جدول جو
جدول جو

معنی کاریزخان - جستجوی لغت در جدول جو

کاریزخان
دهی از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 6هزارگزی شمال صالح آباد دامنه و معتدل و سکنۀ آن 30 تن است، قنات دارد و محصول آن غلات و پنبه و تریاک و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریزان
تصویر باریزان
(دخترانه)
رواج، برکت (نگارش کردی: باژان)
فرهنگ نامهای ایرانی
دهی از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 54هزارگزی شمال باختری تربت جام و 15هزارگزی باختر مالرو عمومی تربت جام به فریمان، کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 634 تن است، قنات دارد، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ناحیۀ ’اردن’ بخش ’سدان’ در ساحل ’شیر’ مصب ’موز’، سکنه 2700 تن (تجمع 2400 تن)، کار خانه ریسندگی پشم دارد
شهری از ایتالیا در ایالت ’تورن’ در ساحل رود ’پو’، سکنۀ 7000 تن، کار خانه ریسندگی ابریشم دارد
لغت نامه دهخدا
شاهزادگان کارینیان شاخه ای از خانوادۀ ’ساووا’که به سال 1831 ’با شارل - البرت’ بتخت سلطنت ’ساردنی’ و سپس به سال 1861 بتخت سلطنت ایتالیا رسیدند
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
کریزگاه. کریزگه. جای خاص برای تولک کردن مرغان شکاری. (یادداشت مؤلف). رجوع به کریزگاه و کریز شود
لغت نامه دهخدا
مبارزخان معروف به عادل شاه از سلاطین افاغنه. مؤلف تاریخ شاهی او را ممریزخان نامیده است، اما در دیگر تواریخ از جمله طبقات اکبری و خلاصهالتواریخ و مآثر رحیمی مبارزخان آمده است. رجوع به تاریخ شاهی ص 277 و حاشیۀ آن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
مقنی و کاونده. (ناظم الاطباء). کمانه. کومش. قناء. کاریزگر
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کریمخان زند پسر ایناق. از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادق خان بزرگ طایفۀ زند شد در 1162 هجری قمری به سپاه ابراهیم خان، برادرزادۀ نادرشاه پیوست، چون ابراهیم به دست شاهرخ نوۀ نادر کشته شد کریمخان قدرتی یافت و سرانجام بر علیمرادخان بختیاری و محمدحسن خان قاجار وآزادخان افغان و فتحعلیخان افشار پیروز شد و به استثناء آزادخان دیگر رقیبان او کشته شدند. علیمرادخان پس از شکست از کریمخان زند از شیراز به کرمانشاه رفت و شاه اسماعیل سوم که قبلاً به پادشاهی نشسته بود به کریمخان پیوست (1165 هجری قمری) و کار کریمخان بالا گرفت و چون خویشتن را وکیل وی کرده بود به وکیل معروف شد. علیمرادخان در کرمانشاه سپاهی فراهم آورد و به مقابلۀ کریمخان شتافت، اما در ناحیۀ بیل آور شکست خورد و به دست محمدخان زند کشته شد. محمدخان از بزرگان زندیه بود که از کریمخان روی گردان شده و به علیمرادخان پیوسته بود. اما پس از کشتن علیمرادخان مورد عفوکریمخان قرار گرفت. پس از این واقعه، کریمخان برای دفع محمدحسن خان به گرگان لشکر کشید، اما کاری از پیش نبرد. در این میان، شاه اسماعیل سوم به اردوی محمدحسن خان پیوست و او را نایب السلطنه کرد، بدین جهت شکست در سپاه کریمخان افتاد و به اصفهان عقب نشست. در نبرد دیگری که در سال 1171 هجری قمری درگرفت، کریمخان ازاصفهان به شیراز رفت و متحصن شد. اما سپاه محمدحسن خان نتوانست محاصرۀ شیراز را ادامه دهد و ناچار به استراباد بازگشت و در جنگی به دست شیخ علیخان زند کشته شد. از رقبای دیگر کریمخان آزادخان افغان سردار سپاه نادر بود که داعیه سلطنت داشت. در 1167 هجری قمری در نبردی که میان او و کریمخان در ناحیۀ بروجرد درگرفت کریمخان شکست خورد، اما سرانجام کریمخان بر او غلبه کرد و او در 1175 هجری قمری خود را تسلیم کریمخان کرد و تا آخر عمر مورد محبت خان زند بود. در سالهای 1174 و 1175 هجری قمری کریمخان به دفع فتحعلیخان افشار آرشلو پرداخت. ابتدا در ناحیۀ قره چمن از وی شکست خورد، اما سرانجام بر وی غلبه کرد و فتحعلیخان به ارومیّه گریخت. کریمخان 9 ماه ارومیّه را محاصره کرد و در 1167 هجری قمری فتحعلیخان تسلیم شد و مورد محبت او قرار گرفت، اما چون سوء نیت وی بر کریمخان مسلم شد امر به کشتن او داد. در 1177 هجری قمری والی بغداد به تحریک مولی مطلب مشعشعی به خوزستان تاخت. کریمخان به خوزستان رفت و طایفۀ آل کثیر و کعب را سرکوب کرد و لشکری به سرکردگی صادق خان برادر خویش به بصره فرستاد و آنجا را تصرف کرد. پس از این به تنظیم امور پرداخت و در آباد کردن شیراز کوشش بسیار نمود و سرانجام در1193 ه. ق. در شیراز درگذشت. مدت سلطنتش سی سال و هشت ماه و نه روز بود. کریمخان تنومند، قوی هیکل، نیرومند، شجاع و رئوف بود و با پیروان مذاهب مختلف به عدل رفتار می کرد. در لباس تکلف نمی کرد و گاهی لباسش مندرس می نمود. خود را به جواهر نمی آراست شبها مجلس عیش می آراست و شراب می خورد، اندک می خوابید و روزی دو بار سلام عام می داد مسکوکات وی نقشی چنین داشته است:
تا زر و سیم در جهان باشد
سکۀ صاحب الزمان باشد
که در بالای آن کلمه یا کریم نقش کرده بودند. سجع مهر وی این بوده است: یا من هو به رجاء کریم. (از تاریخ رجال ایران بامداد ج 3 صص 168-175). رجوع به همان کتاب، مجمل التواریخ گلستانه، تاریخ ایران سایکس ج 2 صص 399-409، تاریخ ایران سرجان ملکم و تاریخ ایران عباس اقبال شود
لغت نامه دهخدا
یکی از قلاع مشهورۀ فارس بوده که بر فراز کوهی واقع گردیده و آتشکده ای در آنجا معظم و معتبر ساخته بوده اند و آتش از آنجا به اطراف میبرده اند وقتی عمرو لیث صفار قصد تسخیر آن قلعه کرد و میسر نگردید و از آن در گذشت. (انجمن آرا) (آنندراج). شهری در ایالت فارس است که در نیمۀ راه بین بندر سیراف و دارابجرد بوده است و در آنجا امروزهم آثار ویرانۀ معبد قدیمی پدیدار است. ظاهراً آتش مقدس آنجا را بوسیلۀ یک منبع نفتی افروخته نگاه میداشته اند بموجب روایت مسعودی این معبد را آذرجوی میخوانده اند یعنی نهر آتش و مسلماً این همان آتشکده است که در تاریخ بیرونی به نام آذرخوره مذکور است. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی، تألیف محمد معین ص 221). و رجوع به ص 222، 224، 227، 242 از کتاب مذکور شود. شهرکی است به ناحیت پارس از داراگرد، اندر حصاری است صعب و محکم و اندر وی آتشکده ای است که آن را بزرگ دارند. (حدود العالم در ذکر ناحیت پارس). قریه ای است شش فرسنگ و نیمی میانۀ شمال و مغرب بیدشهر (فارسنامه) و هرم و کاریان از این اعمال است [کارزین. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 135). به کارزین قلعه ای محکم است و از رودزکان آب بدانجا برده اند و هرم و کاریان و مواضع بسیار از توابع صحرای این عمل است. (نزهه القلوب، چ گای لیسترانج، المقاله الثالثه ص 118). و رجوع به یشتهاتفسیر استاد پورداود ج 1 ص 513 و ج 2 ص 240 و 312 و خرده و اوستا ص 130 و سبک شناسی ج 1 ص 32 و 41 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خزل بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، 16هزارگزی جنوب باختر چرداول، 5هزارگزی باختر راه اتومبیل رو روزنگوان، کوهستانی و سردسیر و سکنۀ آن 180 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و تریاک و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد در دو محل بفاصله یک هزار گز وبدو نام علیا و سفلی شهرت دارد و سکنۀ قسمت علیا 180 نفر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران جلد پنجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاریز کن
تصویر کاریز کن
کسی که کاریز کند آنکه قنات حفر کند مقنی کاریز گر
فرهنگ لغت هوشیار