جدول جو
جدول جو

معنی کاپول - جستجوی لغت در جدول جو

کاپول
نام قدیم کشورکابل، از جاهائی که از گرشاسب اطلاعی به دست می آید بند اول فرگرد نهم وندیداد است که گوید: ’هفتمین کشوری که من اهورمزدا بیافریدم واکرته میباشد اهریمن بدکنش در آنجا خنه ثئیتی پری را که بگرشاسب پیوست بیافرید’ واکرته اسم قدیم کشور کابل است، در گزارش پهلوی اوستا این کلمه بکاپول ترجمه گردیده، اما لفظ خنه ثئیتی بقول بارتولمه ایرانی نیست و نمیدانیم معنی لغوی آن چیست، فقط اطلاع داریم که یکی از پتیاره های کابلی است که گرشاسب فریفتۀ او شده بود و در بند 5 از فرگرد 19 وندیداد نیز از او یاد شده است (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 421)
لغت نامه دهخدا
کاپول
ویکتور، آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839- 1924 میلادی)، نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاچول
تصویر کاچول
جنبش سرین، جنبش کفل به هنگام رقص
کاچول کردن: تکان دادن سرین به هنگام رقص، برای مثال از آن جمله پنجاه من بار کرد / چو رقاص کاچول بسیار کرد (نزاری - برهان قاطع - کاچول، حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپوت
تصویر کاپوت
روکش فلزی متحرک بر روی موتور و در جلو اتومبیل، در پزشکی پوشش پلاستیکی نازک که در موقع مقاربت جنسی برای جلوگیری از بارداری یا انتقال بیماری های عفونی روی آلت تناسلی مرد کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به کاپت شود
لغت نامه دهخدا
دهی است میان طبریه و عکا، (منتهی الارب)، موضعی است در اشیر، (صحیفۀ یوشع 19:27) و همان کابول حالیه است که بمسافت ده میل به طرف جنوب شرقی عکا واقع است، (قاموس کتاب مقدس)، اسم مقاطعه ای است که سلیمان بحیرام داد، (سفر اول پادشاهان 9:10- 13) که دارای بیست شهر بود و آن در جلیل در شرق عکا واقع است و این لفظ در اصل عبرانی دارای معنی مخصوصی نمیباشد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مرغ سار رنگارنگ و ملخ خوار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کاجول، کچول، رقص، کون و کچول، کون جنبانیدن باشد یعنی حرکت دادن سرین بوقت رقصیدن و مسخرگی کردن، (برهان) :
از آن جمله پنجاه من بار کرد
چو رقاص کاچول بسیار کرد،
(دستورنامۀ نزاری قهستانی چ روسیه، 1923)
لغت نامه دهخدا
کابوک، جای مرغ خانگی و کبوتر بود:
چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی و شدش مویگان زرد
کاپوک را نشاید و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود بازگرد گرد،
ابوشکور (از لغت فرس اسدی نسخۀ نخجوانی)،
مؤلف فرهنگ نظام در ذیل لغت ’کابوک’ آرد: از کتاب نصاب محمدیه چنین برمی آید که کابوک بمعنی مطلق زنبیل هم هست که گوید، مصراع:
زنبیل و یارق، کاپوک و یاره،
و در نسخۀ خطی قدیم که نزدمن است با ’پ’ (فارسی) نوشته شده، رجوع به کابوک شود
لغت نامه دهخدا
به هندی اسم کافور است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
کپسول، به لغت ’کپسول’ رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(پِ ل لُ)
بیناکا، بانوئی از اهل ونیز. وی هوشیار ولی لاابالی بودو با تحریکات خویش زوجه ’فرانسوا دومدیسی’ گردید. (حدود 1542- 1587 میلادی)
لغت نامه دهخدا
مخارجۀ عمارت، ناودانی را نیز گفته اند که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن سیلان کند، و بجای لام کاف هم بنظر آمده است، (برهان)، و در کتاب السامی فی الاسامی در باب الفاظ ابنیه و امکنه ’طنف’ را قابول (با بای موحده) نوشته، (السامی چ تهران ص 106)، و در مصباح المنیر آمده ’القابول، الساباط هکذا استعمله الغزالی و تبعه الرافعی و لم اظفر بنقل فیه’ و در کتب لغت دیگر از قوامیس عربی نیامده، ظاهراً لغت فارسی است، (فرهنگ نظام) (از پاورقی برهان چ معین)، و رجوع به قابول شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کمون ’آلپ ماریتیم’ بخش ’نیس’. جمعیت 3444 تن. راه آهن. محل استحمام
لغت نامه دهخدا
