سلطان محمد پسر کارکیا ناصرکیا پادشاه گیلان (از سال 851 هجری قمری تا 883 هجری قمری پادشاهی کرده) و کتاب کنز اللغات را محمد بن عبدالخالق بنام او کرده است، (ازفهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251) سلطان احمد، از حکام لاهیجان: درآن منزل کارکیا سلطان احمد که سابقاً بپایۀ سریر اعلی آمده بود مشمول انواع انعام و اکرام، اجازت یافته روی بلاهجان نهاد، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 568) ناصر کیا پادشاه گیلان، (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251)، و رجوع به کارکیا (سلطان محمد) شود سلطان حسین حاکم گیلان، (از حبیب السیر ج 3 ص 345) میرزاعلی حاکم گیلان، (از سعدی تا جامی ص 461)
سلطان محمد پسر کارکیا ناصرکیا پادشاه گیلان (از سال 851 هجری قمری تا 883 هجری قمری پادشاهی کرده) و کتاب کنز اللغات را محمد بن عبدالخالق بنام او کرده است، (ازفهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251) سلطان احمد، از حکام لاهیجان: درآن منزل کارکیا سلطان احمد که سابقاً بپایۀ سریر اعلی آمده بود مشمول انواع انعام و اکرام، اجازت یافته روی بلاهجان نهاد، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 568) ناصر کیا پادشاه گیلان، (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251)، و رجوع به کارکیا (سلطان محمد) شود سلطان حسین حاکم گیلان، (از حبیب السیر ج 3 ص 345) میرزاعلی حاکم گیلان، (از سعدی تا جامی ص 461)
خوب تفتیش کردن، (آنندراج)، تفحص و تجسس و تفتیش، (برهان)، کاوش، (غیاث)، از ’کاویدن’، بمعنی کاویدن با شدت و حدت، (حاشیۀ برهان چ معین) : تنگ شد عالم بر او از بهر گاو شور شور اندر گرفت و کاوکاو، رودکی، ، ژکیدن، (اسدی)، آواز دادن، (غیاث) (سراج اللغه)
خوب تفتیش کردن، (آنندراج)، تفحص و تجسس و تفتیش، (برهان)، کاوش، (غیاث)، از ’کاویدن’، بمعنی کاویدن با شدت و حدت، (حاشیۀ برهان چ معین) : تنگ شد عالم بر او از بهر گاو شور شور اندر گرفت و کاوکاو، رودکی، ، ژکیدن، (اسدی)، آواز دادن، (غیاث) (سراج اللغه)
کار کردن و عمل. (آنندراج). عمل و کار و کردار و فعل. (ناظم الاطباء). رفتار، زحمت. مزاحمت، زد و خورد، خدمت: ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی یا منجیک. چو گویید پیران که با این پسر چه نیکو بود کارکرد پدر. دقیقی. هر آنکس که بگریزد از کارکرد از او دور شد نام و ننگ و نبرد. فردوسی. ببخشید گنجی بدرویش مرد که خوردش نبودی بجز کارکرد. فردوسی. میانه گزین در همه کارکرد به پیوستگی هم به ننگ و نبرد. فردوسی. چه جوئیم از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. میان سنگ یکی کنده کنده کرد حصار نه ز آن عمل که بود کارکردهای بشر. فرخی. و از آنجا به مغرب شد (گرشاسب) و کارکردها بسیار کرد. (تاریخ سیستان). کجا این چنین زور و این کارکرد چه داریم ما خویشتن را بمرد. (گرشاسبنامه ص 119). کیست مر این قبه را محرک اول چیست از این کارکرد بهره و حاصل. ناصرخسرو. گر بخروار بشنوند سخن بگه کارکرد خروارند. ناصرخسرو. این حکم در این کارکرد پیداست با آنکه رسول آمده ست و پیغام. ناصرخسرو. رستن بمال نیست به علم است کارکرد خیره بمال بسته دلی و به درهمی. ناصرخسرو. گیتی زکارکرد تو گوید همی خبر زیرا که دستبرد تو بیند همی عیان. مسعود. من شرح مدح شاه دهم در سخن همی نه کارکرد خویش همی بر بها کنم. مسعود. بکارکرد مرا با زمانه دفترهاست چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند. مسعود. ، صنعت. - کارکردها، صنایع: اندر وی (بلخ) بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجب و ویران گشته آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم)
