نیز موجود است. کاکائو عوه بر مصارف معمولی بمصرف تهیه شرابهای طبی میرسد و بعوه منشا تهیه کره کاکائو است که بعنوان ماده حل کننده بمصرف تهیه شیاف و پماد و غیره میرسد. کاکائو در ممالک آمریکای جنوبی کشت میشود شجر الکاکائو قاقا او آغاجی اللوز الهندی هند بادامی آغاجی
فرهنگ لغت هوشیار
کاکائو
درخت کوچک از تیره پنیرکیان، دارای برگ های بزرگ و منفرد با دمبرگ کوتاه و بی کرک و شفاف، گل هایش کوچک و قرمز رنگ است. میوه اش بسته و زرد رنگ است که پس از چیدن انبار می کنند تا بپوسد و پس از آن دانه ها را جمع می کنند و به مصرف می رسانند (از
تصویری از کاکائو
تصویر کاکائو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاکو
تصویر کاکو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
برادر، برادر بزرگ تر، غلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاوکاو
تصویر کاوکاو
کاوش، جستجو، تفحص، تجسس، برای مثال تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاو کاو (رودکی - ۵۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلائو
تصویر کلائو
موش صحرایی بزرگ، نوعی موش صحرایی جونده خاکی رنگ با دم دراز، دست های کوتاه و پاهای بلند که با کمک پاهای عقبی خود می جهد، یربوع، موش دوپا، کلاکموش، کلاوو
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است،
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا
فرهنگ فارسی عمید
(ئی یَ)
نام فرقه ای است معروف در شمال عراق ایشان خود را مسلمان میدانند لیکن آداب و رسوم شان با دیگر مسلمانان تفاوتهایی دارد. لفظ کاکائیه کردی است و از کاکا که بمعنی برادر است گرفته شده است و وجه تسمیه آن بنا بر افسانه یی که عباس عزاوی آورده است چنان است که یکی از مؤسسان این فرقه از سادات برزنجه سلیمانیه در محل سکونت خود (قریۀ برزنجه) تکیه ای ساخت و برای آن ستونی تعبیه کرد اما ستون از دیوارهای بنا کوتاه آمد به برادر خود گفت: ’ای کاکا بکشش’ (مدها ایهاالاخ). بعلت کرامتی که داشت ستون را کشید و دراز شد و بسبب همین حادثه (کاکائیه) خوانده شدند و نیز عزاوی آرد: که شعبه ای از فتیان و اخیه، جوانمردان هستند که در عصر عباسی در عراق معروف به وده اند. شمس الدین سامی در قاموس الاعلام در مادۀ اخیه (اخیلر) چنین آرد: فرقه ای است که در اواخر دولت سلجوقیه ظهور کرد و اساس طریقت شان بر تصوف بود. رعایت مبانی مواخات و معاونت جزء اساس طریقت این فرقه بود بعض شان از ضعف دولت سلجوقی استفاده میکردند و سودای حکومت در سر میپروراندند و حکومت های کوچکی هم تشکیل دادند که بدست سلاجقه مغلوب شدند. رجوع به الکاکائیه فی التاریخ و قاموس الاعلام ترکی در ماده اخیه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کشکاب. رجوع به کشکاب شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان یعقوب وندپایی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. کوهستانی و گرمسیر است و 164 تن سکنه دارد و از طایفۀ خدمه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 15هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه سر راه مالرو و ساردوئیه به جیرفت واقع است، کوهستانی و سردسیر است تعداد سکنۀ آن 45 نفر است آبش از چشمه تأمین میشود، محصولاتش عبارت از غلات، حبوبات، تریاک و شغل اهالی آن زراعت و راههایش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول در 58هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 4 هزارگزی شمال راه آهن اهواز به تهران واقع است. کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی است. تعداد سکنۀ آن 400 تن است آبش از چشمه تأمین میشود. محصولاتش عبارت از غلات و شغل اهالی آن زراعت و ازصنایع دستی قالیبافی معمول است. ساکنین آن از طایقۀ عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
