جدول جو
جدول جو

معنی کارافتادگی - جستجوی لغت در جدول جو

کارافتادگی
(اُ دَ / دِ)
عمل کارافتاده:
هست خلت عین کارافتادگی
گر خلیلی کم طلب آزادگی.
عطار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارافتاده
تصویر کارافتاده
کنایه از کاردیده، تجربه دیده، عاشق
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
کاراوفتاده. از کار افتاده. از کار اوفتاده. کسی که با مردم بسیار معامله کرده باشد و تجربه کار بود. (آنندراج). مجرب. کار دیده. با آزمون. آزموده. گرم و سرد جهان چشیده:
معشوقه کارافتاده به
دل برده و دل داده به.
(؟)
بوزنه دانست که خوک حرامزاده و کارافتاده است. (سندبادنامه ص 169).
چنین کردند یاران زندگانی
ز کارافتاده بشنو تا بدانی.
سعدی (گلستان).
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو، باقی همه فانی دانست.
حافظ.
بی مروت تر ز گردون نیست در عالم مفید
از فلک نتوان طمع کردن که کارافتاده ایم.
ملا مفید بلخی (از آنندراج).
حسن اگر ازقید عاشق پروری آزاده است
عشق می داند چه باید کرد، کارافتاده است.
درویش واله هروی (از آنندراج).
، آنکه مهمی یا مصیبت و دردی عظیم بدو روی کرده باشد:
ای قوم الغیاث که کاراوفتاده ایم
یاری دهید کز دل یار اوفتاده ایم.
خاقانی.
نیامد وقت آن کو را نوازیم
ز کار افتاده ای را کار سازیم.
نظامی.
غریبی چون بود غمخوار مانده
ز کار افتاده و در کار مانده.
نظامی.
مرقعبرکش نر ماده ای چند
شفاعت خواه کارافتاده ای چند.
نظامی.
صبا برقع گشاده مادگان را
صلا درداده کارافتادگان را.
نظامی.
چون ترا می بینم از آزادگان
کی شناسی درد کارافتادگان.
عطار
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار افتادگی
تصویر کار افتادگی
کیفیت و حالت کار افتاده: (هست خلت عین کار افتادگی گر خلیلی کم طلب آزادگی) (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارافتادن
تصویر کارافتادن
حادثه، واقعه پیش آمدن، واقعه سوء، با کسی معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارافتاده
تصویر کارافتاده
((اُ دِ))
با تجربه، آزموده، در مشکل افتاده، گرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارافتادن
تصویر کارافتادن
((اُ دَ))
با کسی سر و کار پیدا کردن، حادثه پیش آمدن
فرهنگ فارسی معین