- کاموس (پسرانه)
- از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی
معنی کاموس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته گاو میش از جانوران، غارچ سماروغ
مایعی غلیظ که پس از فعالیت هضم در معده، آماده تحویل به روده ها می شود
گاومیش، حیوانی از خانواده گاو با جثۀ بزرگ تر، پوست ضخیم و شاخ های بلند که شیر آن غلیظ و پر چرب است
کامیاب، آنکه به مراد و مقصود خود رسیده، موفق، خوشبخت، کامروا
میانه دریا، دریای عظیم
حالت اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد، خواب بد
کامیاب کامران، موفق فیروزمند
نخهای سست پشمین یا پنبه ای که زنان با قلاب یا میل بدان جامه بافند
نادان، بی نشاط
غذا در معده قبل از آنکه خون گردد، غذائی که در معده پخته و قابل هضم شده باشد
این واژه در فرهنگ لاروس پارسی تازی گشته دانسته شده در هیچ یک از فرهنگ ها یافته نشد آتش آتشدان
احکام الهی، شرف، عصمت، عفت
میانه دریا، کتاب لغت، رازدار، صاحب سر، ذات، طبیعت، ذهنیت، نظر
بختک، حالت سنگینی و اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد
کانوا، نوعی نخ که از کرک یا ابریشم می ریسند و با آن لباس زمستانی می بافند، کاموا
نادان، ابله
مواد غذایی موجود در معده که با ترشحات و عصیر معدی آغشته شده. کیموس کم و بیش حالت مایعی غلیظ را دارد، جمع (ع) کیموسات، استحاله طعام است در معده - بعد از هضم - به جوهری دیگر که ماده ای غلیظ مایل به رنگ زرد باشد
آبرو، نیک نامی، قانون و شریعت الهی، عصمت، شرف، جمع نوامیس
نخی که از پشم یا کرک می ریسند و به وسیلۀ میل با آن معمولاً لباس های زمستانی می بافند
حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد و شخص خیال می کند که چیزی سنگین بر سینه اش فشار می آورد و نمی تواند تکان بخورد، خفتک، خفتو، بختک، برخفج، خفج، خفجا، خفرنج، برفنجک، درفنجک، فرنجک، فدرنگ، فرهانج، کرنجو، سکاچه، خورخجیون، خواب بد و وحشت آور
کتاب لغت، فرهنگ. در اصل نام کتاب «قاموس المحیط» در لغت عربی تالیف فیروزآبادی است، مجموعۀ واژگان تعریف شده در ذهن، ذهنیت
ابله، نادان، برای مثال ملول مردم کالوس بی محل باشد / مکن نگارا، این خوی و طبع را بگذار (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
شرف، عفت، عصمت، کنایه از خواهر یا مادر یا همسر مرد که وظیفۀ حفظ حرمت آن ها بر عهدۀ اوست، کنایه از صاحب سر، آگاه و مطلع به باطن امور، راز، سر، مرد ماهر و کاردان، کمین گاه صیاد
ناموس اکبر: کنایه از جبرئیل
ناموس اکبر: کنایه از جبرئیل