جدول جو
جدول جو

معنی کامبر - جستجوی لغت در جدول جو

کامبر(بِ)
روبر. آهنگساز فرانسوی (1677-1628 میلادی). در پاریس بدنیا آمد. یکی از مؤسسین اپرای جدید فرانسه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاربر
تصویر کاربر
آنکه وسیله یا دستگاهی را به کار می برد، ویژگی آنچه وقت و انرژی زیاد مصرف می کند، دارای توانایی برای انجام کار در کمترین زمان ممکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب، آنکه به مراد و مقصود خود رسیده، موفق، خوشبخت، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
دوران پیش از دوران اول زمین شناسی که به واسطۀ تشکیل قدیمی ترین سنگ ها مشخص می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامبرین
تصویر کامبرین
دورۀ اول از دوران پالئوزوئیک
فرهنگ فارسی عمید
(کَ تَ بَ)
کتنبر. کتنبل. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتنبل شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مرکز کامبره. ناحیۀ قدیمی از فرانسه، مطابق عهدنامۀ 1678 میلادی که بین فرانسه و هلند منعقد شد جزو قلمرو فرانسه گردید
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شهری به اسپانیا واقع در 19هزارگزی ترگونه. (الحلل السندسیه ج 2 ص 270)
لغت نامه دهخدا
مرکز بخش در پاد کاله در ناحیۀ بتن، 680 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بزرگ. یقال توارثوا کابراً عن کابر، ای کبیراً عن کبیر فی العز و الشرف. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به کابراً عن کابر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 21 هزارگزی تربت حیدریه و 8 هزارگزی باختر شوسۀ عمومی تربت حیدریه به رشخوار. در جلگه قرار گرفته و هوایش معتدل و دارای 20 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و پنبه و شغل مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، طرفدار سیاستی که مبتنی بر بسط نفوذ و قدرت اقتصادی و سیاسی کشور خویش بر کشورهای دیگر است. رجوع به امپریالیسم شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نوعی از ماهی آزاد که بواسطۀ دهان کوچکش از دیگر انواع تشخیص داده میشود و در آبهای شیرین زندگی میکند. (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
پیر. ژنرال فرانسوی. در سن سباستین بدنیا آمد (1842- 1770 میلادی). وی در جنگ واترلو مقاومت بی نظیری از خود نشان داد و بالاخره به محاصره افتاد و تسلیم شد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آن ترزمارکیزدو. نویسندۀ کتبی در امر تعلیم و تربیت. مولد پاریس. (1647-1733 میلادی). خانه وی محفل مشهور ادبی بود
ژان. وکیل پارلمان انگلیسی و ماژور ژنرال و لیوتنان کرمول. وی سرانجام علیه پارلمان قیام کرد. (1619-1683م.)
ژان هانری. فیلسوف وریاضی دان فرانسوی. مولد مول هوز. (1777-1728 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
پتروس. عالم تشریح و طبیعی دان هلندی (1722- 1789 میلادی). وی نخستین کسی است که درجۀ هوش را از روی گشادی و تنگی زاویۀ چهره ای تعیین کرده است
لغت نامه دهخدا
کافور، ماده ای است که از درخت کافور گرفته میشود و برای تقویت قلب و مراکز عصبی به کار میرود، بطور طبیعی از چین و ژاپن و فورمز بدست می آید واز آن در نگهداری منسوجات استفاده میشود و مصرف دارویی هم دارد، امروزه کافور مصنوعی را از جوهر تربانتین درست میکنند، رجوع به کافور در این لغت نامه شود، و رجوع به ص 160 کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
لقب جد اسحاق بن ابراهیم بن کامجر المروزی الکامجری معروف به اسحاق بن ابی اسرائیل و لقب پسر او محمد بن اسحاق بن ابراهیم بن کامجرالکامجری است که ساکن بغداد بودو در 239 ه. ق. وفات یافت. (لباب الانساب ج 2 ص 23)
لغت نامه دهخدا
آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند. احوذی. (منتهی الارب). قضی. ماضی فی الامور، برهم زن کار. (آنندراج) :
از دو کونم قطع سودا کرد و در خونم نشاند
هست تیغ غمزهایت کاربر هم کارساز.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مخفف کامگار. (غیاث) (آنندراج). رجوع به کامگار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای است از فرانسه و بلژیک که از ایالت ایسن سرچشمه گرفته پس از آنکه لاندرسی و مبوژ را مشروب میکند به رودخانه مز در نامور می پیوندد، طول این رودخانه 190 کیلومتر است، محل پیروزی انگلیسیها بر آلمانی ها در نوامبر 1918 میلادی است
لغت نامه دهخدا
(تُ رِ)
صلح، نام عهدنامۀ صلح (3 آوریل 1559) که پس از شش جنگ که بین خاندان فرانسه و اطریش درگرفت برقرار شد.
