معنی کافا - جستجوی لغت در جدول جو

کافا

لغت نامه دهخدا

یافا

(دخترانه)

زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه

فرهنگ نامهای ایرانی

کافر

آنکه پیرو دین توحیدی نیست، بی دین، بی ایمان، کنایه از ظالم، بی رحم، ناسپاس، کفران کننده

فرهنگ فارسی عمید

فافا

نیکو، بدیع، زیبا، خوب، برای مثال تو همی گوی شعر تا فردا / بخشدت خواجه جامۀ فافا (بلجوهر - لغتنامه - فافا)

فرهنگ فارسی عمید

کافی

آنکه یا آنچه شخص را از کسی یا چیزی بی نیاز می سازد، بی نیاز کننده، بسنده، لایق، کارآمد

فرهنگ فارسی عمید

کالا

متاع، مال التجاره، مال، مجموع مهره های شطرنج

فرهنگ فارسی عمید

کافل

پذیرنده، پذیرندۀ تعهد کسی، پذرفتار، ضامن

فرهنگ فارسی عمید

اکفا

کفوها، همسران، همجنسان، جمع واژۀ کفو

فرهنگ فارسی عمید

کاکا

برادر، برادر بزرگ تر، غلام

فرهنگ فارسی عمید

کافان

در حال کافتن، رجوع به کافتن شود

لغت نامه دهخدا

مکافا

(مُ)

مخفف مکافات، نظیر مداوا و مدارا، مخفف مداوات و مدارات:
شه مرا زر داد گوهر دادمش زر را عوض
آن کرامت را مکافا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
بددلی در ره نیکی چه کنی کاهل نیاز
نیک را هم نظر نیک مکافا بینند.
خاقانی.
و رجوع به مکافات شود

لغت نامه دهخدا

اکفا

جمع کفوء همالان همانندان همسران اقران

فرهنگ لغت هوشیار

کالا

اسباب خانه، اثاث، کالای خانه، مال التجاره

فرهنگ لغت هوشیار

کیفا

از لحاظ کیف از نظر چگونگی: این دو کتاب کما و کیفا قابل مقایسه با هم نیستند

فرهنگ لغت هوشیار

کانا

نادان ابله احمق: (خویشتن کانا ساخته بود چیز هایی کرد که مردمان از آن بخندید (ند)،) (تاریخ سیستان)

فرهنگ لغت هوشیار

کافر

ضد مومن، بی دین، بی کتاب، ناگرویده، ناسپاس

فرهنگ لغت هوشیار

کافل

ضامن، پذیرنده

فرهنگ لغت هوشیار

کافه

کافه در فارسی - همگی همه این واژه در تازی دون (منون) است مونث کاف باز دارنده فرانسوی بنکده (از بنک قهوه و کده) سالار سپاه کلا جمعیا: (موجودات کافه آفریده خدایند . { جایی که در آن چای و قهوه و امثال آن صرف کنند قهوه خانه

فرهنگ لغت هوشیار