جدول جو
جدول جو

معنی کاموس - جستجوی لغت در جدول جو

کاموس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی
تصویری از کاموس
تصویر کاموس
فرهنگ نامهای ایرانی
کاموس
کامود، (برهان) (آنندراج)، رجوع به کامود شود
لغت نامه دهخدا
کاموس
دهی است از روستاهای اصفهان و شیخ زین الدین عبدالسلام کاموسی از آنجا بوده است، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کاموس
نام مبارزی است کشانی و او پادشاه سنجاب بود و تابه ملک روم ولایت داشت، بمدد افراسیاب آمد و رستم اورا بخم کمند گرفت و کشت، (برهان) (فرهنگ نظام)، از بهادران توران، (حبیب السیر ج 1 چ فردوسی تهران)، نام یکی از امرای زیردست افراسیاب که حاکم کاشانش کرده بود، (ولف)، فردوسی در شاهنامه چنین آرد:
کنون رزم کاموس پیش آورم
ز دفتر بگفتار خویش آورم
چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو
ز هامون برآمد خروش چگاو
ز درگاه کاموس برخاست غو
که او بود مردافکن و پیش رو
بر کوه لشکر بیاراستند
درفش خجسته به پیراستند
چو با میسره راست شد میمنه
همان ساقه و قلب و جای بنه
برآمد خروشیدن کرنای
سپه چون سپهر اندرآمد ز جای
چو کاموس تنگ اندرآمد بجنگ
بهامون نبودش زمانی درنگ
سپه را بکردار دریای آب
که از که فرود آید اندر شتاب
چو نزدیکتر شد بکاموس گفت
که این را مگر ژنده پیلست جفت ؟
بکاموس بر، تیرباران گرفت
کمان را چو ابر بهاران گرفت
چو کاموس دست و گشادش بدید
بزیر سپر کرد سر ناپدید
لغت نامه دهخدا
کاموس
رزم کاموس جنگی است که بین ایرانیان و ترکان روی داد و کیخسرو رستم را مأمور این جنگ کرد و بسیاری از ترکان از آن جمله کاموس در این جنگ کشته شدند، رجوع به ص 48 مجمل التواریخ و القصص و نیز رجوع به کاموس پهلوان تورانی شود
لغت نامه دهخدا
کاموس
ارماند گاستن مستشارحقوقی فرانسه و عضو مجلس کنوانسیون، (1740 - 1804)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کایوس
تصویر کایوس
(پسرانه)
کیوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاووس
تصویر کاووس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاموس
تصویر عاموس
(پسرانه)
یار، نام شبانی که به نبوت رسید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاموس
تصویر جاموس
گاومیش، حیوانی از خانواده گاو با جثۀ بزرگ تر، پوست ضخیم و شاخ های بلند که شیر آن غلیظ و پر چرب است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموس
تصویر ناموس
شرف، عفت، عصمت، کنایه از خواهر یا مادر یا همسر مرد که وظیفۀ حفظ حرمت آن ها بر عهدۀ اوست، کنایه از صاحب سر، آگاه و مطلع به باطن امور، راز، سر، مرد ماهر و کاردان، کمین گاه صیاد
ناموس اکبر: کنایه از جبرئیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
ابله، نادان، برای مثال ملول مردم کالوس بی محل باشد / مکن نگارا، این خوی و طبع را بگذار (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاموس
تصویر قاموس
کتاب لغت، فرهنگ. در اصل نام کتاب «قاموس المحیط» در لغت عربی تالیف فیروزآبادی است، مجموعۀ واژگان تعریف شده در ذهن، ذهنیت
فرهنگ فارسی عمید
حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد و شخص خیال می کند که چیزی سنگین بر سینه اش فشار می آورد و نمی تواند تکان بخورد، خفتک، خفتو، بختک، برخفج، خفج، خفجا، خفرنج، برفنجک، درفنجک، فرنجک، فدرنگ، فرهانج، کرنجو، سکاچه، خورخجیون، خواب بد و وحشت آور
فرهنگ فارسی عمید
نخی که از پشم یا کرک می ریسند و به وسیلۀ میل با آن معمولاً لباس های زمستانی می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب، آنکه به مراد و مقصود خود رسیده، موفق، خوشبخت، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیموس
تصویر کیموس
مایعی غلیظ که پس از فعالیت هضم در معده، آماده تحویل به روده ها می شود
فرهنگ فارسی عمید
مرزنجوش، رجوع به آذان الفار شود، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاموس
تصویر جاموس
پارسی تازی گشته گاو میش از جانوران، غارچ سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموس
تصویر ناموس
احکام الهی، شرف، عصمت، عفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاموس
تصویر قاموس
میانه دریا، دریای عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب کامران، موفق فیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در فرهنگ لاروس پارسی تازی گشته دانسته شده در هیچ یک از فرهنگ ها یافته نشد آتش آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
غذا در معده قبل از آنکه خون گردد، غذائی که در معده پخته و قابل هضم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
نادان، بی نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
نخهای سست پشمین یا پنبه ای که زنان با قلاب یا میل بدان جامه بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راموس
تصویر راموس
گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابوس
تصویر کابوس
حالت اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد، خواب بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاموس
تصویر قاموس
میانه دریا، کتاب لغت، رازدار، صاحب سر، ذات، طبیعت، ذهنیت، نظر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاموا
تصویر کاموا
کانوا، نوعی نخ که از کرک یا ابریشم می ریسند و با آن لباس زمستانی می بافند، کاموا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
نادان، ابله
فرهنگ فارسی معین
مواد غذایی موجود در معده که با ترشحات و عصیر معدی آغشته شده. کیموس کم و بیش حالت مایعی غلیظ را دارد، جمع (ع) کیموسات، استحاله طعام است در معده - بعد از هضم - به جوهری دیگر که ماده ای غلیظ مایل به رنگ زرد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناموس
تصویر ناموس
آبرو، نیک نامی، قانون و شریعت الهی، عصمت، شرف، جمع نوامیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابوس
تصویر کابوس
بختک، حالت سنگینی و اختناقی که در خواب به انسان دست می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابوس
تصویر کابوس
بختک
فرهنگ واژه فارسی سره