آلبرماله نویسد: بموجب معاهدۀ مذکور که پادشاه اسپانیا و فرانسه و انگلیس و امپراطور آلمان در آن شرکت جستند شاه فرانسه (هانری دویم) از ادعای خود که بر ایطالیا داشت چشم پوشید و دیگر جز قلعه ای چند در دامنۀ کوههای آلپ چیزی را مالک نبود ولیکن در قسمت شمال سه شهر مس و تول و وردن را برای خود نگاهداشت. انگلیسیها نیز بندر کاله را به او واگذاشتد. اما پادشاه اسپانیا هم در عوض ناپل و میلان را بتصرف خویش درآورد و جانشینان وی آن دو ناحیه را صدو پنجاه سال در دست داشتند و هم بموجب صلح کاتوکامبرزی برای بقای صلح و آشتی فیلیپ دویم دختر هانری دویم را بزنی گرفت و هنگام عروسی در پاریس بساط عیش و سرور بسیار چیده شد و در جشنی ازجشن های نظامی که هانری هم در آن شرکت داشت نیزۀ حریفش شکست و یک پاره چوب بچشمش خورد و شاه فرانسه چندروز بعد از این جراحت که یافت درگذشت. (تاریخ قرون جدید تألیف آلبرماله ترجمه سید فخرالدین شادمان ص 93- 94)
لغت نامه دهخدا
(کامْ وَ)
کامیاب و فیروزمند. بهره مند و بختیار. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). کامیاب. کامروا. (شعوری ج 2 ص 238) :
بسکه با لطف و کرم شد نامور
در جهان نبود نظیرش کامور.
میرنظمی (از آنندراج).
در فرهنگ ناظم الاطباء معنی موافق آرزو، بر حسب میل نیز دارد، اما ظاهراً استوار نیست و کاموری باید بدین معنی باشد. رجوع بکاموری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کابر
تصویر کابر
بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از لاتینی کامبریایی اولین دوره از ادوار پنجگانه دوران اول زمین شناسی که ته نشست هایش قدیمی ترین طبقات این دوران را تشکیل میدهد و رسوباتش بشتر از جنس شیست و کوآرتزیت آهک و دج (ماسه سنگ) میباشد که با فسیلهای فرامی نی فرها و اسفنجها و مرجانها و تری لوبیت ها مشخص است. وجه تسمیه این دوره بمناسبت نام قدیمی سرزمین گال (قسمتی از جزیره بریتانیا کبیر) که بنام کامبریا موسوم بوده میباشد. ته نشست های این دوره اول دفعه در سال 1835 میدی وسیله سد گویک انگلیسی شناخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
دیرین نهشت کاربرد واژه کامبریایی از سوی عبد الکریم قریب رواتر است زیرا که واژه کامبرین از نام لاتینی سرزمین گال که کامبریا است بر گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتمبر
تصویر کتمبر
تنبل و شکم پرست
فرهنگ لغت هوشیار
کافور، ماده ایست که از درخت کافور گرفته می شود و برای تقویت قلب و مراکز عصبی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب کامران، موفق فیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکامبرین
تصویر پرکامبرین
اولین قسمت از دوران زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربر
تصویر کاربر
آنکه زود امور را فیصل کند و کاری را بانجام رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامبرین
تصویر کامبرین
((بِ یَ))
اولین دوره از ادوار پنجگانه دوران اول زمین شناسی
فرهنگ فارسی معین
کاردان، لایق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بزی که برای نخستین باز زاییده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی