کالا، برای مثال ور گدا گوید سخن چون زرّ کان / ره نیابد کالۀ او در دکان (مولوی - ۱۳۰) کاسۀ سفالی ویژۀ قضای حاجت بیماران ظرف شرابی که از کدو ساخته می شود
کالا، برای مِثال ور گدا گوید سخن چون زرّ کان / ره نیابد کالۀ او در دکان (مولوی - ۱۳۰) کاسۀ سفالی ویژۀ قضای حاجت بیماران ظرف شرابی که از کدو ساخته می شود
شهر کوچکی است در شمال هندوستان و 15570 تن سکنه دارد، ابنیه و آثار قدیمی و کارخانه های شکر و کاغذسازی دارد، در زمان اکبرشاه شهر بزرگ و آبادی بوده است، (قاموس الاعلام ترکی) : بواسطۀ این نفاق که در میان برادران بهم رسید شیرخان دلیر گشته بکنار گنگ آمد و لشکر به کالپی آورد، (تاریخ شاهی ص 155)
شهر کوچکی است در شمال هندوستان و 15570 تن سکنه دارد، ابنیه و آثار قدیمی و کارخانه های شکر و کاغذسازی دارد، در زمان اکبرشاه شهر بزرگ و آبادی بوده است، (قاموس الاعلام ترکی) : بواسطۀ این نفاق که در میان برادران بهم رسید شیرخان دلیر گشته بکنار گنگ آمد و لشکر به کالپی آورد، (تاریخ شاهی ص 155)
بمعنی کالا است که اسباب و متاع باشد. (برهان) (غیاث) (از آنندراج) (شعوری ج 2 ورق 258 ب). اثواب خانه. (شعوری ج 2 ورق 258 ب). حطام. سلعه: یکی کاروان خانه اندر سرای نبد کاله را بر زمین نیز جای. فردوسی. چون آن تخت و آن کالۀ ساده شاه بدست آمدت برنهادی کلاه. فردوسی. وی (احمد عبدالصمد) قصدها کرد در معنی کالۀ وی (احمد حسن) . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). و از گوهرها و کالۀ خانه ها... (التفهیم). حکمت حجت بخوان که حکمت حجت بهتر و خوشتر بسی ز مال و ز کاله. ناصرخسرو. کاله ای که هیچ خلقش ننگرید از خلاقت آن کریم آن را خرید. مولوی. کالۀ معیوب بخریدم بدم شکر کزعیبش بگه واقف شدم. مولوی. گفت هر چه کاله و سیم و زر است آن برد زان هر سه کو کاهلتر است. مولوی. دزد گرچه در شکار کاله است شحنه باخصمانش در دنباله است. مولوی. نوخرانی که رسیدند ببازار کهن کالۀ کاسد ایشان به بهایی نرسید. مولانا (از آنندراج). - امثال: کاله برخرش بنه، یعنی متاعش را به روی خرش بار کن تا بداند کیست. (ناظم الاطباء). رجوع به کالا شود. ، گلولۀ پنبۀ حلاجی کرده. (برهان)، پنبه ای که بجهت رشتن فتیله کرده باشند. کلافۀ رشتۀ خام. (ناظم الاطباء) (برهان)، هر کدو را گویند عموماً. (برهان). هر ظرف عموماً. (آنندراج)، کدوی شراب خصوصاً. (از برهان) (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 259). کدوی می. کدویی که باده در آن کنند. کدوی سیکی. (صحاح الفرس) : بدیدش همانجای بر تخت خویش یکی بالغ و کالۀ می به پیش. اسدی (گرشاسب نامه). کند قرابۀ گردون تهی ز درد شفق شبی که زهره بیادش نشاط کاله کند. انوری. ، ظرفی است سفالین که غربا به خاکستر پر کرده در حالت بیماری بجای ثفل دان پیش خود گذارند. (آنندراج) : کالۀ کون بدوش میگردد همچو حلوافروش میگردد. حکیم شفائی. میدهد کان که در محل دارد کالۀ خویش پر کنداز جو. حکیم شفائی. ، کوزۀ چوبین. (فرهنگ اسدی ص 462)، سود. (ناظم الاطباء)، خربزۀ کوچک و نارسیده باشد. (برهان) (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 258 ب). و آن را کالک نیز نامند. (غیاث) (فرهنگ جهانگیری) .خربزۀ خام بود. (اوبهی)، خیار نارس. (ناظم الاطباء). و رجوع به کالک شود، زمینی که به جهت زراعت کردن آراسته و مهیا ساخته باشند. (برهان). زمینی که برای زراعت تیار ساخته باشند. (آنندراج از غیاث) (از شعوری ج 2 ورق 259). قطعه ای از مزرعه یا صیفی کاری: یک کاله خربزه
