جدول جو
جدول جو

معنی کاراواژ - جستجوی لغت در جدول جو

کاراواژ
میکل آنژ امریقی یا مریسی مشهور به کاراواژ نقاش معروف ایتالیائی متولد در کاراواژیو، سبک او جسورانه و عاری از پیرایه است، و او یکی از رهبران سبک رئالیسم بشمار میرود، (1579- 1609 میلادی)
پولیدورو کالدارا مشهور به کاراواژ نقاش ایتالیائی متولد در ’کاراواژیو’ (1495- 1543)، امتیاز او در نقاشی تقلیدی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
مراسم سنتی اروپاییان که در ایام خاصی از سال برگزار می شود و در آن، افرادی که لباس ها و نقاب های مخصوص دارند، در حین گذر از طول خیابان، به رقص و پای کوبی و بازی می پردازند
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ باریک و بلندی که با گره مخصوصی به دور یقۀ پیراهن بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارروا
تصویر کارروا
نافع و سودمند جهت پیشرفت کار، شایسته و سزاوار برای کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
فرهنگ فارسی عمید
دماغه ای از جمهوری ونزوئلا در فاصله دوازده هزارگزی ’گایرا’ که بمثابۀ بندری در کنار بحر آنتیل است، جمعیت 267000 تن و آن موطن ’بولیوار’ است
لغت نامه دهخدا
قرطاجنه، کارتاژ یا قرطاجنه یکی از بلاد شمالی افریقا بود که در حدود 880 قبل از میلاد جمعی از مهاجرنشینان فنیقیه بنا نهادند، بنا بر روایات کهن دیدن شوهر خواهر پیگمالیون پادشاه صور از آن شهر گریخته به سواحل شمالی افریقا آمد و از مردم آنجا برابر پوست گاوی زمین خرید سپس آن پوست را با مقراض باریک ببرید و از آن تسمه ای طویل پدید آمد و زمین وسیع را با آن تسمه احاطه کرده بدان تدبیر متصرّف شد و در آنجا قلعه ای بنام کارتاژ بنا نهاد، چنانکه تیتوس لیویوس نگاشته است محیط شهر کارتاژ در دوران عظمت قریب 5 فرسنگ بوده است شهر مزبور پنج دروازه داشت و دارای دو بندر مهم تجاری و نظامی بود و در بندر نظامی آن (بندر کاتون) 220 کشتی جای میگرفت، تاریخ کارتاژ را به سه قسمت باید کرد، یکی از 880 قبل از میلاد تا 480 که در این زمان شهر مزبور با طوائف افریقائی در زدوخورد بودو سرانجام آنان را مطیع خویش ساخت، دوم از 480 تا 264 که در این مدت کارتاژ جزیره سی سی لیا را تصرف کرد، سوم از 264 تا 146 که دورۀ جنگ های روم و کارتاژ است، علت عمده ظهور جنگ های روم و کارتاژ توجه رومیان به جزیره سی سی لیا بود که مردم کارتاژ تصرف کرده بودند، نخستین جنگ آن دو شهر در جزیره مزبور روی داد وسپاهیان روم به سرداری اپیوس کلودیویس در آن جزیره بفتوحات چند نائل آمده از آنجا بافریقا حمله بردند ورکولوس سردار دیگر روم در حوالی کارتاژ چندین شهر را بگرفت، لکن عاقبت از گزانتیب سردار لاسدمونی که درخدمت کارتاژ بود شکست یافته گرفتار شد بالنتیجه رومیان از جنگ افریقا چشم پوشیده سپاهیان خود را در سی سی لیا جمع کردند و سرانجام بر لشکریان کارتاژ غالب شده جزیره مزبور را از دست تصرف ایشان برون آوردند و بموجب معاهده ای که در 241 قبل از میلاد بین طرفین منعقد شد کارتاژ علاوه بر جزیره سی سی لیا متقبل شد که در ظرف ده سال مبلغ 2200 تالان (قریب سه میلیون تومان) بروم بپردازد، جنگ دوم روم و کارتاژ که از مهمترین جنگ های عالم محسوب میشود از 218 تا 201 قبل از میلاد بطول انجامید وپهلوان این جنگ انیبال بود که نخست شهر ساگنت را آتش زد و به عزم تسخیر روم از طریق اسپانی و جبال پیرنه و آلپ با صدهزار سپاه رو بدان شهر نهاد و رومیان را در تسن و تربی و ترازیمن و کان شکست سخت داد ولی بالاخره چون بسیاری از سپاهیانش در راه تلف شدند و از افریقا نیز بدو کمکی نرسید ناچار از فتح روم چشم پوشیده راه وطن پیش گرفت، رومیان نیز زمانی که آنیبال در ایطالیا بود سپاه فراوانی به سرداری پوبلیوس سی پیو آفریکانوس به افریقا فرستاده مستقیماً بر کارتاژ حمله بردند و آنیبال با اینکه برای دفاع وطن شخصاً به افریقا آمد در برابر سپاه خصم مقاومت نتوانست کرد و در محل زاما (20 فرسنگی کارتاژ) از سی پیو آفریکانوس شکست یافت و در نتیجه شکست مزبور روم تمام متصرفات کارتاژ را تصرف کرد و کارتاژ تمام پیلان و سفائن خویش را بروم سپرد و متقبل شد که در ظرف 50 سال مبلغ ده هزار تالان (قریب 13 ملیون تومان) بدشمن بپردازد، جنگ سوم روم و کارتاژ در سال 149 قبل از میلاد آغاز شد و به ویرانی کارتاژ انجام یافت، علت این جنگ مازی نیسا پادشاه یکی از بلاد مجاور کارتاژ بود که به تحریک روم به اراضی و متصرفات کارتاژ تجاوز میکرد و بالاخره مردم کارتاژ از او به سنای روم شکایت کردند و کاتوی بزرگ از جانب روم مأمور رفع اختلاف آنان گردید (174 قبل از میلاد) کاتو چون بکارتاژ آمد و آن شهر را مجدداً آباد دید و توانگر و پرجمعیت مشاهده کرد سخت در خشم شد و چون به روم بازگشت رومیان را به ویران ساختن کارتاژ برانگیخت و سرانجام دو نفر از کنسولان روم موسوم به مارسیوس سانسورینوس و مانی لیوس نپوس با سپاه فراوان مأمور ساخت که کارتاژ را ویران نمایند، مردم کارتاژ نخست ازدر صلح درآمدند و سرداران رومی نیز بدیشان وعده دادند که اگر اسلحه و آلات جنگی خود را تسلیم کنند جان و مالشان در امان خواهد بود، لکن چون مردم کارتاژ اطاعت کردند از جانب سرداران روم به ایشان اخطار شد که دو فرسنگ از کارتاژ دور شوند زیرا سپاهیان روم شهر آنان را ویران خواهند ساخت، کارتاژیان نیز به سرداری آسدروبال به جمع سپاه و ساختن اسلحه مشغول شده با تیر سقف خانه ها کشتی و با گیسوی زنان خویش طناب فراهم کردند و بالاخره با 70 هزار سپاه بر لشکریان روم حمله بردند و در سه جنگ بر ایشان غالب شدند، لکن عاقبت سپاه روم فاتح شد و بر کارتاژ دست یافته آن را با خاک برابر ساخت (146)، کارتاژ چندی بعد در زمان کایوس کراکوس باز آباد شد و در زمان اگوستوس مجدداً ازبلاد زیبا و بزرگ افریقا گشت، در سال 698 میلادی اعراب بر کارتاژ دست یافته و قسمتی از آن را آتش زدند و قسمت دیگر نیز در قرن شانزدهم به دست مردم اسپانی ویران گشت سن لوئی پادشاه فرانسه نیز در کارتاژ وفات یافت (25 اوت 1270)، شهر تونس را تقریباً بجای کارتاژ بنا نهاده اند، (فرهنگ تمدن قدیم، تألیف فوستل دوکولانژفرانسوی، ترجمه نصراﷲ فلسفی صص 494- 496)، و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 صص 206- 207 شود
لغت نامه دهخدا
از میان کتب طبی هندوان که پاره ای از آنها در دورۀ تمدن اسلامی به عربی درآمد، مهمتر از همه آثار کاراکا و ’سسرد’ و ’واگبهاتا’ هستند که سه رکن اصلی طب هندی بشمار میروند، ترجمه کاراکا به انگلیسی به دست کیسوری موهان گانگولی (متوفی به سال 1908) صورت گرفته و به سال 1890 - 1925 در کلکته چاپ شده، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 27)
لغت نامه دهخدا
(کارْ، رَ)
نافع و سودمند وبکار و شایسته و سزاوار برای کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین کانتن اورن بخش ’الانسن’، سکنه 734 تن
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ)
نام محلی کنار راه سراب به اردبیل میان سیستان و صائین در 133800 گزی تبریز
لغت نامه دهخدا
(کارْ / رِ)
کاربان. (جهانگیری). قافله. (برهان) (غیاث) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). و رجوع به قافله شود. قیروان. (المعرب جوالیقی ج 2 ص 254). (منتهی الارب). و رجوع به لغت ’کاربان’ شود. عیر. (ترجمان القرآن) (دهار). و رجوع به عیر شود. سیاره. (ترجمان القرآن). جمعیت زیادی از مسافران و سودا گران. (ناظم الاطباء). دستۀ مسافرین:
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما رفته گیر و می اندیش.
