جدول جو
جدول جو

معنی کاشغری - جستجوی لغت در جدول جو

کاشغری
از مردم کاشغر، برای مثال ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری / شکنج تو علم پرنیان شوشتری (عنصری - ۲۹۸)، تهیه شده در کاشغر مثلاً مشک کاشغری
تصویری از کاشغری
تصویر کاشغری
فرهنگ فارسی عمید
کاشغری(غَ)
کاجغری. (سمعانی). منسوب است به کاشغر. رجوع به کاشغر شود:
گوش تو سوی سماع و دست تو سوی شراب
چشم تو سوی دو رخسار بت کاشغری.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 400).
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری
شکنج تو علم پرنیان شوشتری.
عنصری.
سرای و باغ تو آراسته به سرو بلند
چه سرو غاتفری و چه سرو کاشغری.
عنصری.
چه کنی نقص مشک کاشغری
که غر آخر حروف کاشغر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
کاشغری
منسوب به کاشغر: (ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری شکنج تو علم پر نیان شوشتری) (عنصری)، پدید آمده در کاشغر محصول کاشغر: سرو کاشغری مشک کاشغری
تصویری از کاشغری
تصویر کاشغری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافوری
تصویر کافوری
تهیه شده از کافور، در علم زیست شناسی گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ اسفناج، کنایه از به رنگ کافور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
از مردم کاشان، کاشی، تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
منسوب است به کاجغر. رجوع به کاجغر شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابوالمظفر ابراهیم بن ابی ابراهیم ادیب، وی از ابویعقوب یوسف بن عاصم روایت کند و المعی کاجغری از او سماع دارد. (انساب سمعانی ورق 470 الف)
عبدالغافر بن حسین المعی. وی از ابواسحاق ابراهیم بن یوسف کاجغری و گروهی دیگر روایت دارد. (ایضاً انساب سمعانی ورق 470 الف و ب)
ابواسحاق ابراهیم بن یوسف البهری. وی از ابوالطیب طاهر بن حسین روایت دارد و المعی از او روایت کند. (انساب سمعانی ورق 470 الف)
ابوموسی الیاس بن عبدالله المؤذن. وی از محمد بن یحیی بن سراقه حدیث کند والمعی از او سماع دارد. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
ابوالفضل ادریس بن فلوح الحاج، وی از محمد بن عبدالله بن حسین روایت کند والمعی ازو روایت دارد. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
ابوصابر ایوب بن ملال فقیه. وی از ابوالحرب محمد بن خلف روایت کند و المعی از او روایت دارد. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
ابواسحاق ابراهیم بن یوسف البارانی. وی از ابوالحسن علی بن ابراهیم ادیب کاجری حدیث کند. (انساب سمعانی ورق 470 ب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کاجغر. گاجغر. کاچغر. کاژغر. (آنندراج). از چینیان است و بر سرحدی است میان تبت و خرخیز وچین و یغما و مهتران کاشغر اندر قدیم از خلخ بودندی یا از یغما. (حدود العالم). از بلاد مشرق و از مرزهای مسلمین است. (انساب سمعانی). شهری دارای قری و روستاها که از سمرقند و آن نواحی بدانجا سفر کنند و آنها در وسط بلاد ترک باشند و مردم آن مسلمانند. (معجم البلدان). شهری است از ترکستان منسوب به خوبان و خوش صورتان. (برهان). شهری است از توران در اقلیم پنجم مابین توران و ترکستان چین. (غیاث). شهری است مشهور درماوراءالنهر از ترکستان به بلاد ایغور از اقلیم ششم. گفته اند در قدیم جای عیش و سرور و بزم افراسیاب بوده است و از شهرهای خوب ترکستان محسوب میشده و حسن خیزبوده. در سالی چند از سنوات سابق بر این شهری آباد بوده اکنون مدتی است گذشته که روی در ویرانی نهاده وبه اندازۀ قصبه باقی مانده. (آنندراج). شهری در ایالت شین جیان. و آن به فاراب و بلاساغون نزدیک و در تخوم چین است: عزم درست کرد که به کاشغر بازرود عبدالعزیز بن نوح بن نصر سامانی را بیاورد. (تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 199). این قاضی بوطاهر رحمه الله نامزد شد به رسولی با خواجه بوالقاسم حصیری سلمه الله تا به کاشغر روند بنزدیک قدرخان به ترکستان. (ایضاًص 211). بجای خویش بیارم حدیث این رسولان که چون به کاشغر رسیدند نزدیک قدرخان چه رفت در باب عهد و عقدها و حق عقد محمدی. (ایضاً ص 220). اگر سلطان را میسرشود تاختن و کاشغر سلطان را باشد. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 83). و لشکر به کاشغر و ختن روان کرد و آن را مستخلص گردانید. (ایضاً ج 2 ص 88). تا حدود کاشغر و ختن سلطان را مسلم باشد. (ایضاً ج 2 ص 126).
