جدول جو
جدول جو

معنی کالچم - جستجوی لغت در جدول جو

کالچم
چارق، پای پوش چرمی که از رو آن را با بندی می بندند و جنس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالم
تصویر کالم
بیوه، زن شوهرمرده، غیر دوشیزه
فرهنگ فارسی عمید
نام محلی است در جزیره سامس، پس از آن یونانیها به طرف سامس راندند و چون به کالام رسیدند در نزدیکی معبد ژون لنگر انداختند و قوای خود را برای جنگ (با پارسیان) آماده کردند، (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 867)
لغت نامه دهخدا
آلکساندر، نقاش و گراوورسازسوئیسی متولد به سال 1810 میلادی و متوفی به سال 1864، وی در ترسیم دورنما زبردستی و مهارت داشته است
لغت نامه دهخدا
(لُ / لَ)
زنی را گویند که شوهرش مرده یا طلاق گرفته باشد. (برهان) (از آنندراج). عوان. ثیب. بیوه:
پای تو از میانه رفت و زنت
ماند کالم که نیز نکند شوی.
منجیک (از فرهنگ اسدی ص 339).
ای جنگی (ختلی ؟) کالم شده بر دست براهیم
مر خواجه ات را خیز بریش اندر کم جوی (کذا) .
منجیک (از فرهنگ اسدی ص 339).
عروس مدح تو بکر آید از سراچۀ طبعم
نه همچو زان دگر شاعران عجوزه و کالم.
ابن یمین.
هرکجا ریدکی بود تکلم
هر کجا کالمی بود خصیم.
طیان.
، ضد باکره یعنی زنی که بکارت او رفته باشد. (غیاث). زن شوی کرده. زنی که دوشیزگی او ربوده شده باشد. کالمه. (آنندراج). و رجوع به کالمه شود
لغت نامه دهخدا
کالمه پارسی است زنی را گویند که شوهرش مرده و پیر بمانده عروس مدح تو بکر آمد از سراچه فکرم نه هم چو زان دگر شاعران عجوزه و کالم (ابن یمین) فرانسوی آرام آسوده فرو نشسته: چون درد یا خشم آسایش خاموشی فرو نشستگی زنی که شوهرش مرده یا طق گرفته باشد بیوه: (پای تو از میانه رفت و زنت ماند کالم که نیز نکند شوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالم
تصویر کالم
((لُ))
بیوه، زن بیوه
فرهنگ فارسی معین
بی شو، بیوه، بی همسر، مطلقه
متضاد: شوهردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع خانقاه پی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین کشت نشده، طویله
فرهنگ گویش مازندرانی
چارق چرمی همراه با پا تاوه ی مورداستفاده ی کارگران و چوپانان
فرهنگ گویش مازندرانی