جمع واژۀ اکاد، به معنی دوالهایی که بدان قربوس زین را بر دو پهلوی آن بندند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شاذ اکاد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکاد شود، برداشتن شتر را و بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است در آلمان که بر ساحل راست نهر ماین در 14 میلی خاور خط آهن فرانکفورت و محل تقاطع خطوط فریدبورگ و ببرا و آشافنبورگ واقع شده، جمعیت آن در سال 1950 میلادی 30702 تن بوده است، این شهر دارای کوی و برزنهای پاکیزه و خیابانهای وسیع ومنظم و تفرجگاههای خوش منظر و دلکش و کارخانه های منسوجات ابریشمی، دستکش و جوراب و نظائر اینها میباشد، (از دائره المعارف بریتانیکا) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
ظاهراً قسمی جامۀ نفیس:
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکوئی و رومی و خسروانی،
فرخی،
جان را به علم پوش چو پوشیدی
تن را به ششتری و به کاکوئی،
ناصرخسرو،
، شعوری (لسان العجم ج 2 ورق 265) به کلمه کاکوئی معنی آویشن و ککلیک اوتی داده است اما آن مصحف کاکوتی است، رجوع به کاکوتی شود
لغت نامه دهخدا
خوب تفتیش کردن، (آنندراج)، تفحص و تجسس و تفتیش، (برهان)، کاوش، (غیاث)، از ’کاویدن’، بمعنی کاویدن با شدت و حدت، (حاشیۀ برهان چ معین) :
تنگ شد عالم بر او از بهر گاو
شور شور اندر گرفت و کاوکاو،
رودکی،
، ژکیدن، (اسدی)، آواز دادن، (غیاث) (سراج اللغه)
لغت نامه دهخدا
موضعی واقع در مشرق دجله، (کرد و پیوستگی نژادی او ص 23 - 34)
لغت نامه دهخدا
(ءُ)
دکتر ادوارد زاخائو خاورشناس مشهور آلمانی است که از معلمین زبانهای شرقی در دانشگاه برلین بوده است. از جملۀ آثار پرارزش او یکی ترجمه آثارالباقیۀ بیرونی است که با مقدمۀ مفصل مشتمل بر شرح حال بسیار جامع ابوریحان بیرونی در لایپزیک بسال 1923 بطبع رسید و دیگری چاپ تحقیق ماللهندمن مقوله مقبوله فی العقل او مرذوله بسال 1925 م
لغت نامه دهخدا
(ءُ)
نام بندر کوچکی بناحیۀ گجرات هندوستان دارای هفت هزار سکنه و آنجا از قرن شانزدهم ببعد مستعمرۀ دولت پرتغال بود و در آذر ماه 1340 (دسامبر 1961) بار دیگر بتصرف دولت هند درآمد
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 42هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 40هزارگزی خاور شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است. زمینش از تپه و ماهور تشکیل میشود. گرمسیر و تعداد سکنۀ آن 96 تن است آبش از چشمه تأمین میشود. محصولات آن عبارت از غلات، تریاک و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است صنایع دستی زنان آنجا فرش بافی و راه های آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ءُ)
بندری از متصرفات کشور پرتقال، در ساحل جنوبی چین و در کوانگتونگ واقع است و 280000 تن سکنه دارد و بندر پررونقی است. این سرزمین از سال 1557 میلادی به تصرف پرتقال درآمده است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
نوعی از بازی باشد و آن چنان است که یک کس دستها را بر زمین گذارد و فریاد کند که ’کاکاو’ و حریفان دیگر از اطراف او درآمده او را در باد شلاق گیرند، او همان طریق دست بر زمین نهاده از عقب حریفان دود و به هر کس که سر پای خود را برساند او را بجای خود آورد، (برهان) (آنندراج) (شعوری ج 2 ورق 256) :
بکاو چشمۀ دل را ز غیر صافی کن
ز لهو و لعب چه بازی چو کودکان کاکاو،
آذری طوسی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاکو
تصویر کاکو