کار کردن و عمل. (آنندراج). عمل و کار و کردار و فعل. (ناظم الاطباء). رفتار، زحمت. مزاحمت، زد و خورد، خدمت: ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بود کنون توانی باری خشوک پنهان کرد. رودکی یا منجیک. چو گویید پیران که با این پسر چه نیکو بود کارکرد پدر. دقیقی. هر آنکس که بگریزد از کارکرد از او دور شد نام و ننگ و نبرد. فردوسی. ببخشید گنجی بدرویش مرد که خوردش نبودی بجز کارکرد. فردوسی. میانه گزین در همه کارکرد به پیوستگی هم به ننگ و نبرد. فردوسی. چه جوئیم از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. میان سنگ یکی کنده کنده کرد حصار نه ز آن عمل که بود کارکردهای بشر. فرخی. و از آنجا به مغرب شد (گرشاسب) و کارکردها بسیار کرد. (تاریخ سیستان). کجا این چنین زور و این کارکرد چه داریم ما خویشتن را بمرد. (گرشاسبنامه ص 119). کیست مر این قبه را محرک اول چیست از این کارکرد بهره و حاصل. ناصرخسرو. گر بخروار بشنوند سخن بگه کارکرد خروارند. ناصرخسرو. این حکم در این کارکرد پیداست با آنکه رسول آمده ست و پیغام. ناصرخسرو. رستن بمال نیست به علم است کارکرد خیره بمال بسته دلی و به درهمی. ناصرخسرو. گیتی زکارکرد تو گوید همی خبر زیرا که دستبرد تو بیند همی عیان. مسعود. من شرح مدح شاه دهم در سخن همی نه کارکرد خویش همی بر بها کنم. مسعود. بکارکرد مرا با زمانه دفترهاست چه فضلها بودم گر بحق حساب کنند. مسعود. ، صنعت. - کارکردها، صنایع: اندر وی (بلخ) بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجب و ویران گشته آن را نوبهار خوانند. (حدود العالم)
پادشاه را گویند، (جهانگیری)، در گیلان حاکم و بزرگ را مینامیده اند و کیا نیز همین معنی را دارد و طایفه ای از حکام کیانیه سیادت داشته اند، (انجمن آرا)، مقلوب الاضافت است یعنی کیای کار بمعنی خداوند کارها که کارها بدو متعلق باشند و آن عبارت است از پادشاه و در برهان بکاف دوم فارسی بمعنی وزیر نوشته و بعضی اهل لغت بمعنی کارفرما و کاردار نیز نوشته اند، (غیاث) (آنندراج) : ای معدن نور و صفاای شمس تبریزی بیا کاین روح بی کار کیا بی تابش تو خامداست، مولوی (ازآنندراج)، ، یک عنصر از عناصر اربعه
پادشاه را گویند، (جهانگیری)، در گیلان حاکم و بزرگ را مینامیده اند و کیا نیز همین معنی را دارد و طایفه ای از حکام کیانیه سیادت داشته اند، (انجمن آرا)، مقلوب الاضافت است یعنی کیای کار بمعنی خداوند کارها که کارها بدو متعلق باشند و آن عبارت است از پادشاه و در برهان بکاف دوم فارسی بمعنی وزیر نوشته و بعضی اهل لغت بمعنی کارفرما و کاردار نیز نوشته اند، (غیاث) (آنندراج) : ای معدن نور و صفاای شمس تبریزی بیا کاین روح بی کار کیا بی تابش تو خامداست، مولوی (ازآنندراج)، ، یک عنصر از عناصر اربعه
چوبی بلند که در وسط میدان برپا کنند و کدویی از نقره یا طلا بر آن آویزند وتیراندازان سواره تیر بر آن اندازند. تیر هر کس که بر آن کدو خورد آن کدو را با اسب و خلعت بدو دهند و به تازی این نشانه را برجاس گویند. (ناظم الاطباء)
چوبی بلند که در وسط میدان برپا کنند و کدویی از نقره یا طلا بر آن آویزند وتیراندازان سواره تیر بر آن اندازند. تیر هر کس که بر آن کدو خورد آن کدو را با اسب و خلعت بدو دهند و به تازی این نشانه را برجاس گویند. (ناظم الاطباء)
گیاهی است از تیره نعناعیان که برخی گونه هایش بصورت درختچه میباشند و برخی هم علفی هستند. گیاهی است یکساله و دارای برگها یش کوچک و ارغوانی میباشند. این گیاه در اکثر نقاط بحر الرومی و آسیا خصوصا ترکستان و شمال خراسان بفراوانی میروید و چون بوی بسیار مطبوعی دارد از آن برای خوشبو کردن ماست و دوغ استفاده میکنند. کاکوتی مقوی معده است مشنه پور چینک کاکتو کاکو تو تخم ملین اشتر پا اشتر پای
گیاهی است از تیره نعناعیان که برخی گونه هایش بصورت درختچه میباشند و برخی هم علفی هستند. گیاهی است یکساله و دارای برگها یش کوچک و ارغوانی میباشند. این گیاه در اکثر نقاط بحر الرومی و آسیا خصوصا ترکستان و شمال خراسان بفراوانی میروید و چون بوی بسیار مطبوعی دارد از آن برای خوشبو کردن ماست و دوغ استفاده میکنند. کاکوتی مقوی معده است مشنه پور چینک کاکتو کاکو تو تخم ملین اشتر پا اشتر پای
مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند، برش پشم گوسفند، یک قطعه ابریشم، آنچه از خرما بن بر آید مانند دو نعل بر هم نهاده تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده شکوفه نخستین خرما طلع: (و نخل - و خرماستانها - طلعها هضیم - که کاردوی آن نازکست و نرم چنانک در دهان نمی بریزد و کارد و آن خرما باشد که نخست پیدا آید در غلاف خردک خردک چون کنجد) (تفسیر کمبریج ورق)
مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند، برش پشم گوسفند، یک قطعه ابریشم، آنچه از خرما بن بر آید مانند دو نعل بر هم نهاده تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده شکوفه نخستین خرما طلع: (و نخل - و خرماستانها - طلعها هضیم - که کاردوی آن نازکست و نرم چنانک در دهان نمی بریزد و کارد و آن خرما باشد که نخست پیدا آید در غلاف خردک خردک چون کنجد) (تفسیر کمبریج ورق)
چوبی بلند که در وسط حقیقی میدان بر پای کنند و در قدیم طلا و نقره از آن آویزان می کردند و تیر اندازان سواره در حال تاخت تیری بسوی آن میانداختند. تیر هر کس که بدان اصابت میکرد آن کدو را با اسب و خلعت به او میدادند
چوبی بلند که در وسط حقیقی میدان بر پای کنند و در قدیم طلا و نقره از آن آویزان می کردند و تیر اندازان سواره در حال تاخت تیری بسوی آن میانداختند. تیر هر کس که بدان اصابت میکرد آن کدو را با اسب و خلعت به او میدادند
نوعی بازیست و طریقه آن چنین است که یکی دستها را بر زمین گذارد و فریاد کند: (کاکاو {و حریفان دیگر از اطراف او در آیند و وی را بباد شق گیرند. او همانطور که دست بر زمین نهاده از عقب آنان میدود و بهر کس که سر پای خود را برساند او را بجای خود آورد: (بگا و چشمه دل را ز غیر صافی کن ز لهو و لعب چه بازی چو کودکان کاکاو ک) (آذری)
نوعی بازیست و طریقه آن چنین است که یکی دستها را بر زمین گذارد و فریاد کند: (کاکاو {و حریفان دیگر از اطراف او در آیند و وی را بباد شق گیرند. او همانطور که دست بر زمین نهاده از عقب آنان میدود و بهر کس که سر پای خود را برساند او را بجای خود آورد: (بگا و چشمه دل را ز غیر صافی کن ز لهو و لعب چه بازی چو کودکان کاکاو ک) (آذری)