- کاهل
- تنبل، سست
معنی کاهل - جستجوی لغت در جدول جو
- کاهل
- تن پرور، سست، تن آسان و نیز میان دو کتف، بالای شانه و پشت گردن هم گویند
- کاهل ((هِ))
- تنبل
- کاهل
- شانه، کتف
- کاهل
- تنبل، سست، بیکار، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکهان، اژکان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار،
پیر، ناتوان، مفرد کواهل،
بالای شانه تا زیر گردن، میان دو کتف چهارپایان، پشت گردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده سستی ناتوانی، پرویش تنبلی کیار مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دستان همی زد بی کیار (رودکی) تنبلی مقابل سعی کوشش: (کاهلی از بس که پیچیده است بر اعضای من میگذارد نقش پای من سسل بر زمین) (صائب)، سستی ناتوانی
سستی، تنبلی
Laziness
preguiça
Faulheit
lenistwo
ленивость
лінощі
pereza
paresse
pigrizia
luiheid
आलस्य
kemalasan
עצלות
tembellik
ความขี้เกียจ
আলস্য
تكاسلٌ
خود را کاهل نمودن
نادان، ناآگاه
آرسته، اسپور، بونده، رسا
بی کارگردنده، متردد
فراموش کننده فراموشکار. فراموشکار