شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مِثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
کامیابی، کامروایی، غلبه، پیروزی، خوشبختی، شوکت، پیشرفت، مقابل ناکامی، رجوع به کامگار شود: در کامگاری به گنج اندر است ره گنج جستن به رنج اندر است، ابوشکور، ز پیروزی چین چو سر برفراخت همه کامگاری زیزدان شناخت، فردوسی، کنیزک که او را رهانیده بود بدان کامگاری رسانیده بود، فردوسی، سپه بر هم افتاد و چندی بمرد همان بخت بد کامگاری ببرد، فردوسی، چه بر کام دل کامگاری بود چه بر آرزو تن بخواری بود، فردوسی، عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی قرین کامگاری باش ویار دولت برنا، فرخی، چو تو کامگاری نیاورد گردون ندیده ست گیتی چو تو بردباری ور از کینه دل را به جوش اندر آری کجا بردباری کند کامگاری، عنصری (دیوان خطی)، بنگر که پس از نیستی چگونه با جاه شدستی و کامگاری، ناصرخسرو، اسباب کامگاری و کامرانی مهیا شد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 258)، ایشان مرا تجارب کردند بی محابا دیدند قدرت من، دیدند کامگاری، منوچهری، سلطان عرب به کامگاری قارون عجم به مالداری، نظامی، ای مهر نگین تاجداری خاتون سرای کامگاری، نظامی، نه باغ و نه بزم شهریاری نه رود، نه می، نه کامگاری، نظامی، و هر گاه که این دو طرف بواجبی رعایت یافت کمال کامگاری حاصل آید، (کلیله و دمنه)، و عنان کامگاری و زمام جهانداری به عدل و رحمت ملکانه سپرده، (کلیله و دمنه)، عیش و عشرت و ناز و تنعم: همه ساله نباشد کامگاری گهی باشد عزیزی، گاه خواری، نظامی، ، پیروزی، غلبه، فایق آمدن: پناهنده را یاد کرد از نخست نیت کرد بر کامگاری درست، نظامی
کامیابی، کامروایی، غلبه، پیروزی، خوشبختی، شوکت، پیشرفت، مقابل ناکامی، رجوع به کامگار شود: در کامگاری به گنج اندر است ره گنج جستن به رنج اندر است، ابوشکور، ز پیروزی چین چو سر برفراخت همه کامگاری زیزدان شناخت، فردوسی، کنیزک که او را رهانیده بود بدان کامگاری رسانیده بود، فردوسی، سپه بر هم افتاد و چندی بمرد همان بخت بد کامگاری ببرد، فردوسی، چه بر کام دل کامگاری بود چه بر آرزو تن بخواری بود، فردوسی، عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی قرین کامگاری باش ویار دولت برنا، فرخی، چو تو کامگاری نیاورد گردون ندیده ست گیتی چو تو بردباری ور از کینه دل را به جوش اندر آری کجا بردباری کند کامگاری، عنصری (دیوان خطی)، بنگر که پس از نیستی چگونه با جاه شدستی و کامگاری، ناصرخسرو، اسباب کامگاری و کامرانی مهیا شد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 258)، ایشان مرا تجارب کردند بی محابا دیدند قدرت من، دیدند کامگاری، منوچهری، سلطان عرب به کامگاری قارون عجم به مالداری، نظامی، ای مهر نگین تاجداری خاتون سرای کامگاری، نظامی، نه باغ و نه بزم شهریاری نه رود، نه می، نه کامگاری، نظامی، و هر گاه که این دو طرف بواجبی رعایت یافت کمال کامگاری حاصل آید، (کلیله و دمنه)، و عنان کامگاری و زمام جهانداری به عدل و رحمت ملکانه سپرده، (کلیله و دمنه)، عیش و عشرت و ناز و تنعم: همه ساله نباشد کامگاری گهی باشد عزیزی، گاه خواری، نظامی، ، پیروزی، غلبه، فایق آمدن: پناهنده را یاد کرد از نخست نیت کرد بر کامگاری درست، نظامی
اجرای کار، عاملی ماموریت، یاری معاونت در اجرای امری: (ای پهلوان دانیم که (بسیار) از جوانمردان در آن کوچه هلاک شدند و سمک بود که ما را کار گزاری میکرد. ) (سمک عیار 121: 1)، شغل و مقام کار گزار توضیح در عهد قاجاریه بدین معنی غالبا} کار گذاری {مینوشتند، بنگاهی که معاملات مردم را از خرید و فروش خانه ملک اتومبیل و غیره یا تهیه خدمتگزار و غیره بعهده گیرد و ازین بابت حقی ستاند
اجرای کار، عاملی ماموریت، یاری معاونت در اجرای امری: (ای پهلوان دانیم که (بسیار) از جوانمردان در آن کوچه هلاک شدند و سمک بود که ما را کار گزاری میکرد. ) (سمک عیار 121: 1)، شغل و مقام کار گزار توضیح در عهد قاجاریه بدین معنی غالبا} کار گذاری {مینوشتند، بنگاهی که معاملات مردم را از خرید و فروش خانه ملک اتومبیل و غیره یا تهیه خدمتگزار و غیره بعهده گیرد و ازین بابت حقی ستاند
آنچه بعنوان یادگارو یاد بود باشد، هرچیز که بعنوان یادبود وهدیه بکسی دهند، آنچه بر در و دیوارها نویسند یا برتنه درختان کنده کاری کنند. یا یادگاری نوشتن، نوشتن خط و جمله یا شعری بر در و دیار بناها با در دفتر کسی
آنچه بعنوان یادگارو یاد بود باشد، هرچیز که بعنوان یادبود وهدیه بکسی دهند، آنچه بر در و دیوارها نویسند یا برتنه درختان کنده کاری کنند. یا یادگاری نوشتن، نوشتن خط و جمله یا شعری بر در و دیار بناها با در دفتر کسی
آن چه به عنوان یادگار و یادبود باشد، هر چیز که به عنوان یادبود و هدیه به کسی دهند، آن چه بر در و دیوارها نویسند یا بر تنه درختان کنده کاری کنند، نوشتن نوشتن خط وجمله یا شعری بر در و دیوار بناها یا در دفتر کسی
آن چه به عنوان یادگار و یادبود باشد، هر چیز که به عنوان یادبود و هدیه به کسی دهند، آن چه بر در و دیوارها نویسند یا بر تنه درختان کنده کاری کنند، نوشتن نوشتن خط وجمله یا شعری بر در و دیوار بناها یا در دفتر کسی