جدول جو
جدول جو

معنی کالابرگ - جستجوی لغت در جدول جو

کالابرگ((بَ))
کوپن
تصویری از کالابرگ
تصویر کالابرگ
فرهنگ فارسی معین
کالابرگ
کوپن
تصویری از کالابرگ
تصویر کالابرگ
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالیبر
تصویر کالیبر
قطر داخلی لولۀ اسلحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسبرگ
تصویر کاسبرگ
پوشش سبز رنگی مانند برگ که گلبرگ های گل در میان آن قرار دارد، سپال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالار
تصویر کالار
تخته سنگ پهن و نازک
فرهنگ فارسی عمید
ساقه یا نهنجی که گل های کوچک بسیار بر روی آن قرار می گیرند مانند گل آفتابگردان، کاپیتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالابر
تصویر بالابر
آسانسور، اتاقکی در بعضی از ساختمان های چندطبقه که به وسیلۀ برق کار می کند و برای جابجا کردن افراد و حمل بار در طبقات مختلف استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
بارون شارل تئودوردو. کشیش صاحب مرتبه و سیاستمدار آلمانی (1744-1817 میلادی) ، بارون ژان فریدریک هوگودو کمپزیتورو آهنگ ساز معروف (1752-1813 میلادی) ، دوک امریک ژزف دو. نوادۀ دالبرگ آهنگ ساز (1773 -1833)
لغت نامه دهخدا
(ژَ دَ / دِ)
به بالا برنده. حمل کننده بسوی بالا. صعوددهنده. صاعدکننده، اسب پالانی بارکش. (ناظم الاطباء) ، اسب ناورد. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قطعات سبزرنگ خارجی ترین قسمت گل که کاسۀ گل باشد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 177)
لغت نامه دهخدا
بمعنی قطر درونی استوانه، قطر درونی احجام استوانه ای: کالیبر لولۀ تپانچه، کالیبر لولۀ تفنگ و توپ و غیره
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برگ کاه. ساقۀ خشک شده و درهم شکستۀ گندم و جو است. قطعه و ریزه ای از کاه. یک تکه کاه. و از آن به بی مقداری تعبیر کنند مرادف یک هل پوچ:
که در ره چنان دار کارش به برگ
که نبود نیازش به یک کاهبرگ.
اسدی.
بکاهبرگی برگ جهان نخواهم جست
چنانکه نیست به یک جوجهان خریدارم.
خاقانی.
، گاه از آن به زردی رخسار تعبیر کنند:
ز پیریش لاله شده کاهبرگ
ز بس عمرش از وی سته مانده مرگ.
اسدی.
، نیز از آن سبک سنگی و کم وزنی منظور دارند:
مرا کآیم از کاهبرگی ستوه
چه باید گرانبار گشتن چو کوه ؟
نظامی
لغت نامه دهخدا
آب کندی را گویند که بسیار عمیق باشد و از کنار تا کنار او آن مقدار باشد که اسب و آدم نتواند جست، (برهان)، تالاب بزرگ که اسب و آدم از آن نتواند گذرد، تخته سنگ تنگ و نازکی را نیز گویند که بر روی مردروهای زیر حمام و جویهای آب پوشند، (برهان)، سنگ نازک چون آجر که روی جوی را پوشانند، تله (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شارل فرانسوا. نام نقاش فرانسوی متولد در نیم بسال 1819 و متوفی بسال 1901 م
لغت نامه دهخدا
نام کرانه ای است در نیجریه واقع بین مصب نیجریه و کامرون
لغت نامه دهخدا
(رُ)
شهری است در اسپانیا دارای 9500 سکنه، و آنجا زادگاه کوین تیلیان خطیب لاتینی زبان قرن اول میلادی است
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است در جنوب ایتالیا که بوسیلۀ تنگۀ مسین از سیسیل جدا میشود، و 2000000 تن سکنه دارد، کوهستانی و جنگلی و زلزله خیز است و در آن به سال 1783 زلزله ای رخ داد و جهل هزار تن هلاک شدند
لغت نامه دهخدا
(کالْ لِمْ بِ)
ادیب آلمانی. وی در سال 1694 میلادی در هالۀ آلمان بدنیا آمد و در 1760 میلادی درگذشت. وی مؤسس ’ خانه حکمت’ است و از سلیمان اسود دمشقی در تعریب و تألیف مؤلفات خویش به منظور هدایت یهودیان یاری جست
لغت نامه دهخدا
(رِ)
بقولی دیگر ماتیا پرتی پیکرنگار فرسکی ایتالیائی که در تاورنا از ناحیۀکالابر بدنیا آمد. هنرمندپرکاری بود ولی آثارش چندان مورد توجه نبوده است
لغت نامه دهخدا
(اُ بِ)
نام بندری است به دانمارک دارای 43000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
قطعات سبز رنگ خارجی ترین قسمت گل که کاسه گل باشد (گل گلاب. گیاه شناسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیبر
تصویر کالیبر
اندازه، قالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالار
تصویر کالار
آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد، تخته سنگ پهن و نازک، کالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالابر
تصویر بالابر
((بَ))
آسانسور
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
هر یک از قطعه ها یا بخش های کاسه گل که معمولاً سبز و گاه به رنگ های دیگر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالیبر
تصویر کالیبر
((بْ))
قطر دهانه لوله توپ یا تفنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالابر
تصویر بالابر
آسانسور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کالابر
تصویر کالابر
آسانسور حمل اجناس و اشیاء
فرهنگ واژه فارسی سره
آسانسور
فرهنگ واژه مترادف متضاد