تجربه کننده. مجرب. تجربه کار. ممارس. کارآزمود. کارآزموده: چو گیو و چو رهام کارآزمای چو گرگین و خرّاد فرخنده رای. فردوسی. همی خواهداین پیر کارآزمای که ترکان بجنگ اندر آرند پای. فردوسی. همی گفت کای باب کارآزمای چرائی بدین خیره بودن بپای. فردوسی. ندیدند کارآزمایان صواب که شاه افکند کشتی آنجا بر آب. نظامی. چنان کرد گنجور کارآزمای که فرمود شاهنشه خوب رای. نظامی. شنید این سخن مرد کارآزمای کهن سال و پروردۀ پخته رای. سعدی (بوستان). پسر پیش بین بود و کارآزمای پدررا ثنا گفت کای نیکرای. سعدی (بوستان). و رجوع به کارآزمایی شود
تجربه کننده. مجرب. تجربه کار. ممارس. کارآزمود. کارآزموده: چو گیو و چو رهام کارآزمای چو گرگین و خرّاد فرخنده رای. فردوسی. همی خواهداین پیر کارآزمای که ترکان بجنگ اندر آرند پای. فردوسی. همی گفت کای باب کارآزمای چرائی بدین خیره بودن بپای. فردوسی. ندیدند کارآزمایان صواب که شاه افکند کشتی آنجا بر آب. نظامی. چنان کرد گنجور کارآزمای که فرمود شاهنشه خوب رای. نظامی. شنید این سخن مرد کارآزمای کهن سال و پروردۀ پخته رای. سعدی (بوستان). پسر پیش بین بود و کارآزمای پدررا ثنا گفت کای نیکرای. سعدی (بوستان). و رجوع به کارآزمایی شود
کسی که مشغول آموختن کار است، این کلمه بجای ’استاژیر’ پذیرفته شده، (فرهنگستان)، دانشمند و هوشیار و زیرک و بافراست، و حاذق و مجرب و تجربه کرده، (ناظم الاطباء)
کسی که مشغول آموختن کار است، این کلمه بجای ’استاژیر’ پذیرفته شده، (فرهنگستان)، دانشمند و هوشیار و زیرک و بافراست، و حاذق و مجرب و تجربه کرده، (ناظم الاطباء)
مجرب. کاردیده. تجربه دیده. صاحب تجربه. کارآزمود. کارآزمای: برفتند کارآزموده سوار پس پشت ایرانیان چل هزار. فردوسی. یکی انجمن ساخت (افراسیاب) از بخردان هشیوار و کارآزموده ردان. فردوسی. شمردند بر میمنه سه هزار زره دار و کارآزموده سوار. فردوسی. تنی چند از مردان واقعه دیده و کارآزموده بفرستادند. (گلستان). ز تدبیر پیر کهن برمگرد که کارآزموده بود سالخورد. سعدی (بوستان)
مجرب. کاردیده. تجربه دیده. صاحب تجربه. کارآزمود. کارآزمای: برفتند کارآزموده سوار پس پشت ایرانیان چل هزار. فردوسی. یکی انجمن ساخت (افراسیاب) از بخردان هشیوار و کارآزموده ردان. فردوسی. شمردند بر میمنه سه هزار زره دار و کارآزموده سوار. فردوسی. تنی چند از مردان واقعه دیده و کارآزموده بفرستادند. (گلستان). ز تدبیر پیر کهن برمگرد که کارآزموده بود سالخورد. سعدی (بوستان)
نامجرب بی تجربه ناشی: برمردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... {مقابل آزموده، امتحان نکرده: مخورآب نا آزموده نخست بدیگردهانی کن آن بازجست. (نظامی)
نامجرب بی تجربه ناشی: برمردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... {مقابل آزموده، امتحان نکرده: مخورآب نا آزموده نخست بدیگردهانی کن آن بازجست. (نظامی)