رودکی.
سوی رود با کاروانی گشن
زهابی بدو اندرون سهمگن.
ابوشکور بلخی.
به دستور فرمود تا ساروان
هیون آرد از دشت صد کاروان.
فردوسی.
شتر بود بر دشت ده کاروان
به هر کاروان بر یکی ساروان.
فردوسی.
به ایران شتروار صد کاروان
ببردند شادان و خرم روان.
فردوسی.
به صد کاروان اشتر سرخ موی
همی هیزم آورد پرخاشجوی.
فردوسی.
کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش
کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ.
فرخی.
با کاروان حله برفتم ز سیستان
با حله ای تنیده بدل بافته ز جان.
فرخی.
هر چه پرسیدند او را همه این بود جواب
کاروانی زده شد کار گروهی سره شد.
لبیبی.
شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آوای درای کاروان آمد.
منوچهری.
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی.
منوچهری.
ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمد شد کاروانی.
منوچهری.
چو پولی است زی آن جهان این جهان
برو عبره ما را و ما کاروان.
اسدی.
ز مصر آمده روم را خواسته
یکی کاروانی پر از خواسته.
(گرشاسبنامه).
ز دروازه هاشان یکان و دوگان
شدند اندر آن شهر بی کاروان.
شمسی (یوسف و زلیخا).
گر نیست طاقتم که تن خویش را
بر کاروان دیو سلیمان کنم.
ناصرخسرو.
چند چپ و راست بتابی ز راه
چون نروی راست درین کاروان.
ناصرخسرو.
وز مطرب و رود و نبید آنجا
پیوسته همه روز کاروانست.
ناصرخسرو.
دردا و حسرتا که مرا دور روزگار
بی آلت سلاح بزدراه کاروان.
مسعودسعد.
مثل ما و دنیا مثل کاروانیست که در فصل گرمای تابستان در زیر درختی منزل کند چندانکه از گرما بیاساید. (مجمل التواریخ والقصص ص 229).
یک خر نخوانمت که یکی کاروان خری
کرد آخورت پر از علف و کفر و زندقه.
سوزنی (از جهانگیری).
باز پس ماند ز همراهیت گر آصف بود
کاروانی کی رسد هرگز بگرد لشکری.
انوری.
خاقانی است پیشرو کاروان شعر
همچون حباب پیشرو کاروان آب.
خاقانی.
کاروان عشق را بیّاع جان شد چشم او
دار ضرب شاه زان بیّاع جان انگیخته.
خاقانی.
کاروان منقطع شد از در شهر
رصد از راه کاروان برخاست.
خاقانی.
خبر پرسید از هر کاروانی
مگر کآرندش از خسرو نشانی.
نظامی.
زان همه بانگ و علالای سگان
هیچ واماند ز راهی کاروان.
مولوی.
برخری کز کاروان تنها رود
بر وی آن ره از تعب صدتو شود.
مولوی.
شبگهی کردند اهل کاروان
منزل اندر موضع کافرستان.
مولوی.
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریۀ کاروان.
سعدی (گلستان).
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر بر کنار بیشه خفته. (گلستان). پیاده ای سر و پا پرهنه با کاروان حجاز از کوفه بدر آمد و همراه ما شد و معلومی نداشت. (گلستان).
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی خبر از غلغل چندین جرسی.
حافظ.
تو قاصد ار نفرستی و نامه نفرستی
از اینطرف که منم راه کاروان باز است.
قاسمی.
عن ابی عبداﷲ البراثی قال کانت جوهره (زوجتها العابده المشهوره) تنتبهنی من اللیل و تقول یا اباعبداﷲ ’کاروان رفت’ معناه قد صارت القافله. (صفه الصفوه).
- امثال:
درویش از کاروان ایمن است.
سگ لاید و کاروان گذرد.
من یک تن علیلم و یک کاروان اسیر.
هم دزد می نالد هم کاروان.
رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
، وکیل. (مهذب الاسماء) ، شتر و استر و خر و الاغ را نیز گویند. (برهان) ، قطار. عده بسیار از شتر و دیگر ستور، راه گذری و مسافری را نیز گویند که جهت تجارت به جایی رود. (برهان). سیار.
- کاروان از کاروان نگسستن، آمدن متوالی کاروان. پیوسته و پی در پی آمدن کاروان:
تا جود اوبراه امل گشته بدرقه
نگسست کاروان مکارم ز کاروان.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 367).
