جدول جو
جدول جو

معنی کانکال - جستجوی لغت در جدول جو

کانکال
حاکم نشین کانتون در شهرستان سن مالو در دریای مانش و 6029 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانیال
تصویر دانیال
(پسرانه)
خدا حاکم من است، نام یکی از چهار پیامبر مذکور در عهد عتیق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کامکار
تصویر کامکار
(پسرانه)
کامروا، موفق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کامکار
تصویر کامکار
کامروا، کامران، موفق، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاوکاو
تصویر کاوکاو
کاوش، جستجو، تفحص، تجسس، برای مثال تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاو کاو (رودکی - ۵۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانال
تصویر کانال
مجرای مصنوعی عبور آب برای حمل و نقل، ترعه مثلاً کانال پاناما، مجرای عبور آب برای آبیاری، انتقال فاضلاب و مانند آن ها، مجرایی از جنس ورق آهن گالوانیزه برای هدایت هوا مثلاً کانال کولر،
مسیری که برای عبور دادن کابل های برق یا مخابرات، لوله های گاز یا آب در زمین یا در دیوار ایجاد می کنند، شبکۀ تلویزیونی، کنایه از مسیر فکر یا عمل، وسیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانتال
تصویر تانتال
عنصر فلزی نقره فام، قابل تورق و مفتول شدن که به دلیل مقاومت زیادش در برابر اسیدها جهت ساخت لوازم آزمایشگاه و آلات جراحی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهنسال
تصویر کهنسال
سال خورده، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانکاه
تصویر جانکاه
آنچه روح و روان را بیازارد، رنج دهنده
فرهنگ فارسی عمید
نام ناحیتی است به گیلان. (حدود العالم ص 87)
لغت نامه دهخدا
پادشاه افسانه ای و اساطیری ’لیدی’ است، وی به سفرۀ خدایان پذیرفته شد ومقداری شراب و مائدۀ آنان را برای چشاندن به مخلوق فانی بدزدید، آنگاه برای آزمایش معرفت غیب خدایان فرزند خود ’په لوپس’ را بکشت و در ضیافتی به محضر خدایان برد و گرفتار دوزخ گشت، تانتال در دوزخ بر درخت پرمیوه ای که در میان برکۀآب شفافی قرار داشت، جای گرفت و به عذاب تشنگی و گرسنگی گرفتار گشت چه آب تا نزدیک لبش می رسید و قادر بنوشیدن نبود، و چون برای چیدن میوه دست بسوی شاخه های درخت دراز میکرد شاخه ها بطرف دیگر متمایل میشدند
لغت نامه دهخدا
نوعی از مرغان بلندپای برنگهای سفید و گلی دارای خالهای سیاه از جانوران نواحی استوائی آمریکا است
لغت نامه دهخدا
دریاچه ای واقع در سیبری جنوبی که حدود 37 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و اطراف آن را کوههایی که حدود1400 گز ارتفاع دارند فراگرفته اند، حداکثر عمق آن 960 گز است، دو رود خانه سلنگا و آنگارا بدان وارد می شوند و تنها یک جزیره بنام اولخون در آن هست، این دریاچه هنگام زمستان یخ میزند، از کنار آن راه آهن میگذرد، (از لاروس)، و رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 56 و قاموس الاعلام زیر عنوان ’بایقال’ شود
لغت نامه دهخدا
داناکیل، نامی که از جانب عرب بمردم حبشه داده شده است
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
راندن ودور کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). دفع کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قیدها و بندهای سخت یا بندهای آتشین. (آنندراج) : ان لدینا انکالاً و جحیماً. (قرآن 12/73) ، نزدیک ما در غیب ایشان را بندهاست و آتشی عظیم. (کشف الاسرار ج 10 ص 263) ، گذاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انکفوا عن الموضع اذا ترکوه. (منتهی الارب). ترک کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آبراهه ای است که میان دو دریا یا دو آبگیر ایجاد کنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهنسال
تصویر کهنسال
پیر و سالخورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکال
تصویر انکال
جمع نکل، بندهای سخت دور کردن: از کاری باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانال
تصویر کانال
بمعنای آبراهه ایست که میان دو دریا یا دو آبگیر ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکلال
تصویر انکلال
دندان نمودن، کند شدن، نرم درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانکاه
تصویر جانکاه
هولناک، خطرناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلانسال
تصویر کلانسال
مسن سالدیده مقابل. خرد سال و میان سال. پیر، مسن، بزرگسال، سالمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامکار
تصویر کامکار
کامروا کامران، سعید سعادتمند خوشبخت: (در چرند اب تبریز بشرف سجده شهریار کامکار کامیاب مشرف شدند)، موفق، عشرت طلب عیاش، جانور شکاری (سباع و طیور)، مطبوع ذایقه: (شیرینیها گوناگون و شیراز های نظیف و ریچار های لطیف و کامه ای کامکار. ) (ترجمه محاسن اصفهان)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی کامیون سبک وزن که در ارتش و نیز برای حمل و نقل در جاده های خارج شهر از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانیبال
تصویر کانیبال
فرانسوی از اندلسی آدمخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکتال
تصویر انکتال
گذشتن رفتن با شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانکاه
تصویر جانکاه
بسیار رنج دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاوکاو
تصویر کاوکاو
((وْ))
کاوش، جستجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامکار
تصویر کامکار
کامروا، کامران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانال
تصویر کانال
((اِ))
ترعه، مجرای وسیع بین دو دریا که برای عبور کشتی ساخته می شود، راه آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسکال
تصویر پاسکال
قانونی در باب انتقال فشار در سیالات (مایعات و گازها)، هر فشاری که بر نقطه ای از یک جسم سیال که در حال تعادل است وارد شود عیناً به همه اجزای آن سیال منتقل می شود. (برگرفته از نام بلز پاسکال ریاضی دان، فیزیکدان و نویسنده فرانسوی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانال
تصویر کانال
آبراه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کهنسال
تصویر کهنسال
مسن
فرهنگ واژه فارسی سره
آبراه، آبراهه، آب گذر، ترعه، شبکه، راه، طریق، مجرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد