جدول جو
جدول جو

معنی کالازار - جستجوی لغت در جدول جو

کالازار
نام نوعی تب است در هند، (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 90)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
(دخترانه)
برنجزار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارگزار
تصویر کارگزار
انجام دهندۀ کار، کسی که از طرف دیگری کاری را اداره می کند
واسطۀ داد و ستد یا انجام یافتن کاری، مامور دولت یا حکومت، نمایندۀ یک مؤسسه یا شرکت در شهر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالنجار
تصویر کالنجار
کلنجار، بحث، درگیری مثلاً دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود، پرداختن، ور رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زارازار
تصویر زارازار
با حالت زاری، به حالت خواری، زبونی، ضعف و ناتوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج، شالی پایه
فرهنگ فارسی عمید
نام جایی است که قصه خوان آن بسیارگو بود، (آنندراج) :
کسی که گاه ثنا گستری گر (؟) تو بود
نفس درازتر از قصه خوان کالاوان،
آنندراج (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کارابزار. آلات و وسائل کار. ابزار کار، افزار کار
لغت نامه دهخدا
زبان گیلانی است و مشتق از کلمه پهلوی کاریچار، و صورت آن در فارسی امروز کارزار است، (عقدالعلی چ 1311 حاشیۀ 6 ص 68)، رجوع به کارزار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
صورت مخففی ازنام ابوکالیجار حاکم دیلمی فارس و کرمان، در بعض کتب تاریخ کالیجار بصورت کالنجار، و ابوکالیجار بصورت ابوکالنجار نیز ضبط شده است، بروایت ابن اثیر ابوکالیجار در سال 418 ه، ق، به جنگ ابوالفوارس حاکم کرمان رفت ولی شکست خورد و به همان فارس قناعت کرد، پس ازمرگ ابوالفوارس (419) اعاظم و عمال کرمان و سرکردگان سپاه عریضۀ خدمت ابوکالیجار فرستادند، یازده سال کرمان و مکران در تحت فرمان ابوکالیجار بود، رجوع به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 68 و 73 و 78 شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شهری است در اسپانیا دارای 9500 سکنه، و آنجا زادگاه کوین تیلیان خطیب لاتینی زبان قرن اول میلادی است
لغت نامه دهخدا
نام صحرائی (کویری) است به افریقا
لغت نامه دهخدا
از مفردات پزشکی و از گیاهانی است که سرشاخه اش در طب مورد استفاده است، (کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 215)، فوتنج نهری، حبق التمساح، حبق الماء، کلمنتون، نعناع بری، قلمنت، قلمنتون
لغت نامه دهخدا
بحال زاری، زارزار:
موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش
مخالفان تو از تو بویل زارا زار،
حکیم زلالی (از آنندراج)،
و رجوع به زار شود
لغت نامه دهخدا
محمد قرملی از امرای هند. باربک شاه پس از شکست از چوکا به سال 897 ه. ق. پیش او رفته است. رجوع به تاریخ شاهی ص 38 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در 18 هزارگزی خاور گاوبندی و 6هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان دامنه ای، گرمسیر مالاریایی است و 615 تن سکنه دارد، آب آن از چاه و باران تأمین میشود محصولات آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه های آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کالیجار. کارزار. صاحب آنندراج گوید: در فرهنگ جهانگیری کالنجار را بمعنی کارزار نوشته و گفته است که لهجۀ گیلانی است و از این قرار ابوکالنجار یا اباکالنجار کنیتی است عربانه یعنی ابوالحرب و بوحرب نام در میان آنها در صفت امراء بوده. (از آنندراج). رجوع به کارزار و کالیجار شود، برنج زار که شلتوک زار نیز گویند. (از آنندراج) ، به عبارت و به اصطلاح اهل گیل و تبرستان بمعنی صاحب ملک و زمین و زراعت است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ظاهراً کوتاه شدۀ ابوکالنجار و یا به تعبیر صحیحتر ابوکالیجار و آن نام چند نفر از ملک زادگان آل بویه و آل کاکو و ملوک دیلم بوده است. (از آنندراج). رجوع به ابوکالنجار و باکالیجار و ابوحرب شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
عامل. ج، کارگزاران: و کتبه و کارگزاران را امور متفاوت بود بعضی محظوظ و بهرمند و جمعی محروم و مستمند میماندند. (جهانگشای جوینی). بسیار میفرمودند کارگزار روندۀ این راه نیاز و مسکنت و علو همت است. (انیس الطالبین بخاری ص 124). کارگزاران و قاصدان سلاطین روزگار بسیار بگرمینه میگذرند. (انیس الطالبین بخاری ص 154). فرمودند بزرگ صفتی است محبت، کارگزار راه حق همین است. (انیس الطالبین بخاری ص 156) ، شغلی در وزارت خارجۀ قدیم، کسی که کارهای بانک را در شهر دیگری انجام میدهد. و رجوع به کارگذار شود
لغت نامه دهخدا
دارای بالا، بلند، متعالی، باعلو،
قدسنج، قامت سنج، آلت و وسیله ای که بدان اندازۀ قامت اشخاص را به دست آرند و معمولاً عبارت است از عمودی مدرج بدرجاتی که میزان ارتفاع را نشان میدهد و برپایه ای مسطح نهاده شده و آن کس را که خواهند ارتفاع قامتش را اندازه گیرند بر آن سطح قرار دهند و تخته ای را که بر میلۀ عمود نصب و متحرک است تا به انتهای میله بالا برند و پس از قرار گرفتن شخص مورد آزمایش فرود آرند بدان حد که درست بر فرق سر او مماس شود و درجۀ محاذی آن ارتفاع قامت وی را بنماید، رجوع به روان شناسی پرورشی دکتر سیاسی فصل اندازه گیری قد شود
لغت نامه دهخدا
حصار شالامار نام حصاری بوده است در هند غربی، (مجمل التواریخ گلستانه ص 88)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بمعنی مدد خدا. سومین پسر هارون و جانشین او. وفات العازار بقولی 25 سال پس از وفات موسی اتفاق افتاد. (از قاموس کتاب مقدس). و رجوع به همین قاموس شود
نام جنگجو و شجاع معروف که در ’اول تواریخ ایام’ از کتب عهد عتیق برخی ازاعمال او آمده است. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
نام پسر ابی ناداب که مستحفظ تابوت عهد بود پس از آنکه فلسطینیان آن را پس فرستادند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
از سلاطین معروف بابل و فرزند نبوکدنصر، در سال 554 قبل از میلاد به سلطنت بابل رسید، پس از فوت بخت النصر (561 قبل از میلاد) در مدت شش سال سه تن سلطنت کردند، تا سرانجام در حدود 555قبل از میلاد روحانیان بابل شخصی نبونید نام را به تخت نشاندند و چون او نمی توانست به امور مملکتی بپردازد ازاین رو زمام امور را به دست پسرش بالتازار سپردند، نام این شاه در تورات بلتشصّر نوشته شده و برخی بالشزر نوشته اند، در کتاب دانیال باب پنجم شرحی در باب تسخیر بابل بدینسان آمده است: بلتشصر پادشاه، ضیافت عظیمی برای هزار نفر از امرای خود برپاداشت و وقتی که از کیف شراب سرخوش بودفرمود ظروف طلا و نقره راکه جدش نبوکدنصر از اورشلیم به بابل آورده بود بیاورند، تا پادشاه و همسرانش و زوجه ها و متعه هایش از آنها شراب بنوشند، در همان ساعت انگشتهای دست انسانی بیرون آمد، در برابر شمعدان بر گچ دیوار قصر پادشاه خطوطی نوشت و پادشاه کف دست را که می نوشت، دید، آنگاه متغیر شد و گفت منجمان را احضار کنند ولی کسی نتوانست نوشته را بخواند، ... پس دانیال نبی را خواست تا آن را تفسیر کند دانیال گفت تفسیر کلمات ’منامنا ثقیل و فرسین’ اینست که: ’منا، خدا سلطنت تو را شمرده و آنرا به انتها رسانیده، ثقیل، در میزان سنجیده شده و ناقص درآمده، فرس، سلطنت تقسیم گشته و به مادیها و پارسیان رسیده، طولی نکشید که بلتشصر کشته شد، یعنی کورش شهر را گرفت و او در جنگی با سردار کورش کشته شد، تسخیر بابل را در ماه نوامبر 539 قبل از میلاد نوشته اند، (از ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 392)، و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و ذوالقرنین یاکوروش کبیر ترجمه باستانی پاریزی ص 23 و 26 و 27 و 33 و 69 و 71 و کورش کبیر ترجمه دکتر هدایتی شود
لغت نامه دهخدا
نام کرانه ای است در نیجریه واقع بین مصب نیجریه و کامرون
لغت نامه دهخدا
قسمتی از جنوب غربی هندوستان که در حدود 4758000 تن سکنه دارد که یک سوم آن را مسلمانها تشکیل میدهند، مرکز آن کالیکوت است، (از بریتانیکا و لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کالنجار
تصویر کالنجار
کار زار حرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیجار
تصویر کالیجار
کار زار جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگزار
تصویر کارگزار
عامل، انجام دهنده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار زار
تصویر کار زار
کار (جنگ) زار میدان جنگ، جنگ حرب محاربه مقاتله: (دگر گشت خواهد همی روزگار چه نیکوتر از مرگ در کارزار ک) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
کشتزار برنج
فرهنگ لغت هوشیار
بحال زاری: زار زار:) موالیان تو از تو ببانگ نوشانوش مخالفان تو از تو بویل زارازار (زلالی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالزار
تصویر کالزار
کار زار حرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگزار
تصویر کارگزار
((گُ))
عامل، مأمور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شالیزار
تصویر شالیزار
زمینی که در آن برنج کاشته باشند، کشتزار برنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارگزار
تصویر کارگزار
عامل، آژان، مامور
فرهنگ واژه فارسی سره