خالو، دایی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازیست و طریقه آن چنین است که یکی دستها را بر زمین گذارد و فریاد کند: (کاکاو {و حریفان دیگر از اطراف او در آیند و وی را بباد شق گیرند. او همانطور که دست بر زمین نهاده از عقب آنان میدود و بهر کس که سر پای خود را برساند او را بجای خود آورد: (بگا و چشمه دل را ز غیر صافی کن ز لهو و لعب چه بازی چو کودکان کاکاو ک) (آذری)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی مند ماهی (مند عنبر) پستاندار یست عظیم و دریازی از راسته قطاس ها (آب بازان) که گوشتخوار است. شکل ظاهری این پستاندار عظیم الجثه بشکل بال (بالن) است که آن نیز از پستانداران این راسته میباشد. بطور کلی میتوانیم بگوییم که شکل ظاهری کلیه پستانداران این راسته بشکل ماهی است. این پستاندار در همه اقیانوسها مشاهده میشود. طول بدن حیوان به بیست متر میرسد. 3، 1 از طول بدن حیوان سر حیوان را تشکیل میدهد و دهان جانور نسبه بزرگ و در سطح شکمی سر قرار دارد و دارای شکاف دهانی افقی است. دندانها فقط در فک تحتانی واقعند. شکل جمجمه بصندوق مربع مستطیل شکلی شبیه است که دارای مقاومت و نیروی بسیار زیاد در سمت جبهه میاشد. این حیوان میتواند با حمله و ضربات پیشانی قایقها و کشتیهای کوچک را باسانی غرق کند. تعداد دندانهای وی بین 40 تا 50 عدد است که مخروطی شکلند و در فرو رفتگیهای فک بالا در موقع بستن دهان واقع میشوند (در فک بالا دندان موجود نیست)، اندامهای جلوی تبدیل بباله های شنای کوتاهی شده اند. باله شنای دمی دو قسمتی و کاملا قوی است. حس بینایی وی قوی و حس شنواییش متوسط است. از مدار 60 درجه ببالا ندره در دریاها دیده میشود و بنابراین در دریاهای قطبی کم است و بیشتر در دریاهای گرم و معتدل زندگی میکند. حرکتش در آب کاملا سریع است و در موقع شنا سرش را از آب خارج نگاه میدارد. در حدود 20 تا 25 دقیقه بدون تنفس میتواند زیر آب بماند. این جانور از نرم تنان تغذیه میکند و مخصوصا به ماهی مرکب که یکی از سر پاییان است علاقمند میباشد. ماده مترشح سیاه رنگی از ماهیان مرکب که مورد تغذیه این جانور واقع میشوند در دستگاه گوارش وی تبدیل بماده بسیار خوشبویی میگردد که بنام عنبر خوانده میشود و چون این ماده بشکل مدفوع منجمد شده خاکستری رنگی از حیوان دفع میشود در سواحلی که جانور مذکور وجود دارد عنبرها را جمع آوری و به عطر سازان میفروشند و بعلاوه در موقع شکار این حیوان از داخل روده هایش مقادیر زیادی (در حدود چند کیلو) عنبر بدست میاورند ماهی عنبر. توضیح عنبر حاصل از کاشالو را چون خاکستری رنگ است بنام عنبر خاکستری نامند
فرهنگ لغت هوشیار
کشک با آب ساییده که نان در آن ترید کنند و خورند، آش جو که بیماران را دهند: (گفته بودی که کاه و جو بدهم چون ندادی از ان شدم در تاب)، (بر ستوران و اقربات مدام کاه کهتاب باد و جو کشکاب) (انوری)، آب جو ما الشعیر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که برخی گونه هایش بصورت درختچه میباشند و برخی هم علفی هستند. گیاهی است یکساله و دارای برگها یش کوچک و ارغوانی میباشند. این گیاه در اکثر نقاط بحر الرومی و آسیا خصوصا ترکستان و شمال خراسان بفراوانی میروید و چون بوی بسیار مطبوعی دارد از آن برای خوشبو کردن ماست و دوغ استفاده میکنند. کاکوتی مقوی معده است مشنه پور چینک کاکتو کاکو تو تخم ملین اشتر پا اشتر پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
برادر بزرگ، بمعنی غلام هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوکاو
تصویر کاوکاو
((وْ))
کاوش، جستجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاکایی
تصویر کاکایی
تیره ای از پرندگان دریایی راسته آبچلیکان با بال های بلند، مرغ نوروزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واکاو
تصویر واکاو
آنالیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاکو
تصویر کاکو
دایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاکا
تصویر کاکا
عمو
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی پرنده سفید رنگ مهاجر، مرغ دریایی
فرهنگ گویش مازندرانی