کایوس والریوس، شاعر لاتن، متولد در ’ورنون’ حدود سال 84 قبل از میلاد و متوفی پس ازسال 47 قبل از میلاد مجموعۀ اشعار او بنام ’لپیتالم دوتتیس ا دو پله’ و قطعات غنائی بسیارش که همه حاکی از ظرافت و تبحر و آزاداندیشی بسیار است، از عشق شدید به معشوقه اش که ’لسبی’ نامیده میشد مایه گرفته است
لغت نامه دهخدا
بمعنی کاکل است که موی میان سر مردان و پسران و اسب و استر باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به کاکل شود، اسم هندی شقاقل است، رجوع به شقاقل در مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
بمعنی چاشنی گیراست که سفره چی باشد و بکاول را نیز میگویند که ترکان توشمال گویند، (برهان)، کاول، رجوع به کاول شود
لغت نامه دهخدا
رسن دام، (منتهی الارب)، دام، رسن شکارگیر، رسن شکارکن
لغت نامه دهخدا
تاخت و تاز و تاراج، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
خانواده ای معروف ژیبلین از ’ورن’ در ایتالیا که از دستۀ مخالفان پاپ و طرفدار امپراطور آلمان و دشمن ’مونتگوس’ بودند. ’رومئو و ژولیت’ به همین خانواده بستگی داشته اند
لغت نامه دهخدا
شهری به ایتالیا (ایالت ناپل)، واقعدر ساحل ’ولتورن’ جمعیت 13140 تن، آنیبال این شهر را به تصرف درآورد (215) آن را اقامتگاه زمستانی لشکریان خود قرار داد، و این شهر در قدیم لذت بخش ترین مقام در تمام نقاط ایتالیا بود و به همین سبب لشکر آنیبال بصفت ’غرقه در لذائذ کاپو’ متهم گردید و این اصطلاح چنین معنی میدهد: ’اتلاف وقتی گرانبها در لذات’
لغت نامه دهخدا
کاکل بنگرید به کاکل موی میان سر (مردان و چار پایان) فش (در چار پایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابول
تصویر کابول
رسن دام دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپژول
تصویر کاپژول
پیشکار کارگزار، کاروژول
فرهنگ لغت هوشیار
چاشنی تفنگ، گونه ای میوه خشک شکوفا که از چند بر چه بوجود آمده است. میوه کپسول دارای اشکال متعدد است. در برخی میوه ها قسمتی از میوه مانند سر پوش از روی قسمت دیگر برداشته میشود. در این صورت کپسول را بنام مجری یا پیکسید میخوانند مانند میوه با رهنگ و گل ناز و برخی دیگر بواسطه سوراخها یی که در زیر صفحه کله واقع است دانه را آزاد میکنند در این صورت گرز خوانده میشوند مانند میوه شقایق و خشخاش. برخی میوه ها هم شکفتنشان با صدایی نسبه شدید توام و ناگهانی است مانند میوه گیاه فلوکس و میوه هور، پوشینه ای ژتینی و باندازه های مختلف که گرد ها و گاهی مایعات و روغنهای داوریی را به جهت مخفی نگهداشتن طعم بد آنها در درون آن جای میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پوشن در خود رو، ابریشمی (غلاف حافظه گویش گیلکی) روپوش فلزی موتور اتومبیل، کروک درشکه، حفاظی از لاستیک و غیره که برای احتراز از مبتلی شدن بامراض مقاربتی در هنگام آرمش بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجول
تصویر کاجول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت سرین جنبش سرین بهنگام رقص
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در سه ساختار در برهان قاطع آمده و پارسی دانسته شده: غاپول غابول غابوک ناودان، پالانه ستاوند مخارجه عمارت، ناوادانی که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن جمع آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپول
تصویر پاپول
فرانسوی کرک های بسیار ریز درهم تافته پتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاول
تصویر کاول
کراث الکرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپور
تصویر کاپور
کافور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپوت
تصویر کاپوت
روپوش فلزی موتور اتومبیل، پوشش لاستیکی بسیار نازک برای آلت تناسلی مرد در هنگام آمیزش جنسی، کاندوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاچول
تصویر کاچول
حرکت و جنبش سرین هنگام رقص
فرهنگ فارسی معین
کپره، پوسته ی روی زخم، پوست دادن رخت
فرهنگ گویش مازندرانی