ترک نزاید چنو به کاشغر اندر
سرو نبالد چنو به کاشمر اندر.
معزی نیشابوری.
به جامع کاشغر درآمدم. (گلستان). سامی بیک مؤلف قاموس الاعلام آرد: نام شهر مرکزی ترکستان شرقی تابع چین است در 170هزارگزی شمال غربی یارکند بر کاشغر دریا (و به نام دیگر قزل صو) تابع رود تاریم و منصب بر یارکند دریا در ارتفاع 1220 گزی، در 39 درجه و27 دقیقه و 8 ثانیۀ عرض شمالی و 73 درجه و 42 دقیقه طول شرقی دیده میشود و موقع آن محاط با دشتهای منبت و حاصل خیز است در بین جبال مرتفعۀ واقعه در میان سه کشور چین، ترکستان و افغانستان یعنی نقطۀ اجتماع و تلاقی و محل ایاب و ذهاب دائمی چندین راه کاروان روواقع است و از این لحاظ چه از نظر تجاری و چه از حیث نظامی و لشکرکشی اهمیت بسیار دارد. و تلال واقعه درگرداگرد آن بصورت استحکامات درآمده است. این شهر به دو قسم منقسم گردیده: اول شهر قدیم و دوم شهر جدید. و از بین آنها رود ’قزل صو’ جاری میگردد و آنها بوسیلۀ پلی بهم پیوسته شده اند. ویرانه های کاشغر قدیم درکنارهای نهر نامبرده دیده میشود این همان قسمتی است که تحت محاصرۀ تیمور لنگ درآمده بود، و دو جامع جلیل سید جلال الدین و سلطان نیز در این جهت جا دارد، و سوری گرداگرد شهر را فرا گرفته دو دروازه و یک پل برخندق دارد، و درب شمالی را صوقپوسی، و درب جنوبی راقوم قپوس، نامند، و طرفین جادۀ واقعۀ بین این دو درب، از دکانها، بازار بزرگی تشکیل میدهد، کاخ یعقوب بک صدراعظم که الیوم عمارت دولتی است و نیز یک کاروانسرای بزرگ از بناهای صدر اعظم مزبور، بزرگترین ابنیۀ کاشغر میباشند، و بقیۀ بناهای شهر عادی و عاری از نظافت و لطافت است، و در 3هزارگزی شمال شهر قدیم مقبرۀ حضرت آفاق در میان باغها و باغچه های پرطراوت و سبز دیده میشود که زیارتگاه مردم میباشد، وی دویست سال قبل وفات یافته و این بنا از ابنیۀ پر تکلف و تصنع و از شاهکارهای صنعت میباشد و نمای آن را با کاشی ها و چینی های سفید و آبی مزین ساخته اند و در صحن آن یک باب خانقاه، یک باب مدرسه و یک باب مسجد نیز مشاهده میشود در سمت مغرب این قسمت قلعه ای مسمی به کلباغ وجود دارد، و شهر جدید بمنزلۀ قلعۀ شهر قدیم میباشد و یک برج بلند دارد و بسوری مرتفع محاط است، و فقط در سمت شمال آن یک دروازه هست در اینجا کاخ یعقوب بک که فعلاً اقامتگاه والی مبیاشد با دائرۀ حرم و یک مسجد بزرگ مسمی به جامع مسجد و یک بازار بزرگ دیده میشود. کاشغر قدیم، در اثنای محاربۀ میرزا بایقرابا سلطان سعید، به سال 919 هجری قمری ویران شده جای خود را به کهنه شهر فعلی داد، و قلعۀ دردلی موسوم به ینی شهر (شهر جدید) را چینیان در زمان حکومت خویش یعنی 60 سال قبل بنا نهاده اند. یعقوب بک مشهور به آتالق غازی هم به سال 1290 هجری قمری تمام ترکستان شرقی را از چنگ چینیان درآورد تا آنجا که اهالی وی را به امیری پذیرفتند، پس کاشغر را پایتخت قرار داد و بتوسعه و تزئینش پرداخت، ولی دولتش دوامی نکرد، دولت مستعجلی بود و چینیان آن ناحیت را از نو به چنگ درآورده بادسایس و معاملات غدارانه به قتل عام و تخریب آغاز کردند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
