جدول جو
جدول جو

معنی کارپژوه - جستجوی لغت در جدول جو

کارپژوه
کارپژوهنده، مفتش، بازرس
تصویری از کارپژوه
تصویر کارپژوه
فرهنگ فارسی عمید
کارپژوه(فُ)
مفتش
لغت نامه دهخدا
کارپژوه
مفتش، بازرس
تصویری از کارپژوه
تصویر کارپژوه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروژول
تصویر کاروژول
کارفرما، سرکارگر، سرعمله
فرهنگ فارسی عمید
کارفژول. کارافژول. رجوع به کارافژول شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ دَ / دِ)
آنکه خبر جوید. آنکه پژوهش خبر کند، جاسوس. عین. (السامی فی الاسامی) (شعوری ج 1 ورق 379)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / لِ اَ کَ)
کارافژول. رجوع به کار افژول شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
شخصی را گویند که بر سر مزدوران بایستد و ایشان را کار فرماید و نگذارد که ایشان در کار تعلل کنند. (برهان). کارفرما و سرکار و عمله و بنا. (انجمن آرا) (آنندراج). مطلق کارفرما و آنکه بر سر فعله و بنّاو مزدور باشد و به آنها کار فرماید و سرکار و مباشرو گماشته. (ناظم الاطباء). در لسان العجم تألیف شعوری بمعنی ’کارافژول’ آمده است. (شعوری ج 2 ص 248 ب)
لغت نامه دهخدا
کارفرما، (آنندراج)، سرکار و ناظر کارکنان و عمله جات، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
لشکر غور را ترتیبی است در استعدادجنگ پیاده که چیزی میسازند از یک تا خام گاو و بر هر دو روی وی پنبۀ بسیار و کرباس منقش درکشند بشکل تخته نام آن سلاح کاروه باشد و چون پیادگان غور آن را بر کتف نهند از سر تا پای ایشان تمام پوشیده شود و چون صف زنند مانند دیواری باشد و هیچ سلاح از بسیاری پنبه بر آن کار نکند. (طبقات ناصری) : علاءالدین فرمود که پیادگان صف کاروه بگشائید تا دولت شاه با پسر بهرامشاه بجملۀ فوج درآید. (طبقات ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
ژان باتیست. مجسمه ساز فرانسوی، متولد در ’والانسین’ سازندۀ پیکره های ’رقص’ (در اپرای پاریس) و ’چهار بخش جهان’ (چشمۀ لوکزامبورک) و ’اگولن’ و مجسمه های نیم تنه که در نهایت هنرمندی ساخته شده است. (1827- 1875)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار پژوه
تصویر کار پژوه
مفتش بازرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپژول
تصویر کاپژول
پیشکار کارگزار، کاروژول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروژول
تصویر کاروژول
((وَ))
کاروژولنده، سرکارگر، سرعمله
فرهنگ فارسی معین