جدول جو
جدول جو

معنی کامجری - جستجوی لغت در جدول جو

کامجری(مَ جَ)
منسوب به کامجر. (لباب الانساب ج 2 ص 23)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامبرین
تصویر کامبرین
دورۀ اول از دوران پالئوزوئیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافوری
تصویر کافوری
تهیه شده از کافور، در علم زیست شناسی گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ اسفناج، کنایه از به رنگ کافور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامکاری
تصویر کامکاری
کامرانی، نیک بختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشغری
تصویر کاشغری
از مردم کاشغر، برای مثال ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری / شکنج تو علم پرنیان شوشتری (عنصری - ۲۹۸)، تهیه شده در کاشغر مثلاً مشک کاشغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشمیری
تصویر کشمیری
از مردم کشمیر، برای مثال به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند / سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی (حافظ - ۸۷۸)، تهیه شده در کشمیر مثلاً شال کشمیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
منسوب است به کاجغر. رجوع به کاجغر شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
بلوک رامجرد واقع در جنوب بلوک ماین از رود خانه کام فیروز مشروب میگردد. رود مزبور پس از خروج از این بلوک باسم رود خانه کر نامیده شده و دارای سد آبیاری میباشد. جمعیت آن 14000 تن و مرکزش باسم جاشیان و قصباتش آباده اویخان، اسفدران جنگی، جهان آباد، درود، رازنخان، رزاره، جزآباد و غیره است. (از جغرافیای غرب ایران ص 108). مؤلف فارسنامۀ ناصری گوید: در اصل رام گرد است یعنی شهر شاد و خرم یا شهر خدای بزرگ یا شهر فرشته، برای اینکه رام بمعنی شاد و خرم و خدای بزرگ و نام فرشته نیز باشد و گرد بمعنی شهر است. از مناطق سردسیر فارس در جانب شمال شیراز است، درازای آن از قریۀ حسن آباد تا قریۀ پیروان هشت فرسنگ و پهنای آن از اسفندران تا نگارستان چهار فرسنگ میباشد. این منطقه محدود است از جانب مشرق ببلوک مرودشت و از شمال به بلوک مائین و ابرج و ازمغرب ببلوک کام فیروز و بیضا و از سمت جنوب ب حومه شیراز. هوای این بلوک از سردی مایل باعتدال، کشت و زرعش گندم و جو دیمی و فاریابی و برنج و پنبه و کنجد میباشد. آبش از رود خانه کام فیروز است که چون ازین بلوک بگذرد آنرا کر گویند. در زمان قدیم در جانب سرگاه این بندی بر این رودخانه بسته بودند بعد از خرابی آن امیر جلال الدین اتابک چاولی که از امرای دولت سلطان الب ارسلان سلجوقی است در حدود سال پانصدواند این بندرا تعمیر لایق کرد و در زمان سلاطین آل مظفر دوباره تعمیر گردید و در زمان سلاطین صفویه باز این بند را مرمت کردند و اکنون شالوده و بنیان آن باقیست و دیوارهایش افتاده و بنیانش بیفایده مانده است و ضابط این ملوک هرساله وجهی از ملاک و چندین هزار عمله از رعایای رامجرد گرفته در اول بهار رودخانه را بپایه های چوبی که آنها را خرپایه گویند در نهر اعظم و از نهر اعظم بجدولهای دهات قسمت کند و در بیشتر سالها در فصل تابستان و گاهی در میان بهار این خرپایه ها از بی استحکامی یا تقلب مباشر شکسته آب از نهر اعظم بریده تمام محصول شتوی و صیفی این بلوک ضایع گردد و باین سبب در این بلوک بساتین نباشد و قصبه و ضابطنشین این بلوک گاهی قریۀ زرگران و گاهی قریۀ آباده رامجرد و بعد چشنیان بوده است که در چهار فرسنگی شمال شیراز است و این بلوک مشتمل بر سی وهفت ده آباد است. (از فارسنامۀناصری). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 و فارسنامۀ ابن البلخی ص 126 و 128 و 151 و تاریخ سیستان ص 230 و نزهه القلوب ج 3 ص 120 و 123 و 124 و 219 شود
قریه ای است از قراء فارس که عبدالله بن معمر در جنگ با عبدالله بن عامر در آنجا کشته شده و در یکی از باغهای آن بخاک سپرده شده است. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از دهستان رامجرد بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 73هزارگزی جنوب خاوری اردکان. این ده در جلگه قرار گرفته و آب وهوای آن معتدل و مالاریایی است. جمعیت ده 225 تن میباشد. آب آن از رود کر تأمین میشود و محصولات عمده آن غلات، برنج و چغندر، و شغل اهالی کشاورزی است. راه فرعی به راه اتومبیل رو کامفیروز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابوالمظفر ابراهیم بن ابی ابراهیم ادیب، وی از ابویعقوب یوسف بن عاصم روایت کند و المعی کاجغری از او سماع دارد. (انساب سمعانی ورق 470 الف)
عبدالغافر بن حسین المعی. وی از ابواسحاق ابراهیم بن یوسف کاجغری و گروهی دیگر روایت دارد. (ایضاً انساب سمعانی ورق 470 الف و ب)
ابواسحاق ابراهیم بن یوسف البهری. وی از ابوالطیب طاهر بن حسین روایت دارد و المعی از او روایت کند. (انساب سمعانی ورق 470 الف)
ابوموسی الیاس بن عبدالله المؤذن. وی از محمد بن یحیی بن سراقه حدیث کند والمعی از او سماع دارد. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
ابوالفضل ادریس بن فلوح الحاج، وی از محمد بن عبدالله بن حسین روایت کند والمعی ازو روایت دارد. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