بمعنی کالا است که اسباب و متاع باشد. (برهان) (غیاث) (از آنندراج) (شعوری ج 2 ورق 258 ب). اثواب خانه. (شعوری ج 2 ورق 258 ب). حطام. سلعه: یکی کاروان خانه اندر سرای نبد کاله را بر زمین نیز جای. فردوسی. چون آن تخت و آن کالۀ ساده شاه بدست آمدت برنهادی کلاه. فردوسی. وی (احمد عبدالصمد) قصدها کرد در معنی کالۀ وی (احمد حسن) . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). و از گوهرها و کالۀ خانه ها... (التفهیم). حکمت حجت بخوان که حکمت حجت بهتر و خوشتر بسی ز مال و ز کاله. ناصرخسرو. کاله ای که هیچ خلقش ننگرید از خلاقت آن کریم آن را خرید. مولوی. کالۀ معیوب بخریدم بدم شکر کزعیبش بگه واقف شدم. مولوی. گفت هر چه کاله و سیم و زر است آن برد زان هر سه کو کاهلتر است. مولوی. دزد گرچه در شکار کاله است شحنه باخصمانش در دنباله است. مولوی. نوخرانی که رسیدند ببازار کهن کالۀ کاسد ایشان به بهایی نرسید. مولانا (از آنندراج). - امثال: کاله برخرش بنه، یعنی متاعش را به روی خرش بار کن تا بداند کیست. (ناظم الاطباء). رجوع به کالا شود. ، گلولۀ پنبۀ حلاجی کرده. (برهان)، پنبه ای که بجهت رشتن فتیله کرده باشند. کلافۀ رشتۀ خام. (ناظم الاطباء) (برهان)، هر کدو را گویند عموماً. (برهان). هر ظرف عموماً. (آنندراج)، کدوی شراب خصوصاً. (از برهان) (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 259). کدوی می. کدویی که باده در آن کنند. کدوی سیکی. (صحاح الفرس) : بدیدش همانجای بر تخت خویش یکی بالغ و کالۀ می به پیش. اسدی (گرشاسب نامه). کند قرابۀ گردون تهی ز درد شفق شبی که زهره بیادش نشاط کاله کند. انوری. ، ظرفی است سفالین که غربا به خاکستر پر کرده در حالت بیماری بجای ثفل دان پیش خود گذارند. (آنندراج) : کالۀ کون بدوش میگردد همچو حلوافروش میگردد. حکیم شفائی. میدهد کان که در محل دارد کالۀ خویش پر کنداز جو. حکیم شفائی. ، کوزۀ چوبین. (فرهنگ اسدی ص 462)، سود. (ناظم الاطباء)، خربزۀ کوچک و نارسیده باشد. (برهان) (آنندراج) (از شعوری ج 2 ورق 258 ب). و آن را کالک نیز نامند. (غیاث) (فرهنگ جهانگیری) .خربزۀ خام بود. (اوبهی)، خیار نارس. (ناظم الاطباء). و رجوع به کالک شود، زمینی که به جهت زراعت کردن آراسته و مهیا ساخته باشند. (برهان). زمینی که برای زراعت تیار ساخته باشند. (آنندراج از غیاث) (از شعوری ج 2 ورق 259). قطعه ای از مزرعه یا صیفی کاری: یک کاله خربزه
شهر ساحلی فرانسه حاکم نشین پادکاله در ایالت بولونی که 50048 تن سکنه دارد. کاله در سال 1347 میلادی پس از مقاومتی سخت به دست انگلیسیان افتاد ولی فداکاری استاش دو سن پیر و پنج بورژوای دیگر که متوسل به ادوارد سوم شدند سبب شد که شهر نجات یافت تا در سال 1558 میلادی دوباره به دست انگلیسیان افتاد و در سال 1914 آلمانها خسارت زیادی به آنجا وارد کردند. در جنگ دوم جهانی یکی از نقاطی بود که آلمانها در آنجا به سال 1945 تا آخرین حد در برابر متفقین مقاومت کردند