گرفته راه امید نشسته رهبان عقل
که کاروان سخاش نگسلد از کاروان.
مسعودسعد (دیوان ص 414).
تا بود بر راه جودش قافله بر قافله
نگسلد در راه شکرش کاروان از کاروان.
معزّی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
کارجو. کارجوی. آنکه کار طلبد
لغت نامه دهخدا
نام جایی است که قصه خوان آن بسیارگو بود، (آنندراج) :
کسی که گاه ثنا گستری گر (؟) تو بود
نفس درازتر از قصه خوان کالاوان،
آنندراج (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین کانتن ’گارون علیا’ ناحیۀ ’تولوز’، جمعیت 1539 تن
لغت نامه دهخدا
شهری به اسپانیا در ایالت ’مورسی’، سکنه 18000 تن
لغت نامه دهخدا
تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند
لغت نامه دهخدا
سلطان نشینی است تحت الحمایۀ انگلیس در شمال غرب جزیره بورنئو، با 605000 جمعیت، کرسی آن کوشینگ است
لغت نامه دهخدا
کاروان شادی، کاروانی که در ایام معینی از هر سال در ممالک مختلف برای تفریح حرکت دهند، این امر به تقلید اروپا در ایران نیز معمول و سپس متروک شد، در کتاب ’اطلاعات در یک ربع قرن’ آمده: در 24 اسفند 1311 بمناسبت تولد رضاشاه پهلوی بر حسب تشویق سرلشکر آیرم رئیس شهربانی علاوه بر جشن و چراغانی مقدمات کارناوال فراهم گردید، و مردم تهران هم در این کار شرکت نمودند و حتی طبقات مختلف پول دادند و کمیسیونها تشکیل شد که مقدمات کارناوال را فراهم کنند ولی سال بعد ... این کار که جنبۀ تصنعی آن غلبه داشت موقوف گردید، کارناوال شادی در آن سال از کارگاه خارج شهر وارد شد و در خیابانها بگردش درآمد در پیشاپیش هیکل چارلی چاپلین درست شده بود که مسخرگی میکرد، بعد از آن یک دسته با ماسک به اشکال مختلف در عرابه ها ساز میزدند و میرقصیدند، ساز و رقص های قفقازی، سرنا و دهل، ارکستر اروپائی، ارکستر ایرانی و بعد عرابه های مختلف بصورت کشتی و بناهای تاریخی با اسب و اتومبیل حرکت میکرد، بارگاه سلاطین قدیم، نمونه های لباس و زندگی قدیم، خلاصه، دنبالۀ مفصلی پیدا کرده بود و موضوعی برای مردم پایتخت شده بود، (از اطلاعات در یک ربع قرن ص 106 و 107)
لغت نامه دهخدا
(کْرا / کِ)
دستمال گردن. (یادداشت مؤلف). پارچۀ سبک و لطیف دو تو کرده که حلقه کنند و بطرزی خاص به دور گردن یا به یقۀ پیراهن گره بندند و دو سر آن را فروآویزند از پیش سینه و روی پیراهن:
حال فارغ گشته از هر دغدغه
تنگتر بسته کراوات و یقه.
ملک الشعرای بهار (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
کارلستاد قدیم. شهری از یوگوسلاوی. جمعیت 21000 تن
لغت نامه دهخدا
از طوایف ترکمن ساکن خاک ایران
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
عده ای مسافر که همگی با هم مسافرت کنند، قافله هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
دستمال گردن، پارچه سبک و لطیف، دو تو کرده که حلقه کنند و بطرزی خاص بدور گردن یا به یقه پیراهن گره زنند و دو سر آنرا آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارناوال
تصویر کارناوال
کاروان شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
دیواری که از تخته یا پارچه درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، عده ای مسافر که با هم حرکت کنند، کاربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارواش
تصویر کارواش
کارگاهی که در آن اتومبیل ها را می شویند، خودروشویی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
((کِ))
پارچه ای باریک و بلند که مردان به یقه پیراهن گره زنند و از جلو سینه آویزان کنند، فکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارناوال
تصویر کارناوال
کاروان شادی، کاروانی که در ایام معینی از سال با لباس های مضحک برای تفریح و سرگرمی به راه می افتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاراوان
تصویر پاراوان
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارروا
تصویر کارروا
((رَ))
شایسته، سزاوار، نافع، سودمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاروان
تصویر کاروان
قافله، قبیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارواژه
تصویر کارواژه
فعل
فرهنگ واژه فارسی سره