ابوصابر ایوب بن ملال فقیه. وی از ابوالحرب محمد بن خلف روایت کند و المعی از او روایت دارد. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
ابواسحاق ابراهیم بن یوسف البارانی. وی از ابوالحسن علی بن ابراهیم ادیب کاجری حدیث کند. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
لقب جد اسحاق بن ابراهیم بن کامجر المروزی الکامجری معروف به اسحاق بن ابی اسرائیل و لقب پسر او محمد بن اسحاق بن ابراهیم بن کامجرالکامجری است که ساکن بغداد بودو در 239 ه. ق. وفات یافت. (لباب الانساب ج 2 ص 23)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
منسوب به کاجر. رجوع به کاجر شود
لغت نامه دهخدا
(کامْ وَ)
حالت و چگونگی کامور. کامیابی، نیکنامی و معروفی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کامران، (آنندراج)، کامروا، کامیاب، برمراد و آرزو رسیده، طالب آمال و امانی:
اگر دادده باشی ای نامجوی
شوی بر همه آرزو کامجوی،
فردوسی،
امیران کامران، دلیران کامجوی
هزبران تیزچنگ، سواران کامکار،
فرخی،
شاد بادی بر هواها کامران و کامگار
شاه باشی بر زمانه کامجوی و کامران،
فرخی،
گرت غم نماید تو شو کامجوی
می آتش کن و غم بسوزان بر اوی،
اسدی،
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را،
سعدی،
رجوع به کامجو شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان آتش بیک است که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و 263 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ را)
اجراناشده. ناگزارده
لغت نامه دهخدا
(جَ ری ی)
ابومحمد عبدالرحمن بن لیث بن نصر بن یوسف بن ابراهیم بن ثابت. وی از پدر خود محمد بن ابی طالب بن زکریا وعبدالمؤمن بن خلق که هر دو نسفی هستند روایت دارد وابوجعفر عبدالملک ابن عبدالله الخزاعی الهروی و غیره از او روایت کرده اند. (انساب سمعانی ورق 470 الف)
لغت نامه دهخدا
کاپوری سپیده سپید، کاپور فروش، بابونه از گیاهان منسوب به کافور: هر چیز بسیار سپید و صاف: (در زمستان جامه کافوری میپوشد تا سردی نیفزاید) (نظامی قاری 169) یا شمعلک کافوری. شمعی که از موم سپید سازند، فروشنده کافور
فرهنگ لغت هوشیار
ناآزموده آزموده نشده تجربه ناشده، غیرمجرب بی اثر، ناشی نا آزموده مقابل مجرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجزی
تصویر نامجزی
بهم آمیخته، مخلوط، جدا نا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامجوی
تصویر نامجوی
کسی که طالب آوازه و شهرت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسری
تصویر نامسری
بی واگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کلنجر. از مردم کلنجر اهل کلنجر، نوعی انگور سیاه و شیرین که در هرات بعمل میاید (و شاید اصل آن از کلنجر بود) : و از آن (انگور هرات) دو نوع است که در هیچ ناحیت ربع مسکون یافته نشود: یکی پرنیان و دوم کلنجری تنک پوست خرد تکس بسیار آب گویی که در او اجزاء ارضی نیست از کلنجری خوشه ای پنج من و هر دانه ای پنج در مسنگ بیاید سیاه چون قیر و شیرین چون شکر و ازش بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که دروست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشمیری
تصویر کشمیری
منسوب به کشمیر. از مردم کشمیر اهل کشمیر: (بشعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی)، (حافظ)، ساخته کشمیر: شال کشمیری
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از لاتینی کامبریایی اولین دوره از ادوار پنجگانه دوران اول زمین شناسی که ته نشست هایش قدیمی ترین طبقات این دوران را تشکیل میدهد و رسوباتش بشتر از جنس شیست و کوآرتزیت آهک و دج (ماسه سنگ) میباشد که با فسیلهای فرامی نی فرها و اسفنجها و مرجانها و تری لوبیت ها مشخص است. وجه تسمیه این دوره بمناسبت نام قدیمی سرزمین گال (قسمتی از جزیره بریتانیا کبیر) که بنام کامبریا موسوم بوده میباشد. ته نشست های این دوره اول دفعه در سال 1835 میدی وسیله سد گویک انگلیسی شناخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامجویی
تصویر کامجویی
جستن آرزو های دل طلب تمتع و عیش و و عشرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامکاری
تصویر کامکاری
کامروا یی کامرا نی، توفیق موفقیت: (همه مهتران را بدان جا نگاشت نگر تا چنین کامکاری که داشت ک) (دقیقی. گشتاسب نامه برگزیده شعر م. معین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاموری
تصویر کاموری
کامیابی کامرا نی، توفیق فیروز مندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشغری
تصویر کاشغری
منسوب به کاشغر: (ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری شکنج تو علم پر نیان شوشتری) (عنصری)، پدید آمده در کاشغر محصول کاشغر: سرو کاشغری مشک کاشغری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارجوی
تصویر کارجوی
جویای کار، بیکاری که کار طلبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجغری
تصویر کاجغری
منسوب به کاجغر اهل کاجغر کاشغری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامبرین
تصویر کامبرین
((بِ یَ))
اولین دوره از ادوار پنجگانه دوران اول زمین شناسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاربری
تصویر کاربری
آکتیویته
فرهنگ واژه فارسی سره