شهر ساحلی فرانسه حاکم نشین پادُکاله در ایالت بولونْی که 50048 تن سکنه دارد. کاله در سال 1347 میلادی پس از مقاومتی سخت به دست انگلیسیان افتاد ولی فداکاری استاش دو سن پیر و پنج بورژوای دیگر که متوسل به ادوارد سوم شدند سبب شد که شهر نجات یافت تا در سال 1558 میلادی دوباره به دست انگلیسیان افتاد و در سال 1914 آلمانها خسارت زیادی به آنجا وارد کردند. در جنگ دوم جهانی یکی از نقاطی بود که آلمانها در آنجا به سال 1945 تا آخرین حد در برابر متفقین مقاومت کردند
کالم. (آنندراج). زن بیوه. زن شوی مرده، زن که دوشیزگی او ربوده باشند: عنین که وصالی پس سالیش نبودی با کالمۀ پیر بصد حیله و دستان امروز بدان حد بودش زور که یکشب صد بکر کند حامله از قوت حمدان. ملامظهر (از آنندراج). رجوع به کالم شود
کالم. (آنندراج). زن بیوه. زن شوی مرده، زن که دوشیزگی او ربوده باشند: عنین که وصالی پس سالیش نبودی با کالمۀ پیر بصد حیله و دستان امروز بدان حد بودش زور که یکشب صد بکر کند حامله از قوت حمدان. ملامظهر (از آنندراج). رجوع به کالم شود
کالح (توریه) پایتخت قدیم آسور: کن نینک معارف پرور پس از انتشار کتاب آثار نینوا در پنج جلد توسط فرانسویان در تپه نمرود محل کالاه یا کالح توریه پایتخت قدیم آسور به حفریات پرداخت و قصر آسوربانی پال پادشاه آسور و حجاری های برجستۀ بسیار کشف کرد، (ایران باستان ج 1 ص 52)، در کتاب قاموس مقدس آورده است: شهری است از شهرهای قدیم آشور که نمرود آن را بنا نهاد، گویند: که مدت زمانی شهر مذکور پایتخت مملکت معظم آشور بود، بعضی بر آنند که موقعش در نزد قلعه شرغاطدر کنار دجله بمسافت چهل میل به جنوب نمرود جائی که فعلاً خراب و محیطش سه میل میباشد واقع بوده است و برخی بر آنند که همان نمرود است و در آنجا علامت دیوارمربعی را که آثار برجها و دروازه ها و قصرها در آن دیده میشود یافته اند و برج نمرود نیز از جملۀ آنها است که ارتفاعش 140 قدم است، (از قاموس کتاب مقدس)
کالح (توریه) پایتخت قدیم آسور: کن نینک معارف پرور پس از انتشار کتاب آثار نینوا در پنج جلد توسط فرانسویان در تپه نمرود محل کالاه یا کالح توریه پایتخت قدیم آسور به حفریات پرداخت و قصر آسوربانی پال پادشاه آسور و حجاری های برجستۀ بسیار کشف کرد، (ایران باستان ج 1 ص 52)، در کتاب قاموس مقدس آورده است: شهری است از شهرهای قدیم آشور که نمرود آن را بنا نهاد، گویند: که مدت زمانی شهر مذکور پایتخت مملکت معظم آشور بود، بعضی بر آنند که موقعش در نزد قلعه شرغاطدر کنار دجله بمسافت چهل میل به جنوب نمرود جائی که فعلاً خراب و محیطش سه میل میباشد واقع بوده است و برخی بر آنند که همان نمرود است و در آنجا علامت دیوارمربعی را که آثار برجها و دروازه ها و قصرها در آن دیده میشود یافته اند و برج نمرود نیز از جملۀ آنها است که ارتفاعش 140 قدم است، (از قاموس کتاب مقدس)
توله، توله ی برخی جانوران، کهنه، حلقه ها و پولک هایی که به گردن آویزند، نوک پستان گاو و گوسفند، زمین کشت نشده، زمین پر از درختچه و غیرقابل کشت حاشیه ی جنگل.، سر در گم، کلافه
توله، توله ی برخی جانوران، کهنه، حلقه ها و پولک هایی که به گردن آویزند، نوک پستان گاو و گوسفند، زمین کشت نشده، زمین پر از درختچه و غیرقابل کشت حاشیه ی جنگل.، سر در گم، کلافه