در حال حاضر نام مرکز سنجاقی از ترکستان شرقی تابع دولت چین میباشد، و نیز قصبات: آرتوش، اوپال، طاش بالق، بشکرم، قزیل بوی، و فیض آباد، را در بر دارد. سکنۀ آن را کاشغری نامند، و به نژادی قریب بجنس ترک منسوب میباشند و بشغل زراعت مشغول و مردمان ساعی و فعال هستند. اینان تا جهت ختن انتشار یافته اند و جمعی از اینان را حکومت چین در سوابق ایام به محلی موسوم به ایلی وادی کوچانده و دسته ای نیز در موقع استیلای خارجیان بر کاشغر متفرق گشته اند و اکنون هم در ترکستان وسطی تا فرغانه و تاشکند متفرق و اراضی آن از دو طرف شمال و مغرب محاط با جبال مرتفع و دشتها است. خاکش ریگزار و حاوی آثار نمک و با این حال بسیار حاصلخیز و منبت میباشد. میاه فراوانی از جبال نامبرده سرازیر گردد، و انهار عمده اش عبارت است از: رودهای صوغون، صویوق (یا ’طویوق’) ، طومان، قزل صو یا (کاشغر دریا) : یمان یار، و غیره. در گرداگرد یمان یار برای آبیاری اراضی کانال بزرگ مصنوعی موسوم به خان آریغی نیز احداث شده. امور فلاحت و زراعت به اندازۀ سنجاق یارکند پیشرفت نکرده ولی صنایع آن زیادتر است، در کاشغر و اعمال و نواحیش سالانه به قیمت دو سه میلیون فرانک کرباس تهیه و صادر گردد و قالی ها و گلیم های کاشغر هم مشهور است. چراگاههای بسیار در این قطعه مشاهده میشود، اهالی مقدار کثیری اسب، گاو، خر وشتر تربیت میکنند. اسبهای کاشغر نیرومند و پردوام واشترانش دوکوهانی میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاشتنی
تصویر کاشتنی
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)
فرهنگ لغت هوشیار
ناسپاسی ناپسندی مکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی (گرگانی ویس و رامین) ناسپاسی حق نشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاموری
تصویر کاموری
کامیابی کامرا نی، توفیق فیروز مندی
فرهنگ لغت هوشیار
کاپوری سپیده سپید، کاپور فروش، بابونه از گیاهان منسوب به کافور: هر چیز بسیار سپید و صاف: (در زمستان جامه کافوری میپوشد تا سردی نیفزاید) (نظامی قاری 169) یا شمعلک کافوری. شمعی که از موم سپید سازند، فروشنده کافور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
منسوب به کاشان اهل کاشان از مردم کاشان، ساخته کاشان: قالی کاشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتگی
تصویر کاشتگی
کاشته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجغری
تصویر کاجغری
منسوب به کاجغر اهل کاجغر کاشغری
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی کاشغری چینی پست که در زمان صفویان ساخته می شده یکی از انواع چینی در عهد صفویه و جنس آن پست و در کنارش خط سفید و الوان بود
فرهنگ لغت هوشیار
دهه دهم محرم سوکروز حسین بن علی علیه السلام، دهساخته گویند در چنین روزی خدا ده چیز ساخته: آسمان تختگاه (کرسی) شید (نور) جان پلمه (لوح) کلک (قلم) زمین مشی (آدم) مشیانه (حوا) بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنشگری
تصویر کنشگری
فعالیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفشگری
تصویر کفشگری
کفاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاربری
تصویر کاربری
آکتیویته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
Ungratefully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de manière ingrate
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
undankbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
अविनीत रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ingrato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de manera ingrata
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ondankbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
невдячно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
неблагодарно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
niewdzięcznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
de forma ingrata
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
অবমাননাকরভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی