جدول جو
جدول جو

معنی کالوادس - جستجوی لغت در جدول جو

کالوادس
(کالْ دُ)
رشته ای است از تخته سنگهای بزرگ در دریای مانش به طرف ساحل نرماندی در انتهای خلیج کالوادس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالوس
تصویر کالوس
ابله، نادان، برای مثال ملول مردم کالوس بی محل باشد / مکن نگارا، این خوی و طبع را بگذار (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالباس
تصویر کالباس
مخلوطی از گوشت، ادویه و مواد دیگر که داخل پوششی قرار می دهند
فرهنگ فارسی عمید
(سالْ دُ)
شهری است از برزیل حاکم نشین ایالت باهیا که دارای 389400 تن سکنه است. مرکز امور صنعتی است
لغت نامه دهخدا
(کال لا)
پسر هارپالوس سردار تسالی. وی در جنگهای اسکندر مقدونی با دارای کیانی به حکومت ولایات مفتوحه منصوب میشده است. (ایران باستان ج 2 ص 1243، 1246، 1247، 1260 و ج 3 ص 2024)
لغت نامه دهخدا
ژان، تاجری تولوزی، وی به سال 1698 متولد شد، او باشتباه متهم بقتل فرزندش که مانع مرتد شدن وی بوسیلۀ پروتسانها بود گردید و به سال 1762 بحکم مجلس ملی با چرخ مخصوص اعدام کشته شد ولی در 1765 بیگناهی او بر اثر خطابۀ مؤثر و مهیج ولتر به اثبات رسید و نسبت به وی اعادۀ حیثیت گردید
لغت نامه دهخدا
مردم خربط، (فرهنگ اسدی)، نادان و ابله و بی عقل و احمق باشد، (برهان) (از آنندراج)، کودن، بی خرد:
ملول مردم، کالوس بی محل باشد
مکن نگارا! این خوی و طبع را بگذار،
ابوالمؤید بلخی (فرهنگ اسدی ص 194)،
بزرگی ار طلبد خصم شاه داند عقل
که سروری و بزرگی نیاید از کالوس،
شمس فخری،
اما گمان من این است که کالوس در بیت ابوالمؤید مرادف ملول و بی نشاط و خوارکار باشد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ الود، بمعنی آنکه به عدل نگراید و سرکش باشد و نیز بمعنی گردن ستبر. (از اقرب الموارد). و از همین جمع آمده است ’الواط’ فارسی که در معنی مفرد استعمال میشود. (یادداشت مؤلف). و رجوع به الواط شود
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
شهریست استوار در ’آلمتیو’ از کشور پرتقال که در 265 هزارگزی لیسبن قرار دارد و فاصله آن تا اسپانیا 9 هزار گزاست. سکنۀ آن 14800 تن است. در این شهر آب انبار بزرگی به وسعت 2400 متر مربع از دورۀ عرب بیادگار مانده است. این آب انبار راه آب بسیار زیبا و ظریفی دارد که اکنون نیز آباد است. زیتون و انگور در آنجا فراوان بدست می آید. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام شهری است که تولد شاکمونی که به اعتقاد کفرۀ هند پیغمبر صاحب کتاب است آنجا باشد. (برهان). نام شهری بوده از هندوستان که شاکمونی که گروهی از اهالی هندوستان او را پیغمبر دانسته اند از آنجاست. (آنندراج). نام شهری که تولد شت شاکمونی که پیغمبر هندوان باشد در آنجا شده. (ناظم الاطباء). تحقیق آن است که این لفظ کتابی هندی است و در اصل ’کیلاس’ به وزن وسواس است و به شین معجمه نیز صحیح است، و آن نام کوهی است عظیم و به اعتقاد یک فرقه از هندوان مسکن ’مهادیو’ نام شخصی است که موکل است بر فنای عالم، و گاهی از راه تیمن نام شهری نیز کنند لیکن نه بر آن وزن که صاحب برهان گفته، و نیز کاری به شاکمونی ندارد. (فرهنگ نظام ج 5، دیباچه، اغلاط برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
گوشت گاو و چربی خوک و گاهی پره های سیر که پزند و درون روده کنند، جهودانه، عصیب، نقانق، جگرآکنده، سوسیس معادل فرانسۀ آنست
لغت نامه دهخدا
ایتالیایی: جنوا، نام شهری در ایطالیا پایتخت لیگوری، بندری بر ساحل خلیج ژن از فروع دریای مدیترانه، دارای 630000 تن سکنه و آن شهری باشکوه و دارای قصور عالیه و موزه های پرنفایس و بندری تجارتی است و بدانجا کارخانه های صنعتی و کشتی سازی و نساجی و فلزکاری هست و شراب و ابریشم وروغن صادرات آن است. این شهر را در قرون وسطی لیگورها و ژن ها بنا کردند و پایتخت کشور جمهوری ژن که مردم آن در تجارت با مردم ’ونیز’ رقابت میکردند گردید. این بندر در 1684 میلادی بفرمان لوئی چهاردهم پادشاه فرانسه بمباران شد و بسال 1798 پایتخت جمهوری لیگورین گردید و در سال 1805 به امپراطوری فرانسه ملحق گشت
لغت نامه دهخدا
غیبگوی یونانی که با آگاممنون در محاصرۀ شهر تروا همراه بود، وی دستور قربانی کردن ایفیژنی دختر آگاممنون را برای جلب حمایت خدایان صادر کرد، و بتوصیۀ او اسب چوبی معروف را ساختند، چون مپسوس در هنر غیبگویی جای او را گرفت خودکشی کرد
لغت نامه دهخدا
(کالْ)
حصار استواری است بین بادغیس و هرات در میان کوهها. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کاپادوس. قبادوقیا. قبادوقیه. کاپادوکیه. از ساتراپهای (خشثرپاون) ده گانه آسیای صغیر که از شمال به بحر اسود و از مغرب به پالافلاگنی و از مشرق به ارمنستان محدود و شامل ناحیۀ واقعه بین هالیس و فرات بوده، مسقطالرأس استرابن جغرافیادان معروف این ایالت است و آن به دو قسمت کاپادوس کبیر و کاپادوس صغیر تقسیم میشود. رجوع به کاپادوکیه شود
لغت نامه دهخدا
مرغی است کلان جثه که شوات و به تازی حباری گویند، (ناظم الاطباء)، اما در کتب دیگر که در دسترس بود دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(کالْ)
دنی. از اهل فلاندر بلژیک که در سال 1540 میلادی در آنورس به دنیا آمد و در سال 1619 بدرود حیات گفت. وی مؤسس مکتبی است در بولونی. گید، دومینیکن و آلبان از شاگردان این مکتب بودند
لغت نامه دهخدا
از شعرای قدیم هند که در قرن اول یا دوم میلادی میزیسته و منظومه ای به زبان سانسکریت راجع بتاریخ و اساطیر بدو منسوب است که جزو آثار منتخب است و به اغلب زبانهای اروپایی ترجمه و منتشر گردیده است، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
جمع واژۀ کادس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به کادس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
نادان، بی نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
گوشت گاو و چربی خوک (درقدیم) و گاهی پره های سیر که پزند و درون روده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالوس
تصویر کالوس
نادان، ابله
فرهنگ فارسی معین
مخلوطی از گوشت و چربی و حبوبات چرخ کرده و پخته شده که بیشتر به صورت سرد مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
دست شکسته، دست زخمی
فرهنگ گویش مازندرانی