جدول جو
جدول جو

معنی کاروانسرا - جستجوی لغت در جدول جو

کاروانسرا(کارْ /رِ سَ)
نام محلی در 74000گزی دوراهۀ بناب میان امیرآباد و دوراهۀ بوکان
لغت نامه دهخدا
کاروانسرا(کارْ / رِ سَ)
کاروانسرای. سرای کاروان. خان. (ربنجنی). رجوع به خان شود. خوان. رباط. خان خرک. سرا. سرای. فندق. تیم. تیم کروان. خان التجار. تیم که کاروانسرای بزرگ باشد. (منتهی الارب). عمارتی که در آن کاروان منزل کند. (ناظم الاطباء درذیل لغت کاروان). کاروانگاه. کاروانگه:
هم در آن کاروانسرای برون
بردم آن بار مهر کرده درون.
نظامی.
در خوارزم در کاروانسرا نزول کردیم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 151).
- کاروانسرابودن خانه، در اختیار صاحب خانه نبودن خانه. (فرهنگ نظام، ذیل لغت کاروان)
لغت نامه دهخدا
کاروانسرا((سَ))
جایی در داخل شهر یا میان راه ها که کاروان ها در آنجا اقامت می کردند
فرهنگ فارسی معین
کاروانسرا
خان، رباط، کاروان خانه، کاروانگاه، مهمانخانه، اتراقگاه، منزلگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاروان رو
تصویر کاروان رو
راهی که کاروان از آن عبور می کند
فرهنگ فارسی عمید
ساختمانی بزرگ در داخل شهر یا میان راه که کاروان ها در آنجا اقامت می کردند، کاروان خانه، کنایه از جایی که رفت و آمد در آن زیاد است مثلاً خانۀ ما کاروان سرا شده، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
(کارْ / رِ سَ سَ)
کاروانسراسنگی ده کوچکی است از بخش کن شهرستان تهران سر راه شوسۀ کرج. دارای 40 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کارْ /رِ سَ یِ ؟)
نام محلی کنار راه کرمان وسیرجان مابین باغین و مشیز در 1034100 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ یِ نَ / نِ)
موضعی کنار راه کرمان و سیرجان میان بیدخیلی و حسین آباد در 1114200 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(کارْ/ رِ سَ یِ مَ)
دهی از دهستان آب سردۀ بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد 21هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، کنار باختری اتومبیل رو چقلوندی به بروجرد. تپه ماهور و سردسیر مالاریائی و دارای 60 تن سکنه است آب آن از سراب قلعه تخت تأمین می شود. محصول آن غلات و تریاک وصیفی و لبنیات و پشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ یِ)
دهی از دهستان آبسرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، 21هزارگزی شمال خاوری چقلوندی. کنار باختر اتومبیل رو چقلوندی به بروجرد. تپه ماهور وسردسیر مالاریائی و دارای 90 تن سکنه است. آب از سراب قلعه تخت دارد. محصول آن غلات و تریاک و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان سیاه چادر و قالی بافی میباشد. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفۀ بیرالوند بوده زمستان قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه. 20هزارگزی جنوب خاوری ارومیه. 3هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به ارومیه در جلگه و معتدل سالم و دارای 128 تن سکنه است. آب آن از باراندوزچای تأمین می شود. محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات و انگور و برنج وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ یِ)
دهی از دهستان منان بخش گرمی شهرستان اردبیل در 35هزارگزی شمال باختری گرمی و 14هزارگزی جادۀ بیله سوارگرمی. کوهستانی و گرمسیر و دارای 24 تن سکنه است. آب از چشمه دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
دهی از دهستان کوه پنج، بخش مرکزی شهرستان سیرجان در 81هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد سر راه شوسۀ کرمان به سیرجان کوهستانی و سردسیر و دارای 67 تن سکنه است. آب آن از قنات دارد. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه شوسه دارد. ساکنین از طایفۀ قرائی هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ یِ صِ ری یَ)
نام محلی کنار راه کرمان و سیرجان میان ده کریچ و خانه سرخ در 1089000 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(کارْ /رِ سَ)
عمل کاروانسرادار. سرایداری
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
کسی که کاروانسرا را محافظت میکند. سرایدار
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان مورچه خورت و انوشیروان در 371800 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ کُ تَ)
نام جائی کنار راه شیراز و کازرون میان دشت ارژن و پل آبگینه در 978700 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ اَ لَ)
دهی جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان. 54هزارگزی جنوب ماه نشان. 12هزارگزی راه مالرو عمومی. کوهستانی و سردسیر و دارای 346 تن سکنه است. آب از چشمه دارد. محصول آن غلات و میوجات و شغل اهالی زراعت و صنعت آنان گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان در 67هزارگزی جنوب باختری شهداد، سر راه مالرو سیرچ به کرمان. دارای 5 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَیِ دُ دَ)
کنایه از دنیا
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ یِ)
مشهورترین کاروانسرای شهر کاشان است
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِقَ)
نام محلی کنار راه میانج و تبریز میان امامیه و گلک در 543700 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ دَ)
یکی از دهستان های بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در جنوب باختری خاش واقع است و راه شوسۀ خاش به ایرانشهر از مرکز دهستان میگذرد و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان گوهر کوه. از طرف خاور بدهستان ایراندگان. از طرف جنوب به بخش حومه ایرانشهر از طرف باختر به بخش بزمان از شهرستان ایرانشهر منطقه ای است کوهستانی خاکی، هوای آن گرمسیر است. رود خانه کارواندر از ارتفاعات شمالی دهستان سرچشمه گرفته، قسمتی از آبادی های اطراف خود را مشروب میسازد و سیلاب آن پس از گذشتن از ایرانشهر و بمپور به جازموریان منتهی میشود. محصول عمده دهستان غلات و برنج و خرما و لبنیات و شغل مردان زراعت و گله داری است. از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، جمعیت آن در حدود 1500 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
دهی از مرکز دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان. 65 هزارگزی جنوب باختری خاش. کنار شوسۀ خاش به ایرانشهر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی و دارای 200 تن سکنه است. آب از رودخانه دارد. محصول آن غلات و برنج و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه شوسه و پاسگاه ژاندارمری و دبستان و تلفن امتحان خط تلگراف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ دَ / دِ)
راه کاروان رو. راهی که از آن کاروان عبور کند
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ)
دهی از دهستان قلعه دره سی بخش حومه شهرستان ماکو در 8هزارگزی جنوب خاوری ماکو 45000گزی جنوب شوسۀ ماکو به قزلداغ کوهستانی و معتدل و دارای 35تن سکنه است. آب از چشمه دارد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. 3500 گزی شمال خاوری نقده، در یک هزارگزی جنوب شوسۀ نقده به مهاباد، جلگه و معتدل و مالاریائی و دارای 377 تن سکنه است. آب آن از رود کدار تأمین می شود، محصول آن غلات و چغندر و توتون و برنج و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالی جاجیم بافی است، راه ارابه رو دارد. به تابستان از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ سَ)
کاروانسرا. سپنج. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). رجوع به کاروانسرا شود:
دل ای رفیق بر این کاروانسرای مبند
که خانه ساختن آیین کاروانی نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاروانسرادار
تصویر کاروانسرادار
نگهبان کاروانسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان رو
تصویر کاروان رو
راه کاروان. راهی که کاروان از آن عبور کند
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که کاروان در آن منزل کند سرای کاروان کار وانگاه خان، محوطه ای شامل حجرات متعدد که بازرگانان در آنها بکار تجارت پردازند و در انبارهای آن کالاهای خود را جا دهند: (هم در آن کار وانسرای برون بر دم آن بار مهر کرده درون) (نظامی کار وانسرا) کار وانسرا شاه عباسی. هر یک از کار وانسراهایی که بامر یا در زمان شاه عباس بزرگ در اقطار ایران ساخته شده. یا کار وانسرا (کار وانسرای) بودن خانه. در اختیار صاحب خانه نبودن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که کاروان در آن منزل کند سرای کاروان کار وانگاه خان، محوطه ای شامل حجرات متعدد که بازرگانان در آنها بکار تجارت پردازند و در انبارهای آن کالاهای خود را جا دهند: (هم در آن کار وانسرای برون بر دم آن بار مهر کرده درون) (نظامی کار وانسرا) کار وانسرا شاه عباسی. هر یک از کار وانسراهایی که بامر یا در زمان شاه عباس بزرگ در اقطار ایران ساخته شده. یا کار وانسرا (کار وانسرای) بودن خانه. در اختیار صاحب خانه نبودن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
کاروانسرا
فرهنگ گویش مازندرانی