جدول جو
جدول جو

معنی کاسنجی - جستجوی لغت در جدول جو

کاسنجی
به یونانی و به سریانی مصطکی ابیض است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاسنی
تصویر کاسنی
گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند، کسنی، انگوپا، انوپا، هندبا، هندباج، هندبید، تلخک، تلخ جکوک، تلخ جوک، تلخ دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالنجه
تصویر کالنجه
فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، ورقا، کبوک، صلصل، کوکو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارسنج
تصویر کارسنج
آنکه کار را بسنجد و اطراف و جوانب آن را در نظر بگیرد، کارآگاه، کارآزموده، برای مثال ز دشواری راه و گنجی چنان / سخن راند با کارسنجی چنان (نظامی۵ - ۸۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارنای
تصویر کارنای
کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی، خرنای، کرنای، نای رویین، نای ترکی
فرهنگ فارسی عمید
اسم هندی شونیز است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
کسنه، کسنی، (برهان)، کاشنی، (هرمزدنامه ص 90)، گیاهی که به تازی هندبا گویند و قسمی از آن دوائی و قسمی مزروع و برگهای آن مأکول، (ناظم الاطباء)، از انواع زبانه گلی ها و دارای گلهای آبی رنگ و برگهای بریده که بسیار تلخ است و بعضی جنسهای آن را میکارند (گیاه شناسی گل گلاب ص 262) گیاهی است علفی ارتفاعش بین 0/5 تا 1/5 متر، ریشه اش دارای شیرابه ای شیری رنگ میباشد، برگهایش متناوب و پوشیده از تارهای فراوان در اطراف رگبرگ میانی است، گلهای آبی رنگ زیبایش در مقابل نور خورشید حالت شکفته بخود میگیرند و در غروب یا شب گلبرگهایش جمع میشوند قطعات ریشه کاسنی را پس از بو دادن بصورت گرد درآورده مانند قهوه بمصرف میرسانند، مصرف کاسنی (خصوصاً ریشه و برگهای آن) از قدیم الایام بین ملل مختلف معمول بوده و اثرمقوی، مقوی معده، تصفیه کننده خون، ملین، بت بر دارد، و نیز در دفع رسوبات ادراری و عفونت مجرای ادرار وکم خونی و درمان نقرس و رماتیسم اثر معالج دارد، (ازگیاهان داروئی ج 3)، بقلۀ یهودیه، بقل دشتی، بقله المبارکه، تلخی، کستاج، هلفیفا، (تحفه)، هندب، هندبا، هندبی، لعساعه، (منتهی الارب) : الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبداﷲ مجرم است از دوستان است، (مناجات نامۀ خواجه عبداﷲ انصاری)،
کیکیز و گندنا و سپندان و کاسنی
این هر چهار گونه که دادی همه وژن،
(حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مردمی را گویندکه بقریۀ کاسن منسوبند که قریه ای است از قرای سمرقند. (برهان). منسوب به قریۀ کاسن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
کارنگی (آندریو) (1835- 1919 میلادی) صاحب مؤسسات معروف آمریکایی. وی مؤسسه ای بنام ’مؤسسۀ کارنجی’، ایجاد کرد و هدف آن یاری بامور فرهنگی و خیریۀ اقطار جهان بود. در تاریخ ایران باستان آمده: عده ای از متخصصین آمریکائی آن در سال (1904 میلادی). شهر قدیم ’آنائو’، واقع در 14هزارگزی عشق آباد را که تراکمه ’الو’ نامند، حفر کرده و نظر داده اند که قدمت این شهر به سه الی چهار هزار سال قبل از میلاد میرسد. (ازتاریخ ایران باستان چ 2 ص 2643)
لغت نامه دهخدا
موی خوک که کفشگران و موزه دوزان بر سر سوزن کشند و ریسمان گنده ای را که بدان کفش و موزه دوزند بدان پیوند کنند: (چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ چو شاخ بید درختان او تهی از بار) (فرخی)، موی زبر و خشن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نایینی از مردم نایین منسوب به نایین اهل نایین نایینی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نارنج آنچه برنگ پوست نارنج باشد زرد که کمی بسرخی زند: آنکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب تا نکردست بپا بر ویش انکاری هست. (نظام قاری)، ساخته شده از نارنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالنجه
تصویر کالنجه
فاخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستگی
تصویر کاستگی
کسر کمی، بی رونقی: (نعس کاستگی بازار) (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستنی
تصویر کاستنی
کم شدنی تقلیل یافتنی نقصان پذیرفتنی، قابل تفریق تفریق پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسنیه
تصویر کاسنیه
