- کانون
- مرکز
معنی کانون - جستجوی لغت در جدول جو
- کانون
- محل گردآمدن گروهی با هدف خاص، انجمن، مرکز، در علم فیزیک نقطه ای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم می رسند، آتشدان، آتش خانه، منقل، کوره، نام دو ماه از ماه های سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه،
برای مثال گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری - ۱۸)
- کانون
- آتشخانه، و بمعنی قاعده و قانون نیز میباشد، مرکز
- کانون
- آتشدان، منقل، نام دو ماه از ماه های رومی، انجمن، باشگاه، در فارسی مرکز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سریانی تازی گشته گلخن آتشدان
آسا، فردید، دات، دادستان، فرسار، دادیک
حالا، این زمان
دستورها، مقررات و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود
رسم، آیین، روش
اصل اثبات شده در یک علم مثلاً قانون نیوتن، قانون علیت
از آلات موسیقی شبیه سنتور که خرک های متعدد دارد و با مضراب هایی بر انگشتان دست نواخته می شود
قانون اساسی: قانونی که پایه و اساس همۀ قانون های مملکت و حکومت است
رسم، آیین، روش
اصل اثبات شده در یک علم مثلاً قانون نیوتن، قانون علیت
از آلات موسیقی شبیه سنتور که خرک های متعدد دارد و با مضراب هایی بر انگشتان دست نواخته می شود
قانون اساسی: قانونی که پایه و اساس همۀ قانون های مملکت و حکومت است
اصل، مرام است کلی که بر همه جزئیاتش منطبق گردد و احکام جزئیات از آن شناخته شود
فرانسوی پشمریسه کرکریسه قسمی نخ که از ابریشم یا کرک ریسند و بدان لباسهای زمستانی مانند بلوز ژاکت و غیره بافند
این دم، بنابراین
قاعده، آیین، اصل و مقیاس چیزی، مقررات و احکام دولتی
یکی از آلات موسیقی شبیه به سنتور که با انگشتان دست نواخته می شود
زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، الآن، الحال، حالا، حالیا، عجالتاً، همینک، نون، کنون، ایدر، ایدون، ایمه، اینک، بالفعل، فعلاً، فی الحال، همیدون
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، پرخو، کندوک، کندو، کندوله
Rule, Law
lei, (PT) regra
Gesetz, (DE) Regel
prawo, (PL) zasada
закон , правило
закон , правило
ley, (ES) regla
loi, (FR) règle
legge, (IT) regola
wet, (NL) regel
कानून , नियम
hukum, (ID) aturan
قانونٌ ,
법 , 법 , 규칙
חוק , חוק , חוק
法律 , 规则
法律 , 規則
yasa, (TR) kural
sheria, (SW) kanuni