جدول جو
جدول جو

معنی کانوپ - جستجوی لغت در جدول جو

کانوپ
شهری است قدیمی در مصر در کنار یکی از شعب نیل، (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کانور
تصویر کانور
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، پرخو، کندوک، کندو، کندوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانون
تصویر کانون
محل گردآمدن گروهی با هدف خاص، انجمن، مرکز، در علم فیزیک نقطه ای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم می رسند، آتشدان، آتش خانه، منقل، کوره، نام دو ماه از ماه های سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه، برای مثال گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری - ۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
بمعنی آتشدان باشد مطلقاً اعم از گلخن یا منقل آتشی، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، کانون در عربی و سریانی بمعنی آتشدان است و نیز به دو ماه کانون اول و کانون دوم اطلاق شده، و در اصل کلمه سامی است، و آن از عصر اکدی بدین دو ماه اطلاق گردیده، در زبان اکدی کانونو (آتشدان) است و به هر یک از دو ماه مزبور هم گفته شده بدین اعتبار که در آن دو سرمای زمستان ظاهر گردد و مردم باضطرار در کانون آتش افروزند، (از حاشیۀ برهان چ معین) :
کانون شده قبلۀ من از راست
قانون شده تکیه گاه چپ هم،
خاقانی،
در کانون اصل نفس ابلیس
در قانون علم شخص آدم،
خاقانی (از آنندراج)،
راست گفتی سپهر کانون گشت
و اختران اندر آن میان اخگر،
معزی نیشابوری (از حاشیۀ برهان چ معین)،
، به لغت سریانی نام بعضی از ماه های رومی است که کانون اول و کانون آخر باشد و آن ماه سیم و چهارم است، (برهان) (ناظم الاطباء)، رجوع به حاشیۀ برهان شود، طرز و روش و قاعده را نیز گویند، (برهان) (ناظم الاطباء)،
مرد یا زن گران و کندفهم که صحبت وی را ناخوش دارند، (ناظم الاطباء)، کسی را گویند که مردم او را گرامی دارند و سخنش را قبول کنند، (برهان) (از ناظم الاطباء)،
نشستنگاه باز در کریزخانه، (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کندوی غله را گویندیعنی ظرفی که غله در آن کنند، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سباستیان، دریانورد اسپانیائی، وی نخستین کسی است که دور کرۀ زمین را گشت و در سفر دوم در هند مرد (1526 میلادی)، (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشخانه، و بمعنی قاعده و قانون نیز میباشد، مرکز
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پشمریسه کرکریسه قسمی نخ که از ابریشم یا کرک ریسند و بدان لباسهای زمستانی مانند بلوز ژاکت و غیره بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشدان، منقل، نام دو ماه از ماه های رومی، انجمن، باشگاه، در فارسی مرکز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانون
تصویر کانون
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز، آتشدان، روش، قاعده
فرهنگ واژه مترادف متضاد