کاسنی فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی و پایا از از تیره مرکباء که در حقیقت سر دسته این تیره است. ارتفاعش بین 50 سانتیمتر تا 1 متر است و آن بر اثر کشت های متوالی تا 2 متر نیز میرسد. ریشه این گیاه دراز 5، 0 الی 1 متر و بقطر یک انگشت و رنگش قهو ه یی است. گیاه مزبور قابل انعطاف است. ساقه اش خشن و برگهایش پوشیده از کرک میباشد. برگهای قاعده این گیاه دارای بریدگیهای مشخص ولی برگهای فوقانیش معمولا کوچک و نوک تیز و تقریبا ساقه آغوش است. گلهایش که در فاصله ماههای تیر و مرداد ظاهر میشوند برنگ آبی زیبا و گاهی گلی یا سفید رنگ و طبق گل مسطح است. جام گل منحصرا مرکب از گلهای زبانه یی است. این گیاه در اراضی بایر و کنار جاده ها و چمنزار ها میروید و کشت آن نیز مواظبت و دقت لازم ندارد. قسمت مورد استفاده گیاه مذکور برگ تازه و ریشه خشک شده آن است. ریشه کاسنی شامل مواد لعابی و اینولین و قندهای مختلف دیگر از قبیل گلوکز و سوولز و ساکارز است و بمقدار جزوی تانن نیز دارد. بعلاوه دارای یک آلکالوئید بنام شیکورین و مقداری نیترات پتاسیم است. کاسنی در تداوی بعنوان مقوی عمومی و مقوی معده و تصفیه کننده خون و مدروملین و تب بر استعمال میشود. برگهای این گیاه بسیار تلخ است و بعنوان تقویت دهنده دستگاه هضم در بیمارانی که از تبهای نوبه یی برخاسته اند توصیه میشود. درایران معمولا برگهای کاسنی را میجوشانند و پس از تقطیر آنرا بنام عرق کاسنی مورد استفاده قرار میدهند و بعلاوه ریشه و برگها و ساقه های خشک شده و نرم شده آنرا با قهوه مخلوط و مصرف میکنند. این گیاه در اکثر نقاط بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران بفراوانی میروید و بطور مختلف مصرف میشود هندبا انطوبیا شکوریه سرس کاسنی تلخ سیکوریا هندبه کسناج کونه یک چیپوتیپایی شکوریا امیرون آجی مارول سریس شریش سکوثا کاسنی دشتی ارحل کاسنی بیابانی کاسنی وحشی. یا تیره کاسنی. منظور تیره مرکبان است که کاسنی سر دسته آنهااست. یا چکیده کاسنی. مایع کم و بیش لزج و غلیظی که از جوشاندن ریشه و برگهای کاسنی قبل از صاف کردن حاصل میشود و در طب بعنوان معالج تبهای نوبه یی مصرف میگردد. یا عرق کاسنی. عرقی که از تقطیر جوشانده ریشه و برگهای کاسنی گیرند و مصرف طبی دارد کاشنی عرق. یا کاسنی صحرای. از تیره مرکبا جزو دسته کاسنی ها که در اروپا و آسیا (درایران: اطراف یزد) میروید و جوشانده اش در تداوی دردهای مزمن مفاصل استعمال میشود پروتیزک خندریلی یعضیض مروریه هندباء بری آق هندبا یعضید جعضیض علث. یا کاسنی فرنگی. گونه ای کاسنی که آنرا میکارند و چون مانند کاسنی معمولی برگهایش تلخ نیست برگهای آنرا در سالاد ریخته میخورند کاسنی سالادی کاسنیه تیفاف فیخوریون هندبی کاسنی بستانی هندبه بستانی کاسنی شیرین. یا کاسنی وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاآنجی
تصویر قاآنجی
کسی که اموال یا احشام قاآن را در تحویل داشت
فرهنگ لغت هوشیار
دروج (گویش گیلکی) منسوب باسفنج ابری، بافت اسفنجی یا اسفنجیها. رده بزرگی از بی مهرگان گیاهی شکل که شامل همه انواع اسفنجها میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانجی
تصویر کرانجی
((کَ))
کناره گیر. نقیض میانجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
((رِ))
هر یک از رنگ های واقع در طیف سرخ و زرد، به رنگ نارنج
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است علفی و پایا از تیره مرکبان که در حقیقت سردسته این تیره است. دارای ساقه خشن و برگ های تلخ مزه و پوشیده از کرک. گل های آبی و گاه سفید و قرمز دارد. برگ های این گیاه در تداوی بیماران مبتلا به تب نوبه مورد استفاده قرار می گیرد، تلخک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالنجه
تصویر کالنجه
((لِ جِ))
فاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
نارنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراسنجی
تصویر فراسنجی
آنالوژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسفنجی
تصویر اسفنجی
Spongy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
Orange
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گیاهی است علفی و پایا از تیره ی مرکبات که در حقیقت سردسته
فرهنگ گویش مازندرانی
کنجد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
laranja
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اسفنجی
تصویر اسفنجی
губчатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسفنجی
تصویر اسفنجی
schwammig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
pomarańczowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اسفنجی
تصویر اسفنجی
пористий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
оранжевый
دیکشنری فارسی به روسی